Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;
Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;
H to show hint;
A reads text to speech;
298 Cards in this Set
- Front
- Back
maudlin سوزناک، چیزی که احساسات رو جریحه دار میکنه |
/mod.lin/ |
|
pulp خمیر، چیز خیلی نرم یا نرمینه، قسمت گوشتی و نرم میوه pulpy آبکی، دارای حالت خمیری و خیلی نرم gulp بلعیدن، آب دهان را قورت دادن |
/pʌlp/ /gʌlp/ |
|
grimace چهره خود را درهم کشیدن و اخم و تخم کردن شکلک درآوردن و صورت رو کج و معوج کردن Vs grime چرک و کثافت |
/ɡrimeɪs/ /ɡri.mes/ Vs /graɪm/ |
|
pea نخود، نخود سبز |
/piː/ |
|
grotesque دارای شکل عجق وجق، بد ترکیب و بد شکل فاقد تناسب، دارای شکل عجیب |
/gro.tesk/ |
|
exaggerate مبالغه و بزرگ نمایی کردن |
/ig.zæ.dʒe.reɪt/ |
|
contrive تبانی و توطئه کردن
|
/ken.traɪv/
|
|
thrust چپاندن و به زور جا دادن، تحمیل کردن هل دادن تلاش جدی، حمله و یورش سفت و سخت هدف و مقصود اصلی، فحوا و نکته اصلی Vs trust Vs truss تراس و بالکن |
/θrʌst/ Vs /trʌst/ Vs /trʌs/ |
|
trespass تجاوز کردن، به زور وارد ملک کسی شدن از حد خود تجاوز کردن |
/tres.pæs/ |
|
yearn (for) از ته دل چیزی رو خواستن، اشتیاق شدید برای چیزی دشتن انتظار برای چیزی کشیدن یا شدیدا تو کف چیزی بودن Yen (for) |
/yen/ |
|
Encapsulate فشرده و خلاصه مطلبی را بیان کردن گنجاندن، شامل کردن در بر گرفتن، احاطه کردن، پوشش دادن در محفظه قرار دادن |
/in.kæps.ye.leɪt/ |
|
Fervent پراشتیاق، پر حرارت Fervid پراشتیاق، پر حرارت |
/fe.vent/ /fe.ved/ |
|
Ferment تخمیر کردن پریشان شدن آشفته کردن، سردرگم شدن مغشوش کردن |
/fe·ment/ |
|
feral غیر اهلی و وحشی Go feral شدیدا عصبی و وحشی شدن |
/fe.rel/ |
|
feeble ضعیف و شکننده، سست بنیان Vs flee فرار کردن یا گریختن |
/fi.bl/ Vs /fli/ |
|
afflict آزار دادن، عذاب دادن، پریشان و ناراحت کردن Vs affiliate (to) پیوستن به چیزی یا جایی پیوند و ربط داشتن به چیزی، مرتبط و وابسته بودن (noun) affiliate عضو یا مولفه مربوطه، عنصر وابسته |
/ef.likt/ Vs /e.fi.li.eɪt/ /e.fi.li.et/ |
|
affable خوش برخورد و خون گرم خوش مشرب و صمیمی cordial خوش برخورد و خون گرم خوش مشرب و صمیمی genial خوش برخورد و خون گرم خوش معاشرت congenial خوش برخورد و خون گرم صمیمی و دوستانه congenital مادر زادی، چیزی که از بدو تولد با یک نفره بیماری یا نشان فیزیکی مادرزادی Vs surly بد عنق و ترش رو، بد برخورد |
/æ.fe.bl/ /kɔː.di.el/ /dʒiː.ni.el/ Vs /ser.ly/ |
|
peel پوست کندن |
/pil/ |
|
flake تکه و قطعه، لایه ی نازک از چیزی در اصطلاح یعنی آدم ابله |
/fleɪk/ |
|
flank جناح، از جناحین حمله کردن باله ی هواپیما Vs flunk در امتحان رد شدن و رفوزه شدن ،عدم دستیابی به حد نصاب و استاندارد، نرسید |
/flænk/ |
|
flock گله ای حمله کردن تجمع کردن دسته یا خرمن و انبوهی از چیزی |
/flɒk/ |
|
fickle دمدمی مزاج و بلهوس، فاقد ثبات، ناپایدار trickle (from) از جایی نشت کردن، به بیرون تراوش کردن trickle down از جایی چکه کردن، مثل قطره چکیدن، چیکه چیکه ریختن نم نم شروع به ریزش کردن trickle in کم کم سر و کله کسی یا چیزی پیدا شدن یا کم کم ظاهر شدن Vs Ticklish موقعیت یا چیز حساس و نیازمند دقت و ظرافت چیزی که کنار اومدن و سروکله زدن باش نیازمند زحمته و بدقلقه آدم قلقلکی Vs stickler مصر و جدی، مصمم و راسخ، آدم خیلی پیله و سمج،خیلی پی گیر آدم سخت گیر و خیلی وسواسی چیز دشوار و خیلی سخت پیچیده و سخت فهم، گیج کننده و سردرگم کننده |
/fi.kl/ Vs /tri.kl/ Vs /tik.liʃ/ Vs /stɪkler / |
|
flinch جا خوردن یا یکه خوردن در اثر ترس یا درد ناگهانی و سریع خود را تکان دادن و عقب کشیدن |
/flint͡ʃ/ |
|
mistress خانمی که سرپرست یا رئیس جایی هست بانوی صاحب مقام و مسئولیت distress اضطراب و دلشوره شدید، افسردگی پریشان و ناراحت کردن کسی وضعیت اضطراری و بغرنج |
/mis.tres/ /dis.tres/ |
|
regress عقب نشینی کردن یا به عقب برگشتن فروکش کردن یا ملایم تر شدن regression Vs Progress پیشروی کردن یا به جلو حرکت کردن |
/riɡ.res/ Vs /prɑɡ.res/ |
|
peculiar عجیب و غریب،غیر معمول ویژه و خاص، مخصوص اختصاصی یا منحصر به چیز خاصی |
/pek.yuː.li.er/ |
|
litigate طرح دعوی کردن یا به دادگاه بردن دادخواست Vs legislate تدوین قانون کردن به صورت قانون درآوردن چیزی Vs legitimize مجاز دانستن یا قانونی اعلام کردن چیزی مشروعیت بخشیدن legitimate قانونی و مشروع، مجاز قابل قبول و منطقی، قابل دفاع و قابل توجیه حلال زاده legitimacy مشروعیت، حلال زادگی Vs illicit غیر قانونی، نامشروع Vs petition استشهادنامه دعوی و دادخواست، لایحه حقوقی petty جزئی و بی اهمیت، ریزمیزه، فرعی و غیر اصلی قابل چشم چوشی |
/li.te.ɡeɪt/
Vs /le.dʒis.leɪt/ Vs /le.dʒɪ.teˌmaɪz/ /le.dʒɪ.teˌmet/ /le.dʒɪ.teˌme.si/ Vs /i.li.sit/ Vs /pe.ti.ʃn/ /pe.ti/ |
|
Embark مبادرت به انجام کاری کردن، اقدام به شروع چیزی کردن بارگیری کردن، سوار بر کشتی یا هواپیما کردن، مسافر زدن disembark تخلیه کردن، بار خالی کردن پیاده کردن مسافران Vs Bark پوست درخت پارس کردن یا واغ واغ کردن عربده کشی کردن سر کسی با داد و فریاد چیزی رو بیان کردن، با صدای خیلی بلند اعلام کردن |
/im.bɑrk/ Vs /bɑrk/ |
|
peddle دستفروشی و دوره گردی کردن Vs pebble ریگ، سنگ ریزه |
/pe.dl/ Vs /pe.bl/ |
|
jumble تلنبار و خرمنی از چیزای درهم و برهم چیزایی که به طور نامرتب روی هم جمع شدن کشکولی از ایده ها یا احساسات مختلف dumbbell دمبل، آدم ابله و خرفت |
/dʒʌm.bl/ /dʌm.bl/ |
|
Spill ریختن، از ظرف بیرون ریختن مایع، روی زمین ریختن شارش و ریزش مایع روی زمین افتادن و سقوط کردن لو دادن و درز دادن اطلاعات یا نشت و افشای اطلاعات spill the beans اطلاعات رو لو دادن و درز دادن spill your guts! حرفای دلت رو بزن، سفره دلت رو باز کن spill over لبریز شدن و سر رفتن به نقاط دیگر سرازیر شدن و اشاعه پیدا کردن spillover پیامد و نتیجه، عواقب، پس آیند |
/s.pil/ |
|
formality چیز تشریفاتی و اداری یا چیزی که طبق روال رسمی حتما باید انجام بشه هرچند که ذاتا و از نظر منطقی اهمیت و ضرورتی نداشته باشه
Vs formal به ظاهر یا اسما منظم و قاعده مند رسمی، اداری و تشریفاتی formal informal خودمونی و غیر رسمی |
/fɔː.mæ.le.ti/ Vs /fɔː.ml/ |
|
pensive ژرف اندیش، در فکر عمیق فرو رفته pensively ژرف اندیشانه، متفکرانه |
/pen.sɪv/ |
|
Deter بازداشتن و متوقف کردن، جلوگیری کردن، مانع شدن، برحذر داشتن deterrent بازدارنده Vs Detergent ماده ی شوینده و جرم زدا |
/dite/ Vs /dite.dʒent/ |
|
vicissitudes نوسانات، فراز و نشیب ها |
UK /vi.si.sit.yudz/ US /vi.se.se.tuːdz/ |
|
slippage لغزش، کاهش، قصور و کوتاهی مابه التفاوت مقدار پیش بینی شده و مورد انتظار با مقدار واقعی disparage تحقیر کردن Carnage |
/s.li.pidʒ/ /dis.pæ.ridʒ/ /kɑː.nidʒ/ |
|
meticulous دقیق، مو شکاف و حساس به جزئیات |
/me.tik.ye.les/ |
|
pocket جیب، پول تو جیب، به جیب زدن، جیبی یا تو جیب جاشو کیسه be in the pocket of sb/sth کاملا تحت کنترل و سلطه چیزی یا کسی بودن have deep pockets جیبای پر پول داشتن pickpocket جیب بر و دزد Vs packet پاکت، بسته ی کوچک، بسته بندی کردن، در پاکت قرار دادن a packet یه پول هنگفت و قلمبه، پول زیاد |
/pɒket/ Vs /pæket/ |
|
platelet پلاکت خون که در انعقاد و جلوگیری خون ریزی نقش دارد inlet مدخل و دریچه ورودی درب باک یا درب بشکه outlet دریچه ی خروج یا خروجی بازار کالا یا محل توزیع وفروش کالا ها وسیله یا راه ابراز احساسات، ابزار نشان دادن توانایی ها و استعداد ابزار یا وسیله ی تخلیه ی انرژی و هیجان booklet جزوه، کتابچه و رساله کوچک pamphlet جزوه، کتابچه و رساله کوچک |
/pleɪt.let/ |
|
renown شهرت و معروفیت renowned مشهور و معروف crown عنوان قهرمانی یا مقام قهرمانی مهم ترین و برجسته ترین بخش چیزی، گل سرسبد چیزی تاج crowned by مزین یا مفتخر به چیزی شده clown دلقک |
/ri.nɑʊn/ /krɑʊn/ /klɑʊn/ |
|
Stain اثر یا رد به جا مانده لکه بر جای گذاشتن |
/steɪn/ |
|
Repent توبه کردن، ابراز پشیمانی و افسوس کردن Penitent توبه کار، نادم و پشیمان Penitentiary ندامتگاه و زندان Penance توبه ، اظهار پشیمانی Remorse پشیمان شدن، افسوس خوردن Recant ابراز ندامت و پشیمانی کردن، حرف خود را پس گرفتن Regret پشیمان شدن، افسوس خوردن compunction پشیمانی و افسوس contrition پشیمانی و افسوس rue پشیمانی و افسوس خوردن برای چیزی غصه و حسرت نبود چیزی رو خوردن |
/ri.pent/ /pe.ne.tent/ /pe.ne.tenʃ.ri/
/pe.nens/ /ri.mɔːrs/ /ri.kænt/ /rig.ret/ /kem.pʌnk.ʃn/ /kent.ri.ʃn/ /ruː/ |
|
Penchant
|
UK /pɒn.ʃɒn/ پان شان US /pen.tʃent/ |
|
Admit اقرار و اعتراف به چیزی کردن پذیرفتن، اجازه دادن تصدیق و تایید کردن، موافقت کردن Admittedly به راستی، حقیقتا، راستش Admittedly, I راستش من Amid در میان Amidst |
/ed.mit/ /e.mid/ /e.midst/ |
|
corps لشکر یا قشون Vs corpse لاشه، جنازه |
/ko:r/ Vs /kɔːrps/ |
|
tolerant با حوصله انتقاد پذیر صبور و شکیبا intolerable غیر قابل تحمل یا تحمل ناپذیر tolerable قابل تحمل |
/tɒl.rent/ /in.tɒl.re.bl/ /tɒl.re.bl/ |
|
ferocious درنده، بی رحم، ظالم |
/fe.ro.ʃs/ |
|
divergence تنوع، گوناگونی، تباین |
UK /daɪ.ve.dʒens/ US /di.veː.dʒens/ |
|
counterpoise سنگ موازنه، چیزی که باعث برقراری تعادل میشه نیروی خنثی ساز، پاد سنگ counterbalance سنگ موازنه، چیزی که باعث برقراری تعادل میشه نیروی خنثی ساز، پادسنگ |
/kaʊn.te.pɔɪz/ /kaʊn.teˌbæ.lens/ |
|
beatific خوشحال، سعادتمند یا سعادت بخش |
/bie.ti.fik/ |
|
correspond (to) مطابقت داشتن با، شبیه بودن به مرتبط بودن یا ارتباط داشتن با مکاتبه کردن |
/kɒ.ris.pɒnd/ |
|
bombast اثر یا نوشته پرطمتراق و قلنبه سلمبه اما بی محتوا و تو خالی ظاهرا پر زرق و برق اما باطنا توخالی و بی معنا |
/bɑːm.bæst/ |
|
kindred مشابه کاملا مرتبط و دارای تطابق |
/kind.red/ |
|
muffle مبهم و ناخوانا کردن، مات و تار کردن کم اثر کردن خود را پتو پیچ کردن یا با لباس زیاد پوشاندن |
/mʌ.fl/ |
|
ruffle نا مرتب و نامنظم کردن، مغشوش و آشفته کردن پریشان و عصبی کردن کسی ruffle someone's feathers آرامش کسی رو به هم ریختن یا کسی رو نگران و پریشان کردن Vs raffle قرعه کشی کردن یا به قید قرعه اهدا کردن |
/rʌ.fl/ Vs /ræ.fl/ |
|
gruff آدم غیر صمیمی و خشک صدای خش دار و زمخت |
/grʌf/ |
|
feather پر |
/fe.ðer/ ف ذر |
|
alert alarm |
/e.let/ /e.lɑːm/ |
|
offhand فی البداهه بدون فکر و کله ای بدون ملاحظه قبلی |
/ɑːf.hænd/ |
|
ungracious بی نزاکت، بد برخورد و بی شعور در رفتار ناخوشایند و ناجور، نانجیب |
/ʌn.greɪ.ʃs/ |
|
throaty دارای صدای خش دار و ته حلقی دارای صدای گرفته |
/θroti/ |
|
somber خیلی خشک و جدی، خیلی سنگین و رنگین و غیر دوستانه غم بار و ماتم زده، محزون و دل گرفته تیره و تار، کدر و گرفته |
/sɒm.ber/ |
|
steadfast استوار و پابرجا، دارای ثبات مصمم و با اراده، ثابت قدم Vs steady نوسان گیری کردن و ثبات بخشیدن تحت کنترل درآوردن آهسته و پیوسته استوار و ثابت قدم، دارای ثبات شخصیتی تحت کنترل و آروم go steady with someone با کسی رابطه طولانی عمیق و پایدار داشتن Vs sturdy با اراده و ثابت قدم، مصمم مستحکم، بادوام، استوار |
/sted.fæst/ Vs /s.tedi/ |
|
stubborn لجوج و یه دنده، کله شق سرسخت و متعصب بدقلق، چیزی که کنار اومدن باش دشواره |
/s.tʌ.ben/ |
|
parch خشک شدن، در اثر حرارت خشک کردن برشته شدن I'm parched! خیلی تشنمه، بدنم بی آب شده |
/pɑːtʃ/ |
|
intuitive شهودی مبتنی بر داوری آنی ذهنی |
US /en.tu.i.div/ UK /in.tyu.i.tiv/ |
|
quibble (over) عیب جویی و بهونه گیری بحث و جدال سر یه چیز جزئی |
/kwi.bl/ |
|
leeway آزادی عمل |
/li.weɪ/ |
|
anomalous بر خلاف قاعده، بر خلاف انتظار ناهنجار، بر خلاف عرف رایج بر خلاف روند |
/e.no.me.les/ /e.nɑ.me.les/ |
|
ergonomics |
/e.ɡe.nɒ.miks/ |
|
contractile منقبض شونده یا انقباضی Projectile پرتاب شونده یا پرتابه و مرمی |
UK /ken.træk.taɪl/ US / ken.træk.tel/ UK /pre.dʒek.taɪl/ US / pre.dʒek.tel/ |
|
shoddy بنجل، کپی ناقص و بی کیفیت کالای قلابی |
/ʃɒdi/ |
|
disavow حاشا و انکار کردن، مسئولیت کار انجام شده را نپذیرفتن Vs avow آشکارا اقرار و اذعان به چیزی کردن پذیرفتن آنچه که انجام شده بدون حاشا کردن |
/dis.e.vaʊ/ |
|
gradient |
/ɡreɪ.di.ent/ |
|
perplex گیج و سردرگم یا مبهوت کردن، پیچیده کردن complex مجموعه، مجتمع مرکب، مخلوط و ترکیب پیچیده و بغرنج، گیج و سردرگم کننده
|
/pep.leks/ /kɒmp.leks/ |
|
proximate تقریبی، نزدیک approximate |
/prɒk.se.met/ /ep.rɒk.se.met/ |
|
underhanded مخفیانه و زیرآبی فریب کارانه و زیرو رو کشانه |
/ˈʌndəhændɪd/ |
|
thunderous مهیب و دهشتناک، رعد آسا |
/θʌnd.res/ |
|
ultrasonic ultra |
/ʌlt.re.sɒ.nik/ /ʌlt.re/ |
|
nudity برهنگی |
US /nu.de.ti/ UK /nyu.de.ti/ |
|
dismay ناراحتی، نا امیدی، سرخوردگی، دلشوره و نگرانی جا خوردن و شوکه شدن تو ذوق کسی زدن دلسرد و نومید کردن بی رغبت و بی میل شدن نسبت به چیزی |
/dis.meɪ/ |
|
prohibit رسما قدغن کردن و حرام اعلام کردن با حکم قانونی نهی کردن و ممانعت کردن Vs inhibit خویشتن داری کردن جلوگیری و ممانعت کردن، باز داشتن inhibitor بازدارنده، جلوگیر |
/pre.he.bet/ or /pro:.hi.bit/ |
|
cardinal اصلی مهم ترین، بسیار پر اهمیت |
/kɑːr.di.nel/ |
|
stoic رنجکش و صبور در برابر درد و مشکلات کسی که درد و زجر میکشه اما دم نمیزنه و بروز نمیده |
/s.to:.ik/ or /s.to:.ek/ |
|
instigate مسبب یا باعث چیزی شدن، رخدادی رو رقم زدن bring about مسبب یا باعث چیزی شدن، رخدادی رو رقم زدن |
/ins.teˌɡeɪt/ |
|
contributive همدلانه و یاری گرانه Vs contribute دامن زدن به چیزی، تشدید کردن تعاون و یاری رسانی کردن |
/ken.trib.ye.tiv/ Vs /ken.trib.yuːt/ |
|
dangle آویختن یا آویزان کردن مثل آونگ و پاندول حرکت کردن bangle النگو، خلخال wrangle (with) کشمکش و مجادله با کسی داشتن، دشمنی و نزاع دیرینه کلنجار رفتن با چیزی تقلا برای چیزی کردن، به زحمت چیزی رو کشیدن و بردن mangle لت و پار کردن درب و داغون کردن، پکوندن tangle angle |
/dæn.ɡl/ /bæn.ɡl/ /wræn.ɡl/ /mæn.ɡl/ /æn.ɡl/ |
|
shatter خرد و خاکیشیر کردن، در هم شکستن لت و پار کردن، پکوندن Vs shutter کرکره، دریچه باز و بست شونده |
/ʃæ.ter/ Vs /ʃʌ.ter/ |
|
mar لت و چار کردن، درب و داغون کردن معیوب و ناقص کردن، از شکل انداختن |
/mʌr/ |
|
disconcert حال کسی رو به هم ریختن و پریشانش کردن دلشوره و نگرانی به جون کسی انداختن هماهنگی و نظم چیزی رو به هم زدن یا آشفته کردن Vs concert هماهنگ و سازگار کردن، جور بودن و توافق داشتن سازماندهی و نظم دهی کردن |
/dis.ken.seːt/ Vs /kɒn.set/ |
|
punk اصطلاحا یعنی سر کسی رو شیره مالیدن و گول زدن به راحتی و با اقتدار شکست دادن، درب و داغون کردن آدم بی سر و پا و الوات، آدم بیخود و نیارز آدم خلاف یا آدم دردسر ساز و شر داغون و خیلی خراب |
/pʌnk/ |
|
bunker سنگر، مخفی گاه و سنگر زیرزمینی |
/bʌn.ke/ |
|
abruptly abbreviate astonish |
/eb.rʌpt.li/ /eb.riː.vi.eɪt/ /es.tɑː.niʃ/ |
|
recession رکود اقتصادی و کسادی، راکدی اقتصاد Vs cession واگذاری، تفویض cede واگذار کردن، تفویض کردن، تسلیم کردن |
/ri.se.ʃn/ Vs /se.ʃn/ /siːd/ |
|
repeal فسخ کردن، باطل کردن، لغو و ملغی کردن Vs repel پس زدن یا به عقب راندن به عقب نشینی وا داشتن |
/re.pi.el/ Vs /re.pel/ |
|
unctuous متملق و چاپلوس چرب زبون |
/ʌnk.tʃu.es/ |
|
Slump رکود اقتصادی و افول قوز کردن، خمیده و کوژ پشت ، زیر بار سنگین خم شدن سقوط ناگهانی و شدید، با شدت به زمین خوردن |
/s.lʌmp/ |
|
limp شل و ول، سست بنیان، بی حال و بی انرژی لنگ لنگان راه رفتن یا لنگیدن، لکو لک کنان رفتن به سختی و کندی پیش رفتن |
/lɪmp/ |
|
Gait طرز راه رفتن، الگوی حرکتی Vs Gate |
Similar Sound /ɡeɪt/ |
|
stiff در اصطلاح یعنی جنازه و لاشه ی بی جان در ازتباط با مایعات یعنی گران رو و لزج دشوار، پر زحمت آدم سر سخت و بی انعطاف یا آدم خشک و یبث شدید و نیرومند، پر قدرت شکست سنگین خوردن، نا موفق بودن خشک و غیردوستانه یا سرد با کسی رفتار کردن stiff with با چیزی قرق و پر شدن، آکنده و سرشار از چیزی |
/s.tif/ or /stef/ |
|
filament مفتول، میله نازک، رشته ی نازک Vs flamboyant |
/fi.le.ment/ Vs /flæm.bɔɪ.ent/ |
|
bulb لامپ یا چیز لامپ مانند پیازچه، ریشه خوراکی گیاه مثل هویج و تربچه Vs bubble حباب |
/bʌlb/ Vs /bʌ.bl/ |
|
mollify آروم کردن و تسلی دادن دلجویی کردن فروکش کردن Vs
vilify تهمت و بهتان زدن بدگویی و وجه ی کسی رو خراب کردن |
/mɑː.le.faɪ/ Vs
/vi.le.faɪ/ |
|
onlooker ناظر، رهگذر و تماشاگر، شاهد، مراقب و به پا |
/ɒnˌloker/ |
|
glassy شیشه ای، شفاف و زلال Vs glossy براق و درخشنده، پر زرق و برق، دارای سطح صیقلی خوش ظاهر و جذاب، جلب توجه کننده showy پر زرق و برق، تماشایی و خوش سیما جلب توجه کننده، خودنمایانه |
/ɡlɑː.si/ /ʃo:.i/ /ɡlæsi/ |
|
classy با کلاس، شیک brassy صدای ناهنجار و گوش خراش برنجی، به رنگ برنز |
/klæsi/ /ˈbræs.i/ |
|
shaky دو دل و مردد، مشکوک، نامطمون لرزان، متزلزل و ناپایدار، غیرقابل اتکا sugary آدم خود شیرین و پاچه خوار شکر دار و خیلی شیرین |
/ʃeɪ.ki/
/ʃʊ.ɡe.ri/ |
|
handy دم دست و راحت با مهارت و دست و پنجه دار توی کاری بدردبخور و کار را بنداز heady چیزی که کله آدم رو میتابونه و خیلی به وجد میاره مست کننده و از خود بیخود کننده، چیز گیرا آدم کله ای و بی فکر، عجول و کم طاقت نسنجیده و شتابزده، بدون مشورت و بدون تحقیق شدید و نیرومند، بسیار قوی و پر تاثیر hairy پر زحمت و دشوار نگران کننده و دلشوره آور، هشدار دهنده پر مو nosy بیش از حد کنجکاو، فضول، کسی که نخود هر آشی میشه سرک کشیدن و فضولی کردن تو کار دیگران gummy صمغ مانند، نرم و چسبناکی، پاستیل چیزی که خوراکه جویدنه chesty دارای سینه ها بزرگ، سینه سپر کرده یا سینه جلو داده مغرور و لا کتارو باز کرده chesty cough سرفه ی خلط دار leggy دارای پاهای بلند و کشیده، قد بلند palmy بسیار موفق، پر رونق و شکوفا |
/hæn.di/ /he.di/ /he.ri/ /no:.zi/ /ɡʌ.mi/ /ˈtʃes.ti/ /le.gi/ /pɑː.mi/ |
|
thumbnail مختصر و مقید، خلاصه و موجز یه خرده یا یه ناخنک سر انگشتی |
/ˈθʌm.neɪl/ |
|
sanity خرد و عقلانیت insanity Vs Sane عاقل و باخرد، دانا و با فهم insane |
/sæneti/ /ɪnˈsænɪti/ Vs /seɪn/ /in.seɪn/ |
|
blanch رنگ پریده شدن در اثر شوک یا مث رنگ گچ شدن در اثر ترس کم رنگ شدن Vs bleach بی رنگ کردن سفید کردن دندان |
/blæntʃ/ Vs /blitʃ/ |
|
bland بی مزه، بی نمک بی روح، بی حال و بی انرژی چیزی که خسته کننده و یکنواخت هست gland |
/blænd/ /glænd/ |
|
blink چشم بر هم زدن، چشمک زدن ، سوسو کردن یا روشن و خاموش شدن without a blink بدون تردید و بدون مکث be on the blink خراب یا از کار افتاده شدن، مختل شدن in a blink تو یه چشم به هم زدن Vs wink (at) چشمک زدن به کسی flash on and off روشن و خاموش شدن |
/blink/ Vs /wink/ |
|
out of order مختل، بی سر و سامان out of reach خارج از دسترس، غیر میسر |
/ev/ /o:.de/ |
|
without batting an eye/eyelid ، بدون هیچ واکنش خاصی، خیلی خون سرد |
bæt |
|
lid سرپوش گذاشتن بر چیزی، درب، دری کلاهک keep a lid on sth چیزی رو پنهان نگه داشتن، سرپوش بر چیزی گذاشتن put a lid on sth جلوی چیزی رو گرفتن، متوقف کردن lift the lid on sth پرده از چیزی برداشتن و برملا کردن take the lid off sth پرده از چیزی برداشتن و برملا کردن Vs lead |
Similar sound /lid/ |
|
hinge محور اصلی که بقیه چیزا حول اون میچرخن لولای در |
/hindʒ/ |
|
weigh down (on) (sb/sth) وبال گردن کسی بودن، سربار و مانع بودن weigh in در بحثی مشارکت کردن یا خود را درگیر مسئله ای کردن بیان نظر کردن در گفت و گو یا بحثی weigh sb/sth up برانداز و سبک و سنگین کردن (sth) weigh on (sb) روی دوش کسی سنگینی کردن تحت فشار گذاشتن کسی
weighty دشوار و طاقت فرسا پربار ، پر معنا مفصل و پر و پیمون ثقیل |
/weɪ/ /weɪti/ |
|
Impede Vs impediment |
/im.piːd/ Vs /im.pe.de.ment/ /im.pe.di.ment/ |
|
Ragged پاره پوره و جر خورده، درب و داغون، بسیار خسته و بی رمق ژنده پوش دندانه دندانه، ناهموار زمخت، زبر و خشن ناهنجار و آزار دهنده Ragged sound صدای گوش خراش و ناهنجار Rag کسی رو دست انداختن، تند و کنایه دار با کسی شوخی کردن چیز بنجل و بی کیفیت، چیز مسنوخ و بیخود تکه پاره ی لباس، یه تیکه پارچه و کهنه، پاره پوره شدیدا به کسی انتقاد و سرزنش کردن lose one's rag از کوره در رفتن و عصبی شدن rags to riches از فرش به عرش be on the rag در زمان پریودی و قاعدگی بودن خانما Vs rogue آدم بی بند و بار، کسی که به اصول اخلاقی پایبند نیست آدم زیر و رو کش و خرده شیشه دار، آدم بیجا کار ناهنجار، خلاف عرف و غیر معمول علف هرز، وصله ناجور Vs rug قالیچه و گلیم، در اصطلاح یعنی کلاه گیس pull the rug out from under someone's feet یهو زیر پای کسی رو خالی کردن، لاشی بازی سر کسی درآوردن ناگهان تنها و بیچاره رها کردن کسی Vs Rage |
/ræɡ.id/ or /ræɡ.ed/ /ræɡ/ Vs /ro:ɡ/ Vs /rʌg/ Vs /reɪdʒ/ |
|
tattered جر خرده یا پاره شدن، درب و داغون، خیلی خسته be in tatters نابود شدن، داغون بودن in tatters پاره پاره شده، خیلی داغون Vs stutter دچار لکنت شدن، هی قطع و وصل شدن به تته پته افتادن دچار انقطاع و عدم ثبات شدن شل کن سفت کن درآوردن و مردد بودن Falter دچار لکنت شدن، هی قطع و وصل شدن به تته پته افتادن شل کن سفت کن درآوردن و مردد بودن دچار انقطاع و عدم ثبات شدن Vs batter خرد و خمیر کردن، خمیر، له کردن و درهم کوبیدن شدیدا به باد انتقاد گرفتن، شخصیت کسی رو کوبیدن Vs
scatter متفرق و پراکنده کردن، پخش کردن Vs Patter صدای تپ تپ یا تق تق ، صدای نامفهوم و گنگ حرف چرند و زر مفت، صدای بی معنا زیر لب تند تند چیزی رو زمزمه کردن یا زیر لب ورد خوندن ورور و زرزر کردن، وراجی کردن نامفهوم و تندتند چیزی رو گفتن و بلغور کردن Vs Latter یکی مانده به آخرواپسین، نزدیک به خط پایان دومی یا بین دو چیز مذکور مورد دوم |
/tæ.tez/ Vs /stʌ.te/ Vs /bæt.ər/ Vs /s.kæt.ər/ Vs /pæ.t.ər/ Vs /læ.t.ər/ |
|
volunteer داوطلب بدون چشم داشت مادی voluntary involuntary غیر ارادی، غیر اختیاری |
/vɒl.en.ti.er/ /vɒl.ent.ri/ |
|
shaggy کرک و پرز دار موهای ژولیده پولیده |
/ʃæɡi/ |
|
sediment رسوب یا رسوب کردن، ته نشین شدن Vs sedan خودروی چهار در سواری Vs sedentary بی تحرک، نشسته، یکجا نشین و غیر کوچگر Vs sedate رام کردن آرام کردن، تسکین دادن و ملایم کردن آروم و ریلکس |
/se.de.ment/ Vs /se.dæn/ Vs /se.dent.ri/ Vs /si.deɪt/ or /sedeɪt/ |
|
tan tangent مماس، لب به لب go off on a tangent or go off at a tangent از موضوع اصلی پرت و منحرف شدن بحث رو عوض کردن |
/ˈtæn/ /ˈtæn.dʒent/ |
|
trigonometry علم مثلثات در ریاضی |
/tri.ɡe.nɒ.met.ri/ |
|
fantasy وهم و خیال fantasize خیال پردازی کردن ecstasy حالت خلسه |
/ˈfæn.te.si/ /ˈeks.te.si/ |
|
podium سکو یا سکوی قهرمانی تریبون، میز خطابه، میز سخنرانی |
/po:.di.em/ |
|
aeronautics علم هوانوردی و هواپیماسازی airborne هوایی، هوابرد |
/e.re.nɔː.tiks/ or /e.ro.nɑː.tiks/ /e.bon/ |
|
slick صیقل دادن برق انداختن، براق و درخشنده کردن ماهرانه و تر و تمیز سطح لغزنده و سر، سطح خیس slick up ترگل برگل کردن و خوشتیپ کردن، شیک کردن Vs slack گل و گشاد و ول، لباس فراخ و آزاد، گشاد کردن آدم کون گشاد و بی خیال راکد و کساد، یکنواخت و ایستا کند و آهسته slack off از شدت کاسته شدن، آهسته و کند شدن pick up the slack چاک کار رو گرفتن، بهره وری رو افزایش دادن جلوی هدر رفتن منابع رو گرفتن و استفاده بهینه کردن از منابع |
/s.lik/ Vs /slæk/ |
|
clog بند آوردن و جلوگیری کردن لخته شدن |
/klɒɡ/ |
|
accumulative Vs accumulate |
/ek.yum.ye.le.tiv/ Vs /ek.yum.ye.leɪt/ |
|
lime Vs lame |
/laɪm/ Vs /leɪm/ |
|
ladle ملاقه ladleful به اندازه یه ملاقه Vs lad یارو، رفیق، داداشی، پسرک ladder نردبان |
/leɪ.dl̩/ Vs /læd/ /læ.der/ |
|
sack کیسه، گونی غارت کردن اخراج کردن hit the sack به رخت خواب رفتن sack off منصرف شدن از چیزی، از خیر چیزی گذشتن از شر کسی راحت شدن
Vs sock ضربه سخت و شدید زدن، ضربت سنگین، مشت محکم زدن لنگه جوراب knock someone's socks off کسی رو مبهوت و متحیر کردن، کسی رو شدیدا تحت تاثیر قرار دادن socket حفره و فرورفتگی حدقه، دریچه Vs sacred |
/sæk/ Vs /sɑːk/ /sɑː.ket/ Vs /seɪk.red/ |
|
tack رویکرد و سیاست در مواجه با چیزی چسبندگی یا چسبناکی ضمیمه کردن و الصاق کردن، چسباندن، وصله کردن tacky نخ نما و کهنه شده چیز بنجل چسبناکی و نمناک Vs tackle |
/tæk/ /tæ.ki/ Vs /tæ.kel/ |
|
plunder غصب کردن، به تاراج بردن blunder اشتباه احمقانه اشتباه لپی و لفظی |
/plʌn.dər/ /blʌn.dər/ |
|
chivalrous مردی که خیلی قشنگ با زنا رفتار میکنه |
/ʃi.vel.res/ |
|
acquit از لیست اتهام خارج شدن یا تبرئه شدن acquit yourself ! درست رفتار کن، مودب باش acquaint acquire به دست آمدن، به دست آوردن، حاصل شدن خریدن و مال خود کردن مطلبی رو گرفتن و فهمیدنش |
/e.kwit/ /e.kweɪnt/ /e.kwaɪ.er/ |
|
saddle بار بردوش کسی گذاشتن، مسئولیتی رو بر دوش کسی گذاشتن زین in the saddle بر مسند قدرت، در مقام مسئول، صاحب اختیار |
/sædl̩/ |
|
onerous دشوار و پر زحمت دارای الزامات و قیود قانونی خیلی سفت و سخت |
/o:.ne.res/ |
|
furrow شخم زدن شیار بندی کردن چین و چروک روی پوست، خط افتادن پوست در اثر پیری Vs ridge کرت یا کرت بندی کردن زمین، فضای میان دو شیار |
/fʌ.ro:/ Vs /redʒ/ or /ridʒ/ |
|
bridle افسار و مهار مهار کردن، تحت کنترل داشتن bride عروس |
/braɪ.dl/ /braɪd/ |
|
shoddy آدم بیخود و کثیف بنجل و بی کیفیت، بیخود نخ نما، کهنه شده shabby آدم بیخود و کثیف بنجل و بی کیفیت، بیخود نخ نما، کهنه شده |
/ʃɑːdi/ /ʃæbi/ |
|
edict حکم یا دستور رسمی و قانونی
Vs Verdict رای نهایی دادگاه، حرف آخر یا کلام نهایی Vs addict Vs indict متهم کردن، گناهکار شناختن |
/iː.dikt/ Vs /ve.dikt/ Vs /æ.dikt/ or /e.dikt/ Vs /in.daɪt/ |
|
taunt (sb) مسخره کردن و دست انداختن کسی، با طعنه زنی روی اعصاب رفتن با تحقیر کسی رو سرزنش کردن یا انتقاد اهانت آمیز کردن سبک کردن کسی و چیدن روش با کنایه و تمسخر Vs taut سفت شده، شق شده خیلی تنگ و سفت بسته شده شدیدا منقبض شده taught past of teach tight تنگ کردن، سفت و محکم کردن Vs tout مشتری پیدا کردن برای چیزی و فروختنش با سماجت و پیله شدن بازار گرمی کردن، مشتری جمع کردن، تبلیغ کردن، چیزی رو به کسی قالب کردن و کردن تو پاچش Vs stout ، قلچماق، گوشتی و توپر، قوی هیکل کت و کلفت، ضخیم مستحکم و قوی پی، سفت مصمم، آدم سفت و سخت |
/tɒnt/ Vs /tɒt/ or /toːt/ /tɑːt/ or /toːt/ Vs /taʊt/ Vs /s.taʊt/ Vs |
|
taint لکه، لکه ی ننگ اثر یا رد به جا مانده، رگه و رد رنگ لکه دار یا ننگین کردن یا شدن |
/teɪnt/ |
|
trait ویژگی، خصلت Vs traitor خائن, وطن فروش |
/treɪt/ Vs /treɪ.ter/ |
|
pretentious متظاهرانه، خودنمایانه و جلب توجه کننده pretend |
/pri.ten.ʃs/ |
|
tender رسما پیشنهاد دادن، رسما چیزی رو ارائه کردن به مناقصه گذاشتن، مناقصه حساس به لمس و در صورت لمس درد گرفتن نرم، ترد، انعطاف پذیر ظریف و حساس متصدی و مسئول چیزی put something out to tender به مناقصه گذاشتن tender age سن حساس که توی اون فرد یا کودک شدیدا آسیب پذیر هست tenderness مهربانی، خون گرمی و خوش برخوردی ظرافت و لطافت نرمی، تردی Vs tend به چیزی توجه و اهمیت نشان دادن، مراقبت کردن از چیزی مایل شدن به سمت چیزی، گرایش پیدا کردن به چیزی Vs trend روند، گرایش داشتن، مد و فراگیر |
/ten.der/ Vs /trend/ |
|
mat پادری، کف پوشی که پاهارا روی اون میمالن و بعد وارد جایی میشن درهم تنیده شدن یا به هم گره خوردن matted درهم تنیده، به هم گره خورده و گوله شده go to the mat خود را درگیر بحث یا مجادله ای کردن وارد گود شدن و در موضوعی ورود کردن، وارد مبارزه شدن
on the mat Vs matt مات و کدر، تیره و تار کردن |
Similar sound /mæt/ |
|
cork چوب پنبه |
/kɔːrk/ |
|
provisional موقت و گذرا، شرطی و مشروط Vs provision مال اندیشی کردن و برای روز مبادا کنار گذاشتن از پیش برای چیزی تدارک دیدن، از قبل فراهم کردن شرط، قید و بند قانونی Vs provide (with) |
/pre.vi.zhn̩el/ Vs /pre.vi.zhn̩/ Vs /pre.vaɪd/ |
|
derision ریشخند، استهزا، تمسخر deride به سخره گرفتن procession process |
/de.ri.zhn̩/ /de.raɪd/ |
|
artisan صنعتگر یا افزارمند و پیشه ور articulate تبیین کردن، سخنور و دارای فن بیان خوب، با بیان شیوا و صریح، مفصل دار کردن یا با مفصل به هم متصل شدن، جانور مفصل دار artillery توپخانه artful ماهر و زبردست هنرمندانه خوش نقش ونگار، پر تصنع artless ساده و غیرپیچیده، کم تصنع بی هنر و غیر ماهر (noun) artefact / artifact پدیده مصنوع و ساخته شده به دست انسان |
/ɑːti.zæn/ /a.tik.yeˌlet/ /ɑːtil.ri/ |
|
hassle مزاحمت ایجاد کردن، به ستوه آوردن و اذیت کردن دردسر، مشکل درست کردن |
/hæ.sl/ |
|
appraise تخمین زدن، ارزیابی کردن، ورانداز کردن Vs apprise sb of sth کسی رو از چیزی آگاه و مطلع کردن به کسی در مورد چیزی خبر دادن be apprised of sth از چیزی مطلع و آگاه شدن یا بودن Vs arise به پا خاستن و قیام کردن، طلوع کردن، ظاهر شدن Vs raise تربیت کردن و بزرگ کردن بچه بالا بردن، ارتقا دادن، تشدید کردن بلند کردن |
/ep.reɪz/ Vs /ep.raɪz/ |
|
fruit Vs fruition پیامد، نتیجه |
/fruːt/ Vs /fruː.i.ʃen̩/ |
|
decomposition تجزیه، فساد مواد غذایی composition Vs compose |
/di.kɑːm.pe.zi.ʃn/ Vs /kem.po:z/ |
|
dramatic Vs drama Vs drum |
/dre.mæ.tik/ Vs /drɑː.me/ /dræm.ə/ Vs /drɑː.m/ |
|
sunken غرق شده، فرو رفته در عمق sink |
/sʌn.ken/ |
|
furnace کوره، فر fur خز مو ریزه |
/feːnis/ /feː/ |
|
lurid تکان دهنده، شوک برانگیز، چیزی که احساس آدم رو جریحه دار میکنه چیزی که بیش از حد درخشنده و روشنه و چشم آدم رو میزنه بیش از حد جلف و زننده، مستهجن و بیش از حد خودنمایانه torrid آتشین و پر حرارت، داغ و سوزان، آب و هوای بسیار گرم شدید ، مهیب، پرتلاطم بسیار سخت و دشوار horrid مهیب، دهشتناک، سهمگین، وحشت آور بسیار ناخوشایند، ناجور و خیلی بد، مشمئز کننده و رقت انگیز |
US /lo.rid/ UK /lu:.rid/ /to:.rid/ /ho:.rid/ |
|
tabloid خلاصه و چکیده، فشرده و کوتاه مجله یا روزنامه هایی که متن های کوتاه اما با عکسای فراوان دارن |
/tæb.loɪd/
|
|
-addled این پیشوند بعد یک کلمه یعنی زایل و تباه شده توسط اون چیز زایل شده، خرفت و گوزپیچ شده drug-addled آدم گرتی و موادی که عقل درست و حسابی نداره خرفت و هپروتی Vs add Vs adage ضرب المثل حکمت و جمله حکیمانه |
/ædl̩/ Vs /ædidʒ/ |
|
precinct محوطه ای که ورود و تردد وسایل نقلیه به اون ممنوعه قسمتی از شهر که ورود هیچ وسیله نقلیه ای به اون مجاز نیست |
/priː.sinkt/ |
|
ton |
/tʌn/ |
|
Xerox |
/zi.rɑːks/ |
|
chic checkmate کیش و مات کردن |
/ʃiːk/ /ˈt͡ʃekmeɪt/ |
|
be on tenterhooks در حالت بلاتکلیفی و لنگ در هوایی بودن، در حالت تعلیق بودن |
/tente/ |
|
silicon |
/si.le.ken/ |
|
athlete |
/æθ.liːt/ |
|
potable قابل آشامیدن، قابل شرب |
/po:te.bl/ |
|
congregate دور هم جمع شدن یا اجتماع کردن |
/kɑːnɡ.re.ɡeɪt/ |
|
moot چیزی که مورد بحث و مناقشه هست، بحث بر انگیز و جنجالی به بحث گذاشتن موضوعی یا موضوعی به عنوان بحث مطرح شدن |
/muːt/ |
|
prerogative امتیاز ویژه و مزیت مخصوص افراد خاص حق انحصاری |
/pre.rɒge.tiv / |
|
preternatural مافوق طبیعی، استثنایی ، فوق العاده |
/pri.te.næt͡ʃrəl/ |
|
devious بی راهه یا کج راهه، مسیر انحرافی و غیر سرراست خدعه آمیز، فریب کرانه مکار و حیله گر، آدم منحرف و نادرست |
/diːvi.es/ |
|
ratify تصویب کردن، رسما با چیزی موافقت کردن Vs gratify راضی و خشنود کردن، ارضا کردن satisfy Vs gratification Vs satisfaction |
/ræ.ti.faɪ/ Vs /græ.ti.faɪ/ Vs /ɡræ.te.fe.keɪ.ʃn/ Vs /sæ.tes.fæk.ʃn/ |
|
cleric پیشوای روحانی، آخوند و کشیش clergy روحانیت، آخوندیت |
/kle.rik/ |
|
empirical تجربی، شهودی Vs imperial مجلل و شاهی، وابسته به امپراطوری empire Vs imperil به خطر انداختن، به مخاطره انداختن |
/em.pi.ri.kl/ Vs /im.pi.ri.el/ Vs /im.pe.rl/ |
|
console تسلی دادن، دلداری دادن، تسلیت دادن، همدردی کردن consolatory تسلی بخش، همدلانه، دلداری دهنده consolation همدردی، تسلیت، دلداری condole همدردی کردن، هم سوگ شدن، تسلیت گفتن condolence consult مشاوره کردن ، رایزنی کردن consolidate منسجم شدن، یکپارچه کردن مستحکم کردن یا تحکیم کردن یا استحکام بخشیدن تثبیت و پابرجا کردن Vs council شورا، مجلس، انجمن consul سر کنسولگر و سفیر یک کشور Vs conceal |
/ken.sol/ /ken.sɒ.let.ri/ /kɒn.se.leɪ.ʃn/ /ken.do:l/ /ken.sʌlt/ /kenˈsɑː.le.deɪt/ Vs /kaʊn.sl/ /kɒn.sl/ |
|
predatory شکاری predate Vs declare declaration |
/pre.det.ri/ /pri.deɪt/ Vs /dik.ler/ /dik.le.reɪ.ʃn/ |
|
prepare Vs preparatory |
/pre.per/ Vs /pre.pæ.ret.ri/ or US /pre.pe.re.tɔːr.i/ |
|
flippant کسی که همه چیو به شوخی میگیره و موقه ای که باید جدی باشه نیس گستاخ و بی ادب، بیجا کار، کسی که هوش اجتماعیش پایینه flip پشت و رو کردن، پشت و رو شدن، سریع زیرو رو کردن سریع کارت رو نگاه کردن و برگردوندنش به اون طرف کله ملق زدن، پشتک وارو زدن تقه زدن، تلنگر زدن کلید یا سوئیچ رو زدن جهت روشن و خاموش کردن یهو خیلی هیجانی شدن ناگهان جوگیرانه شیفته چیزی شدن و از خود بیخود شدن سریع چیزی رو خریدن و با یکم سرهم بندی فروختن برای سود نگاه سریع و گذرا، مطالعه اجمالی flip a coin سکه به هوا انداختن flip one's lid کنترل خود را از دست دادن، شدیدا جوگیر شدن Don't Flip Your Lid زیادی جوگیر و هیجانی نشو flip out از کوره در رفتن و روی سگ خود را نشون دادن Vs flap بال زدن، پر کشیدن، بال یا باله تکون تکون خوردن، لق زدن یا لق لق کردن اصطلاحا یعنی بال بال زدن و بی تابی کردن و خیلی نگران بودن be in a flap نگران و مضطرب بودن یا در شرایط استرس زا بودن Vs flop تالاپی افتادن، تپی انداختن شکست افتضاح، باخت سنگین اصطاحا یعنی خوابیدن و سر رو بالش گذاشتن flop down از فرط خستگی افتادن و از حال رفتن |
/fli.pent/ Vs /flæp/ Vs /flɒp/ |
|
glib سر و زبون دار، چرب زبان |
/ɡlib/ |
|
acrobatic |
/æk.re.bæ.tik/ |
|
ungainly دست و پاچلفتی، ناشی |
/ʌnˈɡeɪnli/ |
|
giggle ریز خندیدن یا چس خنده زدن تو دماغی خخخ خندیدن وقتی که میخوایم جلو خندمون رو بگیریم Vs gaggle گله، دسته ای از مردم، گروهی از پرندگان Vs goggles عینکی که اطرافش پوشیده شده وبرای محافظت چشم بکار میرود عینک شنا، عینک هوانوردی |
/ɡi.ɡel/ Vs /ɡæ.ɡel/ Vs /ɡɑː.ɡelz/ |
|
assent (to) رسما با چیزی موافقت کردن، به تفاهم رسیدن موافقت، تفاهم، پذیرش، توافق give assent to رضایت دادن به چیزی consent (to) با چیزی موافقت کردن موافقت، توافق، پذیرش، موافقت Vs dissent (from) تضاد، اختلاف، مخالفت، ناهم اندیشی و اختلاف عقیده متفاوت از چیزی بودن voices of dissent صداهای مخالف، صدای مخالفان |
/e.sent/ /ken.sent/ Vs /di.sent/ |
|
ruminate ژرف اندیشی کردن یا تامل و تفکر کردن، نشخوار کردن ruminant جانور نشخوار کننده، فکور و ژرف اندیش Vs culminate (in) منتهی و منجر شدن به چیزی، در نهایت رسیدن به نقطه ای |
/ruː.mi.neɪt/ /ruː.mi.nent/ Vs /kʌl.me.neɪt/ |
|
wobble تلوتلو خوردن، بدون تعادل حرکت کردن لرزیدن و ارتعاش ریز داشتن، متزلزل شدن مردد شدن، این دست و آن دست کردن بلاتکلیفی، تردید، ناپایداری، تزلزل |
/wʌ.bl/ /wo.bl/ |
|
rubble آوار یا آثار مخروبه ، نخاله های ساختمانی rumble صدای قار و قور شکم غرش کردن، نعره زدن صدای هیاهو، غرش غرغر کردن، توپیدن به کسی crumble خرد شدن، درهم شکستن، از هم فروپاشیدن stumble تلوتلو خوردن، بدون تعادل حرکت کردن، ناپایدار حرکت کردن stumble over the words در صحبت دچار اشتباه شدن و کلمات رو پشت سر هم غلط گفتن دست و پا شکسته و پر غلط صحبت کردن stumble across sth اتفاقی و شانسی با چیزی برخورد کردن یا اتفاقی چیزی رو یافتن |
/rʌ.bl/ /rʌm.bl̩/ /krʌm.bl̩/ |
|
vacillate این دست و آن دست کردن، مردد بودن، بلاتکلیف بودن vacillate between sth and sth else بین دو چیز مردد بودن و گیر کردن بینشون در انتخاب |
/væ.se.leɪt/ |
|
balk نقش بر آب کردن، جلوگیری و خنثی کردن طفره رفتن از چیزی، این دست و اون دست کردن سنگ اندازی کردن، مانع شدن، معطل کردن کنده چوب یا الوار balk at شک داشتن به چیزی، ترید به چیزی داشتن |
bɔːk bɔːlk Vs |
|
wiggle تندتند تکون دادن مث تکون دادن استرسی پا ها جنباندن ، وول خوردن و لولیدن ریز لرزوندن و تکونش دادن یا لرزش ریز داشتن jiggle ریز لرزوندن و تکونش دادن یا لرزش ریز داشتن جنباندن ، وول خوردن و لولیدن juggle چند چیز را در هوا این دست و آن دست کردن به منظور سیرک بازی و سرگرم کردن مردم همزمان چندتا کار رو باهم و همزمان انجام دادن چند چیز رو همزمان مدیریت و کنترل کردن دست بردن و تقلب در چیزی، دستکاری کردن toggle دکمه خاموش و روشن یا دکم تغییر وضعیت دکمه فعال یا غیر فعال کردن یک ویژگی در یک نرم افزار toggle between بین دو چیز تغییر وضعیت دادن یا تغییر وضعیت از یکی به دیگری سوئیچ بین دو وضعیت یا دو چیز haggle چانه زدن، کلنجار رفتن |
/wi.ɡl/ /dʒi.ɡl/ /dʒʌ.ɡl/ /tʌ.ɡl/ /hæ.ɡl̩/ |
|
habitual Vs habit |
/he.bi.tʃu.el/ Vs /hæ.bit/ |
|
gait طرز راه رفتن، طرز دویدن Vs gate |
Similar sound /ɡeɪt/ |
|
mangle درب و داغون کردن، لت و پار کردن، له و لورده کردن دستگاه پرس اتوی لباس و پارچه |
/mæn.ɡl̩/ |
|
hard-bitten آبدیده، زبده، سختی کشیده و پوست کلفت شده hard hat کلاه ایمنی hardhead کله شق و لجوج، بی کله و کله خر hard copy کپی فیزیکی و چاپ شده روی کاغذ hard ass بد قلق، یکدنده |
/ˌhɑːdˈbɪt.ən/ |
|
arduous دشوار و مشقت بار، طاقت فرسا و انرژی بر، پرزحمت شدید، پر التهاب Vs assiduous آدم پردقت و جدی توی کار، کسی که واقعا دل به کار میده سخت کوش و پر تلاش Vs ardor اشتیاق و شور فراوان، غیرت و هواخواهی، علاقه مندی شدید حرارت، تب و تاب عشق ardent پر شور و پر اشتیاق، هواخواه و علاقه مند شدید سوزان، پر حرارت، پر تب و تاب |
/ɑːdʒu.es/ Vs /e.si.dʒu.es/ Vs /ɑːde/ |
|
motto شعار اصلی، تیکه کلام اصلی سرلوحه و آرمان اصلی slogan شعار، تیکه کلام تبلیغاتی نعره و فریاد جنگی |
/mʌ.to/ /s.lo:.ɡen/ |
|
duplicity تزویر و دورویی duplicate dupe گول زدن و اسکل کردن کسی، ساده لوح و زود باور |
/dyoop.li.si.ti/ /du:p.le.si.ti/ /dyoop.le.keɪt/ /du:p.le.keɪti/ /dyoop/ /du:p/ |
|
principality منطقه امیرنشین، قلمرو شاهزاده modality طریقه یا شیوه ی انجام کاری، روش ارائه centrality reality mentality morality vitality |
/prin.se.pæ.le.ti/ /mo.dæ.le.ti/ /sent.ræ.le.ti/ /ri.æ.le.ti/ |
|
appall شوکه شدن یا کردن، جا خوردن، به وحشت افتادن Vs appellant فرجام خواه، متهمی که به رای دادگاه معترضه Vs appellation عنوان یا اسم Vs apple |
/e.pɔːl/ Vs /e.pe.lent/ Vs /æpe.leɪ.ʃn/ Vs /æ.pl/ |
|
apparel تن پوش و لباس، پوشش ظاهری apparent Vs parallel |
/e.pæ.rl/ or /e.pe.rl/ /e.pæ.rent/ or /e.pe.rent/ Vs /pæ.re.lel/ or /pe.re.lel/ |
|
debrief شرح ما وقع به طور خلاصه، گزارش کار، |
/ˌdiːˈbriːf/ |
|
premonition پیش آگاهی, دلشوره, تحذیر، چیزی که به دل آدم می افته Presentiment چیزی یا حسی که به دل آدم می افته احساس وقوع امری از پیش presaging prequel فیلم یا بازی ای که رویدادهای آن مربوط به زمانی پیش از زمان رویدادهای فیلم یا بازی ای است که پیش از آن ساخته شده است Vs premonitory اخطار دهنده یا هشدار دهنده، برحذر دارنده |
/pri.me.ne.ʃn/ Vs /pri.mɒ.net.ri/ US /priˈmɑː.ne.tɔːr.i/ |
|
(noun) Pretext عذر و بهانه، توجیه on the pretext of sth به بهانه ی به منظور توجیه چیزی |
/pri.teks/ |
|
presence Vs absence |
/pre.zens/ |
|
accost به منظور صحبت با کسی یهو بهش نزدیک شدن یهو کنار کسی توقف کردن و حرف زدن باهاش به قصد تهدید و قلدری Vs accustom خو گرفتن، انس گرفتن، معتاد ساختن accustomed to معتاد به چیزی، خو گرفته به |
/e.kɑːst/ Vs accustom |
|
accentuate مورد تاکید قرار دادن، برجسته و بولد کردن مورد توجه بیشتر قرار دادن |
/ek.sen.tʃu.eɪt/ |
|
levy (on/upon) مالیات بر چیزی بستن یا عوارض و تعرفه روی چیزی وضع کردن بر کسی یا چیزی تحمیل کردن Vs levity لودگی و لیم بازی شوخ طبعی بیجا و بی موقع Vs livid بسیار عصبانی طوری که طرف رنگش کبود میشه سیاه و کبود سربی رنگ Vs libido میل و شهوت جنسی |
/levi/ Vs /le.ve.ti/ Vs /li.vid/ Vs /le.bi.do:/ /li.bi.do:/ |
|
wreath تاج گل، حلقه گل wrath wealth worth |
/riːθ/ |
|
provident آینده نگر، دور اندیش ، مال اندیش، عاقبت اندیش آدم پول جمع کن و به فکر آینده در نظر گرفته شده برای روز مبادا improvident Vs providential وابسته به مشی الهی و امداد های غیبی چیزی که خدایی و خوش شانسانه خواست خدا بوده رخدادش نطلبیده اما مراد و به موقع، چیزی که خدا رسونده چیزی که ناخواسته رخ داده اما دقیقا همون چیزیه که میخواستیم دور اندیشانه، عاقبت اندیشانه Vs improvise در لحظه چاره ای اندیشیدن و سریعا انجامش دادن از خود چیزی در آوردن و گفتن بدون توجه به دیالوگ تعریف شده فی البداهه سرهم بندی کردن، فی البداهه یه ککه ای لا کوکو کردن بدون برنامه ریزی و آمادگی قبلی فی البداهه گفتن و نوشتن با هر امکاناتی که دم دست هست سریع کاری رو به انجام رسوندن فالبداهه تدبیری اندیشیدن |
/prɑː.vi.dent/ Vs /prɒvɪˈdenʃl̩/ Vs /imprevaɪz/ |
|
instigate تحریک کردن، برای انجام کاری شوراندن انگیزاندن و به کنش وا داشتن به شورش وا داشتن یا تحریک به شورش کردن Vs instate گماشتن، منصوب کردن برپا ساختن و دایر کردن، ایجاد و تاسیس کردن |
/ins.te.ɡeɪt/ Vs /ins.teɪt/ |
|
declamation Vs declaim explain Vs explanation |
/dek.le.meɪ.ʃn/ |
|
cohort گروهی از افراد با خصوصیات مشترک افراد را در گروه های معینی براساس خصوصیات دسته بندی کردن |
/kɔ.hɔːt/ |
|
gadfly خرمگس آدم غرغرو و عیب جو یا آدم ایراد گیر و رو مخ Vs firefly کرم شب تاب، حشره ای که در تاریکی نور داره |
/ɡædˌflaɪ/ |
|
finery جواهرات، متعلقات پر زرق و برق dressed in (someone's) finery sb be in his/her finery با جواهرات و لباس و متعلقات پر زرق و برق آراسته شده |
/faɪn.ri/ |
|
shirk طفره رفتن از چیزی، شانه خالی کردن و پیچوندن کار یا مسئولیتی از زیر انجام کاری در رفتن، هوله رفتن Vs shriek جیغ گوش خراش، صدای گریه و زاری خیلی بلند و ناجور فریاد و ضجه بلند و ناهنجار داد زدن و صدا رو بردن بالا |
/sherk/ Vs /ʃriːk/ |
|
compete
Vs competitor competitive Vs competition |
/kem.pit/ Vs /kem.pe.te.te/
/kem.pe.te.tiv/ Vs /kɒm.pe.ti.ʃn/ |
|
Plight فلاکت و بدبختی، وضعیت بغرنج مصیبت و بلا، مخمصه Vs Bright درخشان و عالی، وضعیت بسیار خوب و پر رونق |
/plaɪt/ |
|
mordant مانند اسید خورنده نیشدار، سوزان ، جگرسوز |
/mɔːdent/ |
|
Sly حیله گر و مکار، آب زیر کاه doing something on the sly دزدکی و موزیانه از روی بدجنسی کاری رو انجام دادن Vs Slay Slain |
/slaɪ/ |
|
ferret out با فضولی و سماجت سر از چیزی درآوردن سر و گوش آب دادن |
/fe.ret/ |
|
horticulture پرورش گیاهان agriculture کشاورزی culture پروراندن، پرورش میکروب در آزمایشگاه |
/hɔːr.tiˌkʌl.t͡ʃer/ |
|
relive در ذهن تجسم کردن، تداعی کردن چیزی یاد آدم اومدن، به خاطر آوردن Vs relieve تسکین دادن، ملایم کردن، فرونشاندن relief کمک هزینه برای افراد نیازمند تسکین what a relief آخییییش راحت شدم ! آخیششش به خیر گذشت خیالم راحت شد |
Similar sounds /riːliv/ |
|
revive احیا کردن، دوباره به جریان انداختن revival |
/ri.vaɪv/ |
|
reprieve به تعویق انداختن، به بعد موکول کردن لغو موقتی یک قانون ، تعلیق یک حکم به منظور بررسی بیشتر Vs retrieve بازیابی کردن، دوباره به دست آوردن بازپس گیری کردن، بازگردانی کردن دوباره به یاد آوردن، باز تداعی کردن put right سر و سامان دادن، بهبود بخشیدن و ارتقا دادن |
/rip.riːv/ /rit.riːv/ |
|
repeal فسخ کردن، باطل کردن، ملغی کردن Vs Appeal درخواست کردن، به طور جدی اعلام نیاز کردن درخواست، استیناف، تقاضا فرجام خواهی درخواست تجدید نظر حکم جذب کردن |
/ri.piːl/ or /re.pi.el/ |
|
transparent زلال، صاف و صادق و بی کلک شفاف، واضح کاملا آشکار و هویدا transparency Vs transpire اتفاق افتادن، رخ دادن بر ملا شدن و لو رفتن راز یا چیز پنهان به بیرون درز کردن اطلاعات سری تعریق داشتن، عرق کردن as it transpired از قرار معلوم، اینجوری که بوش میاد، این طور که معلومه |
/træns.pæ.re.nt/ VS /træns.paɪ.er/ |
|
Sidekick دستیار، کمک دست هم دست، هم پیک و هم قطار |
/ˈsaɪdˌkɪk/ |
|
centennial صدسالگی، صدمین سالگرد |
/senˈtenɪəl/ |
|
dismissive حقیر و بی اهمیت انگارانه، با دیده حقارت انگارانه سهل انگارانه و سبک بالانه |
/dɪsˈmɪsɪv/ |
|
trump از نظر قدرت و اهمیت بر چیزی چربیدن و برتری داشتن برگ آسی که ارزشش بیش از سایر برگ هاست چیزی که از سایر چیزها مهم تر هست The French share offer trumps the offer from the American company. |
/trʌmp/ |
|
secrecy رازداری مرموزیت، مجهولیت و ناشناختگی |
/ˈsiː.kre.si/ |
|
myriad مقدار بسیار زیادی، تعداد زیادی many |
/mi.ri.ed/ |
|
encipher پیام و غیره را به صورت رمز درآوردن به شکل کد و رمز درآوردن |
/enˈsaɪfə/ |
|
clad (in) پوشیده از چیزی ، ملبس به چیزی، در پوشش armor-clad vehicle ماشین زرهی، ماشین پوشیده از ادوات زرهی Vs clasp سفت چسبیدن به چیزی، محکم چیزی رو گرفتن گیره Vs clap کف و سوت زدن Vs Clan |
klæd |
|
shingle سنگ ریزه های قشنگی که تو ساحل هستن لوح فلزی که روی اون اسم دکتر یا فرد ضاحب دفتر روی اون حک شده |
/ʃin.ɡl/ |
|
pester پیله شدن به کسی و موی دماغش شدن مزاحم کسی بودن با تکرار زیاد درخواستی کسی رو کلافه و اذیت کردن |
/pes.ter/ |
|
admonish گوشزد کردن، متذکر شدن، برحذر داشتن، نصیحت کردن و پند دادن سرزنش و انتفاد ملایم کردن متنبه کردن کسی |
/ed.mɑː.niʃ/ |
|
incur هزینه یا چیزی ناخوشایندی رو تحمیل کردن، متحمل چیزی شدن به عنوان عواقب کاری دچار چیزی شدن با چیز ناخوشایندی رو به رو شدن در نتیجه اعمال خود جور چیزی رو کشیدن We incurred heavy expenses to repair the poor work done by builder. concur (with) موافق با چیزی بودن یا موافقت با چیزی کردن هم عقیده و هم نظر با کسی بودن، تفاهم با کسی داشتن در تطابق و سازگاری با چیزی بودن recur دوباره عود کردن، رجعت کردن و دوباره برگشتن باز رخدادن تکرار شدن occur |
/in.ker/ /ken.ker/ /ri.ker/ /e.keːr/ |
|
foment
بدتر کردن یا تشدید کردن یک بحران و شرایط بد دامن زدن به اختلافات و تنش ها وخیم تر و آشفته تر کردن اوضاع |
/fo.ment/ |
|
auditor حسابرس یا مامور حسابرسی، مامور رسیدگی مستمع و شنونده auditory مربوط به شنوایی استماع مربوط به ممیزی و حسابرسی |
/ɔː.de.ter/ |
|
perpetual جاودانه . ابدی دائمی، همیشگی مداوم و به کرات |
/pe.pe.tʃu.el/ |
|
shroud کفن مخفی کردن و پوشاندن چیزی پتو پیچ کردن |
/ʃraʊd/ |
|
vindictive انتقام جویانه، کینه توزانه Vs spiteful کینه توز، بدخواه، غرض ورز |
/vɪnˈdɪk.tɪv/ |
|
in the altogether لخت مادرزاد، به طور کاملا برهنه altogether تمام و کمال، همه جانبه، از هر نظر all in all تمام و کمال، همه جانبه، از هر نظر thoroughly |
UK /θʌ.re.li/ US /θe.ro:.li/ |
|
oncology طب غده شناسی، علم تشخیص تومور |
/ɑːn.kɑː.le.dʒi/ |
|
streetwise علم تجربی، فنی که بدون درس خواندن به طور تجربی آموخته شده در جامعه گشتگی و آشنایی با انواع تجارب |
/ˈstriːt.waɪz/ |
|
paunch قلمبیدگی شیکم، شیکم بازاری VS punch اثر بخشی قوی، تاثیر گذاری شدید چیزی که بسیار تاثیر گذار و کوبنده هست سوراخ کردن، پانچ کردن مشت زدن It lacked punch فاقد اثر گذاری بود VS pinch گلابی کردن و دزدین لپ کسی رو کشیدن نیشگون گرفتن VS poach آب پز کردن، در آب داغ جوشاندن کارمند یا رفیق یا زید کسی رو بر زدن با لاشی بازی به طور غیرقانونی و با تجاوز چیزی رو به دست آوردن غیرقانونی و با دزدی از مال کسی دیگر استفاده کردن شکار و صید غیر قانونی کردن دزدیدن ایده ی متعلق به شخصی دیگر |
/pɑːntʃ/ |
|
jocular خنده دار و فان، مضحک jocose خنده دار و فان، مضحک VS jocund شاد و خوشحال با صفا و روشن دل |
/dʒɑːk.ye.le/ VS /dʒɒ.kend/ |
|
bauble چیزی که فقط زیبایی ظاهری داره و از درون پوچه زیور آلات بدلی، پشیز چیز قشنگ اما بی مصرف VS bubble حباب |
/bʌbel / |
|
summation جمع بندی و خلاصه ی کلی جمع کل، مجموع، حاصل جمع |
UK /sʌ.meɪ.ʃn/ US /se.meɪ.ʃn/ |
|
recline تکیه دادن، لم دادن متمایل شدن به سمتی دارای شیب کردن خوابوندن صندلی ماشین به منظور لم دادن incline decline |
/rik.laɪn/ |
|
pallid رنگ پریده آدم بی ذوق و بی اشتیاق، آدم بی تفاوت خسته کننده و ملالت بار فاقد شدت، خفیف Pale palliate |
/pæ.lid/ /peɪl/ /pæ.li.eɪt/ |
|
insipid بی مزه، بی طعم، بی نمک بی روح، نچسب خسته کننده و ملال انگیز غیر جالب، غیر هیجان انگیز VS Tepid نیم گرم، ولرم بی رمق، بی میل، بی اشتیاق کسی که خیلی راغب به انجام کاری نیست |
/in.si.pid/ VS /te.pid/ |
|
splay فراخ و باز کردن، گشاد کردن گستراندن و پراکندن، پخش کردن splay out from از جایی یا از نقطه ای شروع به بازشدن کردن |
/spleɪ/ |
|
centripetal مرکز گرا، متمایل به چرخش به دور یک مرکز
|
/sent.ri.piː.tl/ |
|
umpteen امین n، عدد نامعلوم اما خیلی زیاد umpteenth ام n for the umpteenth time برای بار ان ام، برای بار هزارم یا عددی نامعلوم و زیاد |
/ʌmp.tiːn/ |
|
canteen قمقمه بوفه ی کوچکی که مواد غذایی میفروشه |
/kænˈtiːn/ |
|
foreclose پیش گیری کردن، از پیش محروم و منع کردن، از قبل جلوگیری کردن foreshadow (sth) حاکی از چیزی بودن، منادی چیزی بودن، نویدبخش چیزی بودن Low unemployment may foreshadow wage and price increases. |
/fɔːˈklo:z/ |
|
forthright صاف و صادق، کسی که رو بازی میکنه |
/ˈfɔːθ.raɪt/ |
|
gutless بی دل و جرات، بزدل و سست عنصر |
/ˈɡʌt.ləs/ |
|
patronize مشتری دائم جایی شدن، جایی رو پاتوق کردن حمایت و کمک مالی کردن رئیس بازی سر کسی درآوردن طوری رفتار کردن که انگار بقیه نمی فهمن و فقط اون فرد میفهمه از بالا به پایین و با تحقیر با کسی رفتار کردن سرپرستی کردن ، نظارت و ریاست کردن bars regularly patronized by the stars |
US /peɪt.re.naɪz/ UK /pæt.re.naɪz/ |
|
alienate بیگانه کردن، از خود راندن alienate from از چیزی یا کسی روی برگرداندن |
/eɪ.li.e.neɪt/ |
|
bonnet کاپوت ماشین |
/bɑ.nit/ |
|
fester چرک کردن و عفونی شدن وخیم تر و بدتر شدن، شرایط بدی رو تشدید کردن |
/fes.tər/ |
|
proposition ایده و نظر پیشنهادی پیشنهاد، پیشنهاد سکس درخواست مورد ارائه، تقاضای مطرح شده VS preposition حرف اضافه در دستور زبان VS predisposition (to) زمینه قبلی، استعداد و پیش زمینه آمادگی قبلی predispose (sb/sth) to مستعد چیزی کردن، آماده چیزی کردن lack of exercise may predispose an individual to high blood pressure. Some people are born with a predisposition to schizophrenia. |
/prɒ.pe.zi.ʃn/ VS /pre.p.e.zi.ʃn/ VS /ˌpriː.dis.pe.zi.ʃn/ /ˌpriː.dis.po:z/ |
|
do/say sth ad lib فی البداهه چیزی رو گفتن، بدون آمادگی قبلی کاری رو انجام دادن ad lib فی البداهه I'd forgotten the notes for my speech so I had to do it ad lib. |
/ˌæd ˈlib/ |
|
Intellectual Property مالکیت معنوی یک اثر یا حق و امتیاز ثبت اختراع و ایده قلمرو معنوی patent حق ثبت اختراع، امتیاز انحصاری، |
/ɪn.t̬əlˌek.tʃu.əl ˈprɑː.pɚ.t̬i/ /ˈpæ.tnt/ /ˈpeɪ.tnt/ |
|
Industrialize VS Industry |
/in.dʌst.ri.e.laɪz/ VS /in.dest.ri/ |
|
gown خرقه ، لباس بلند لباس فارغ التحصیلی |
/ˈɡaʊn/
|
|
antonym synonym |
/ˈæntenim/ /si.neˌnim/ |
|
Inflection تحریر و تغییر تن صدا هنگام صحبت VS Inflict (on) تحمیل کردن، وارد آوردن خسارت و آسیب VS infect آلوده شدن، عفونی شدن |
/ɪnˈflekʃn̩/ |
|
consecrate وقف کردن، به طور انحصاری به چیزی اختصاص دادن متبرک کردن، تقدیس کردن، مقدس شمردن |
/ˈkɑːn.se.kreɪt/ |
|
ordain مقدر شدن توسط خدا، به دست سرنوشت تعیین شد حکم رسمی دادن، رسما دستور دادن مقرر و تعیین کردن رسما منصوب شدن VS ordinal وصفی یا ترتیبی order رده، طبقه، قشر نظم و ترتیب، نحوه قرارگیری و چیدمان منظم کردن سفارش دادن ordinary مطابق عرف، معمولی، روزمره |
/ɔːrˈdeɪn/ VS /ɔːr.de.nl/ |
|
sanctuary مکان امن حرم و بارگاه، مکان مقدس |
/sænk.tʃʊ.ri/ |
|
pompous پر زرق و برق، پر رنگ و لعاب قلمبه سلمبه فاخر و خیلی مجلل خودنمایانه، فخر فروشانه پر فیس و افاده، دارای چسان فسان زیاد pompous words کلمات قلمبه سلمبهپ |
/ˈpɑːm.pes/ |
|
intercede پادر میانی کردن، ریش گرو گذاشتن به عنوان بزرگتر یا با استفاده از قدرت وساطت کردن و طلب بخشش برای کسی دیگر کردن VS recede صرف نظر کردن عقب نشینی کردن، عدول کردن، پسرفت یا پسروی کردن فروکش کردن، کاهیده شدن |
/intərˈsiːd/ /re.siːd/ |
|
surrogate نماینده، معاون قائم مقام delegate نمایندگی و وکالت به کسی دادن نماینده، وکیل وصی VS interrogate بازجویی کردن، سین جین کردن |
UK /sʌ.re.ɡet/ US /se.re.ɡet/ |
|
holster غلاف و نیام، جاییه تفنگ که به کمر میبندن |
/hols.te/ |
|
strangle جلوی توسعه چیزی رو گرفتن، از رشد چیزی جلوگیری کردن ، خفقان و سرکوب کردن، خرخره کسی رو به قصد خفه کردن فشار دادن، خفه کردن |
/s.træn.ɡl/ |
|
stint بازه زمانی، یک مدت معین، دوره خدمت دریغ داشتن، مضایقه کردن، فروگذار کردن، خساست کردن از نظر مالی محدود کردن یا شدن، به پیسی خوردن از نظر مالی ضیغ منابع، محدودیت مالی stint on خساست در مورد چیزی به خرج دادن |
/stɪnt/ |
|
wine and dine عشق و حال، خوش گذرونی wining and dining عشق و حال کردن، خوب خوردن و خوب تفریح کردن |
عشق و حال، خوش گذرونی |
|
subdue چوب لای چرخ کردن، از رشد باز داشتن تحت کنترل درآوردن، تسلیم و رام خود کردن از شدت چیزی کاستن، ملایم و خفیف کردن subside ملایم شدن، از شدت کاستن، خفیف کردن ، فروکش کردن نشست کردن ساختمان یا نشست کردن زمین تضعییف کردن subsidiary فرعی، جانبی شرکت تبعی و زیرمجموعه یک شرکت بزرگتر، عضو وابسته از نظر اهمیت در درجه دوم VS subsidy یارانه |
/seb.duː/ or /sebd.yu/ /seb.saɪd/ /seb.si.di.e.ri/ VS /sʌb.se.di/ |
|
sulky ،قهر، بد عنق |
/ˈsʌlk.i/ |
|
meager ناکافی خیلی کم، جزئی |
/miː.ɡer/ |
|
measles سرخک |
/miː.zlz/
|
|
meadow علفزار، بیشه زار measure |
/med.o:/ /me.zher/ |
|
earthquake quake لرزیدن و ارتعاش داشتن VS quack دکتر قلابی و الکی، شیادی که خوش رو متخصص جا میزنه صدا اردک درآوردن |
/kweɪk/ VS /kwæk/ |
|
quell فرونشاندن، آرام کردن اوضاع متشنج سرکوب کردن قائله رو ختم کردن VS quench فرونشاندن برطرف کردن عطش، ارضا کردن، سیراب شدن |
/kwel/ /kwentʃ/ |
|
brisk پرانرژی و فعال سریع و تیز و بز، سریع و کوبنده brisk breeze نسیم خنک و نشاط بخش brisk up تشدید کردن یا بر شدت چیزی افزودن، زیاد کردن brisk up your pace سرعتتو زیاد کن |
/brɪsk/ |
|
befuddle سردرگم کردن، گیج کردن از خود بیخود شدن، مبهوت کردن |
/bɪˈfʌd.əl/ |
|
gospel (of) مجموعه ای از اصول، باورها و ایده های یک مکتب یا شخص چهارچوب نظری و فکری عقاید مسیحیت، آموزه های انجیل gospel truth حقیقت محض، چیز کاملا درست و بدیهی take sth as gospel بدیهی انگاشتن چیزی چیزی رو به عنوان یک حقیقت محض پذیریفتن |
/ˈɡɑː.spel/ |
|
crank ،آدم عجیب غریب،،کسی که عادی نیست علایق و رفتارش، کج خلق و بدعنق، کسی که زود بش برمیخوره و ترش میکنه |
/krænk/ |