• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/61

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

61 Cards in this Set

  • Front
  • Back

فتوح

گشایش حاصل شدن چیزی بیش از حد انتظارصبوح

صبوح

انچه باعث سرخوشی ونیروی معنوی فرد شود

ماسوا

همه ی مخلوقات

هله

قوت تنبیه به معنیآگاه باش

صبا

باد خنک و لطیفی که از جانب شمال شرق می وزد، نماد پیام رسانی

مفرد مفاتیح

مفتاح

صمد

بی نیاز

ضیا

نور و روشنایی

مه

بزرگ ، پیشوا

عمر بکاست

پیرشد

مگیر

بازخواست مکن

بهجت

شادی


سرور

شرار

پاره اتش

پاکبازان

عاشقان


کسانی که همه چیز خود را در راه معشوق می دهند

فتی

جوانمرد


سخی

قضای گردان

قضای گرداننده


تغییر دهنده قضا و قدر و پیشامدهای ناگوار

مرغ یاحق

مرغ حق


نوعی جغد که هنگام اواز خواندن گویی کلمه حق را تکرار می کند

ادیم

سفره غذا

غزا

جنگ

غزوه

جنگ

تلمیح

با گوشه چشم اشاره کردن

گبر

نوعی جامه جنگی

ترگ

کلاه خود

بارگی

اسب

خفتان

نوعی جامه جنگی

سندروس : معنی


در درس کدام جنبه ان منظور است؟

صمغی است زردرنگ که روغن کمان از آن می گرفته اند


زردی ان منظور است

خیره خیر

بیهوده

چوبه

تیری که ازجنس چوب خدنگ باشد

خدنگ

درختی است بسیار سخت که از جوب آن تیر و نیزه و زین اسب می سازند

سوفار

دهانه تیر، جایی از تیر که چله کمان را در آن بند کنند

اشکبوس کشانی

پهلوانی کشانی که به یاری افراسیاب امد و سرانجام به دست رستم کشته شد

رهام

از پهوانان ایرانی روزگار کاووس ، فرزند گودرز که از دانایان روزگار بود

گودرز

پهلوان ایرانی که بنا به روایت فردوسی در عهد کیان پس از خاندان سام نیرم، خاندان او اهمیت داشته است

برآویخت

جنگید

آبنوس

چوبی سیاه رنگ

براهیخت

بلند کرد

توس

پهلوان ایرانی، فرزند نوذر

کارزار

جنگ

هماورد

حریف

نبرده

جنگ جو

سلیح

سلاح

مزیح

مزاح

شست

انگشتر مانندی از جنس استخوان که زه کمان را با ان می گرفتند

زه

احسنت


قسمتی از کمان

ارتجاع

بازگشت

ممال

میل داده شده

ابرش

اسبی که بر اعضای اونقطه ها باشد


اینجا: اسب

دستوری

رخصت


اجازه دادن

سهم

ترس

غضنفر

شیر

هژبر

شیر

بخایید

جویدن

بخایید دندان به دندان کین کنایه از

عصبانی شد

تپیدند

ترسیدند

ژنده

بزرگ


عظیم

غزا

جنگ

لخت لخت

پاره پاره

یم

دریا

زهرچشم

نگاه همراه با خشم و غضب

خصم

دشمن

خدو

تف