Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;
Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;
H to show hint;
A reads text to speech;
50 Cards in this Set
- Front
- Back
- 3rd side (hint)
Putative |
شناخته شده، فرض شده، پذیرفته شده |
ˈpjuːtətɪv |
|
Adhere |
چسبیدن |
ədˈhɪə(r) |
|
Intrusion |
مزاحمت - دخالت، فضولی - ورود بدون اجازه به ملک شخصی |
ɪnˈtruːʒən |
|
Intrusive |
مزاحم |
ɪnˈtruːsɪv |
|
Inflam |
برافروخته کردن، به هیجان آوردن، برانگیخته کردن - (در مورد یک وضعیت) ملتهب کردن، بدتر و دشوارتر کردن |
ɪnˈfleɪm |
|
Inflammation |
التهاب، آماس |
ˌɪnfləˈmeɪʃən |
|
Compassionate |
دلسوز، غمخوار - دلسوزانه، از روی شفقت |
kəmˈpæʃənət |
|
continence |
توانایی کنترل احساسات به ویژه میل جنسی، خویشتن داری - توانایی کنترل ادرار و مدفوع |
ˈkɒntɪnəns |
|
Wander |
گشت زدن، بی هدف قدم زدن - پرت رفتن و دور افتادن - (در مورد حواس) پرت شدن - (در مورد جاده و مسیر) پیچ و تاب خوردن، انحنایی رفتن - پرسه، گشت زنی، قدم زنی بی هدف |
ˈwɒndə(r) |
|
Volatility |
دمدمی مزاجی، بی ثباتی خلقی - (در مورد شرایط) بی ثباتی، ناپایداری - تبخیر پذیری |
ˌvɒləˈtɪləti |
|
Frail |
ضعیف و لاغر ، نحیف (به ویژه در مورد یک فرد پیر) - زودشکن، آسیب پذیر، ظریف و نازک و شکننده |
freɪl |
|
Deteriorate |
بدتر شدن |
dɪˈtɪərɪəreɪt |
|
Volatile |
بی ثبات، ناپایدار - دمدمی مزاج، دارای خلق سریع تغییر کننده - (در مورد مایع یا ماده) زود تبخیر، تبخیر پذیر |
ˈvɒlətaɪl |
|
Congenital |
مادرزاد، مادرزادی - فطری، ذاتی |
kənˈʤenɪtl |
|
Extinction |
انقراض |
ɪkˈstɪŋkʃən |
|
Coercion |
اجبار، اعمال زور |
kəuˈɜːʃən |
|
Contradict |
رد کردن، مخالفت کردن - در تناقض بودن، در تضاد بودن، ناسازگار بودن |
ˌkɒntrəˈdɪkt |
|
Rebut |
تکذیب کردن، ابطال کردن، نادرستی چیزی را اثبات کردن |
rɪˈbʌt |
|
Situate |
قرار دادن - تعیین وضعیت کردن، وضعیت و موقعیت چیزی را ترسیم کردن |
ˈsɪtʃueɪt |
|
Oppress |
ظلم کردن، ستم کردن - پریشان کردن، مضطرب کردن |
əˈpres |
|
Contest |
رقابت - مبارزه - رقابت کردن، مبارزه کردن بر سرِ، جنگیدن برای - زیر سوال بردن، مورد تردید قرار دادن، به چالش کشیدن |
kənˈtest |
|
Overwhelm |
(در مورد یک احساس یا هیجان) به طور کامل فرا گرفتن، به طور کامل در بر گرفتن، مستولی شدن - به صورت کامل شکست دادن، در هم کوبیدن، در هم شکستن - غرق کردن |
ˌəʊvəˈwelm |
|
Intervene |
مداخله کردن، دخالت کردن - وسط گفتار کسی آمدن |
ˌɪntəˈviːn |
|
Reluctant |
بی میل، نه راضی، حاکی از اکراه، مردّدانه، حاکی از تردید |
rɪˈlʌktənt |
|
Persuasive |
متقاعد کننده |
pəˈsweɪsɪv |
|
Disposal |
امحا - فروش، رد، انتقال |
dɪsˈpəuzəl |
|
Evince |
از خود نشان دادن، از خود بروز دادن |
ɪˈvɪns |
|
Dispose |
نظم دادن، آرایش دادن، ترتیب دادن - سوق دادن، متمایل کردن |
dɪsˈpəuz |
|
Prompt |
باعث شدن، موجب شدن - وادار به صحبت یا انجام کاری کردن با سوال پرسیدن یا القای کلمه کردن - متن رسانی کردن به بازیگران نمایش - بدون تاخیر، بدون وقفه، سرِ وقت - متن رسانی به بازیگران نمایش - علامتی روی صفحه رایانه که نشان می دهد کامپیوتر انجام کاری را تمام کرده و منتظر دستورات بعدی است |
prɒmpt |
|
Sporadic |
گهگاهی، هر از گاهی, پراکنده |
spəˈrædɪk |
|
Pristine |
تازه و تمیز، انگار نو - دست نخورده، بکر |
ˈprɪstiːn |
|
Inflict |
تحمیل کردن، وارد کردن |
ɪnˈflɪkt |
|
Drain |
خشکاندن، خشک کردن، خشکیدن، خشک شدن - (در مورد مایع) بیرون کشیدن، خالی کردن، تخلیه کردن - سرکشیدن - بلعیدن - لوله فاضلاب - مجرای فاضلاب - چیز هزینه بر، چیز پر خرج - هدر رفت، هرز رفت، اتلاف |
dreɪn |
|
Arbitrary |
دلبخواهی، دلخواهانه |
ˈɑːbɪtrəri |
|
Elicit |
بیرون کشیدن، درآوردن، فراخواندن |
ɪˈlɪsɪt |
|
Embody |
تجسم بخشیدن، بیان کردن، بازنمایی کردن - شامل شدن، در برگرفتن |
ɪmˈbɒdi |
|
Ordeal |
تجربه سخت و ناخوشایند |
ɔːˈdiːl |
|
Sustain |
تامین کردن - حفظ کردن، نگه داشتن - متحمل شدن - تحمل کردن - پشتیبانی کردن، حمایت کردن - صحه گذاشتن، تایید کردن، وارد دانستن |
səˈsteɪn |
|
Lump |
در یک گروه و طبقه قرار دادن - تکه، قطعه - حبه قند - ورم، آماس - یک شخص سنگین، تنبل یا احمق |
lʌmp |
|
Conjunction |
حرف ربط (اما، و، یا، زیرا، ....) - پیوند، ترکیب - (به صورت in conjunction with) همراه با |
kənˈdʒʌŋkʃn̩ |
|
Compensate |
غرامت دادن - جبران کردن - ترمیم کردن |
ˈkɒmpənseɪt |
|
Recompense |
جبران کردن، غرامت دادن - غرامت، خسارت، جبران |
ˈrekəmpens |
|
Endure |
تحمل کردن، تاب آوردن - ادامه یافتن، پایدار ماندن |
ɪnˈdjʊə(r) |
|
Convince |
متقاعد کردن، مجاب کردن |
kənˈvɪns |
|
Settle |
پایان دادن - مقرر کردن - ساکن شدن، سکنی گزدین - آرام کردن - فرو نشستن - پرداخت کردن - صندلی چوبی |
ˈsetl |
|
Chief |
مهمترین - بالاترین - رئیس، فرمانده - پیشوا |
tʃiːf |
|
Commonplace |
رایج، عادی - چیز عادی، چیز پیش پا افتاده |
ˈkɒmənpleɪs |
|
Convention |
آداب و رسوم، عرف - اجلاس - توافق، پیمان |
kənˈvenʃn̩ |
|
Conventional |
مبادیِ آداب، پایبند به رسومات - سنتی |
kənˈvenʃn̩əl |
|
Extinguish |
خاموش کردن، فرونشاندن - نابود کردن |
ɪkˈstɪŋwɪʃ |