• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/624

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

624 Cards in this Set

  • Front
  • Back
abuse
سوء استفاده ، سوء مصرف
accelerate
تسريع كردن
acceptance
پذيرش ، قبول
accessible
قابل دسترسي ، قابل حصول
accessory
فرعي ، جانبي
accomplish
به انجام رساندن ، به اتمام رساندن ، صورت گرفتن
accomplishment
اجرا ، انجام ، دستاورد
accordance
مطابقت
accordance (in .. With)
براساس ، برطبق
according to
بنابر ، برطبق ، بر اساس
accordingly
بنابر اين ، از اين رو
account
حساب ، حساب دادن (ف)
account (on no a..)
به هيچ وجه ، به هيچ دليل ، اصلا"
account (take in to a..)
در نظر گرفتن
account (turn to a..)
مورد استفاده قرار دادن
accountancy
حسابداري
accurate
درست ، دقيق ، صحيح
achievability
قابليت دستيابي
achieve
دست يافتن ، نايل شدن ، به انجام رساندن
acquire
به دست آوردن ، حاصل كردن ، فرا گرفتن
acquisition
تملك ، به استفاده گرفتن ، اكتساب
adequacy
كفايت
adequate
كافي ، مناسب
adequately
به قدر كافي
adhere
چسبيدن ، هوا خواه بودن
adherence
پيوستگي ، هواخواهي ، وفاداري
adherent
هوا خواه ، وفادار
adjacent
همجوار، نزديك
adjust
تعديل كردن ، ميزان كردن
adjustable
قابل تعديل
admirable
قابل تحسين
admire
پسنديدن ، تحسين كردن
adorable
شايان پرستش ، قابل ستايش
adore
پرستيدن ، دوست داشتن
advancement
پيشرفت ، ترقي
advantage (of no a…)
بي فايده
advantageous
سودمند ، مفيد ، با صرفه
advent
ظهور ، آمدن ، ورود
adverse
مخالف ، مغاير
adversley
به طور مخالف ، بد
advertise
با آگهي معرفي كردن ، تبليغ كردن
advice
پند ، نصيحت ، آگاهي
advise
آگاهي دادن ، توصيه يا تجويز كردن
advocate
وكيل ،دفاع كردن (ف)
affect
متاثر كردن ، اثر ، نتيجه
affected with
دچار، مبتلا به
affiliate
آشنا كردن ، به عضويت پذيرفتن
afford
حاصل كردن، از عهده برآمدن، استطاعت داشتن
afforsaid
مذكور در پيش
aggressive
مهاجم
aim
هدف ، هدف قرار دادن (ف)
all day long
در تمام روز
allocation
اختصاص ، واگذاري
allowance
فوق العاده
almost
تقريبا
along with
همراه
alteration
تغيير ، اصلاح ، دگرگوني
alternate
يك در ميان ، به نوبت عوض كردن
alternately
متناوبا
alternation
تناوب
although
اگرچه ، هرچند ، با اينكه
ambiguity
ابهام
ambiguous
مبهم
among
درميان ، از جملة
announce
خبر دادن ، اعلام كردن
anxiety
دلواپسي ، نگراني ، اضطراب
anxious
دلواپس ، نگران ، مضطرب
anyhow
به هرحال ، به هر صورت
apoint
تعييين كردن ، منصوب كردن
appeal
تقاضا ، توسل ، تقاصا كردن ، متوسل شدن
apply
درخواست كردن ، شامل حال بودن ، به كار بردن
appointment
تعيين ، نصب، قرار ملاقات
appology (make an ap... to )
عذر خواهي از
appraisal
ارزشيابي ، تعيين قيمت
appreciate
قدر داني كردن ، تقدير كردن ، درك كردن
appreciation
قدر داني ، تقدير، درك ، احساس
apprise
ارزيابي كردن
approach
نزديك شدن ، نزديكي ، تماس ، برداشت
appropriate
مقتضي ، اختصاص دادن
arbitrary
اختياري ، دلخواه ، مطلق
arbitration
حكميت ، داوري
arcade
بازارچه
argue
بحث كردن ، استدلال كردن
argument
بحث ، جدل ، مباحثه
argumentation
استدلال ، بحث
aribtrate
داوري كردن ، به داوري ارجاع كردن
arise
رخ دادن ، روي دادن ، ناشي شدن
aspects
جنبه ، لحاظ ،صورت ظاهر، وضع
assesment
ارزيابي ، تشخيص
assess
تشخيص دادن ، ارزيابي كردن ، ماليات بستن
assessment
تشخيص، ارزيابي، تخمين، برآورد ماليات
asset class
رده دارايي، زمره دارايي
assets
دارايي ، موجودي ، سرمايه
assign
واگذار كردن، تخصيص دادن ، انتقال دادن
assignee
منتقل اليه
assignment
واگذاري، تخصيص ، انتقال ، حواله
associate
معاشرت كردن ، پيوستن ، شريك شدن
associated with
همراه شدن با، وابسته شدن به، مربوط شدن به
association
انجمن ، مجمع ، شركت
asspiration
آرزو ، آه ، تنفس
assure
بيمه كردن ، مجاب كردن ، اطمينان دادن
assured
بيمه شده ، امن ، محفوظ
attempt
كوشش كردن، قصد، مبادرت كردن به
attention
توجه ، مراقبت ، دقت
attention (pay a...)
گوش دادن ، توجه كردن
attentive
مواظب ، متوجه ، ملتفت
attitude
نگرش ، حالت برخورد ، حالت ، روش برخورد
attorney
وكيل ، نماينده
attract
جلب كردن ، جذب كردن
attractive
جالب توجه ، جذاب
attractiveness
جذابيت ، دلربايي
attribute
ويژگي ، صفت ، نشان ، نسبت دادن(ف)
avoid
احنراز كردن ، طفره رفتن ، دوري كردن
avoidance
اجتناب
awareness
اطلاع ، آگاهي ، هشياري
awful
ترسناك ، بسيار بد
bargain
معامله ، چانه ردن ، قرار گذاشتن
basement level
طبقه همكف
bear in mind
در نظر داشتن
below ground
زيرزمين
benchmark
معيار ، محك ، مبناي مقايسه
beneficiary
ذينفع
benefit
مزايا، سود ، منفعت
bewilder
گيج يا گمراه كردن
beyond
آن سوي ، فراتر ، مافوق ، بيش از
binding
الزام آور ، اجباري ، نافذ
blame
گله كردن، مقصر دانستن ، سرزنش كردن
blame (I am not to bl…)
تقصير از من نيست
bond
سند ، وجه الزمان
boom
غرش ، ترقي ناگهاني
borrowers
وام گيرنده ، قرض گيرنده
bounded
محصور، مرز دار
breach
نقض ، نقض كردن ، تجاوز
broad
پهن ، گشاد ، كلي
brokerage
دلالي
burden
بار ، تحميل كردن ، بار مسوليت
call off
لغو كردن
campaigned
عمليات جنگي ، مبارزه ، لشكركشي
candor
خلوص، راست گويي
capital
سرمايه ، عمده ، عالي
carry on
ادامه دادن ، پيش بردن
carry out
انجام دادن
cassualy
تصادفاّ ،اتفاقي
catch up
رسيدن ، جبران كردن
caution
احتياط، پيش بيني، اخطار، ضامن
certain
مسلم ، قطعي ، معين
charity
صدقه ، خيرات ، موسسه خيريه
cheat
گول زدن
circulation
جريان ، گردش ،توزيع ، رواج
circumstance (in no ci…)
به هيچ وجه ،ابداً ، اصلا"
circumstances
كيفيت ، وضع ، اوضاع ، مقتضيات (جمع)
circumstances (a matter of ci…)
چيز مهم و با اهميت ، امر مهم
cite
ايراد كردن، ذكر كردن، اخطار كردن
clarify
روشن شدن ، روشن كردن
clarity
وضوح ، روشني
clear (I'm not clear about that)
اين موضوع براي من روشن نيست
clearly
واضح ، آشكار
close (bring to a close)
پايان دادن
closely
به دقت
collaborate
تشريك مساعي كردن
collaboration
همكاري
collective
جامع ، دست جمعي ، مشترك عمومي
colloquial
محاورهاي ، مخصوص گفتگو
combine
تركيب كردن ، جور كردن
command
فرمان ، حكم ، امر ، دستور دادن
commence
آغاز كردن ، شروع كردن
commencement
آغاز، شروع ، ابتدا
commission
مامور كردن ، كارمزد
commissioned
ماموريت دار ، به كار گماشته ، مامور
commitment
تعهد ، التزام
commonly
عرفا ، به طور عادي ، معمولاً
commonplace
پيش پاافتاده ، حرف مبتذل ، چيز عادي
community
جامعه ، جماعت ،اجتماع
comparision
مقايسه ، سنجش ، تطبيق
comparision (in com.. With)
در مقايسه با
compensation
جبران ، تلافي ، غرامت
compete
رقابت كردن
competence
صلاحيت ، شايستگي
competing firms
شركت هاي رقيب
compliance
ايجاب ، قبول
compliance (in complience with)
با رعايت كردن ...
comprehensible
قابل درك
comprehension
فهم ، ادراك ، دريافتن
comprehensive
جامع ، فراگير
comprising
دربرگيرنده، شامل، دارا
compromise
مصالحه ، سازش ، توافق
compusure
آرامش ، آسودگي
concentration
تمركز ، غلظت
conception
تصور ، مفهوم ، درك
conception (have a con..of)
درك كردن
concern
مربوط بودن ؛ ربط ، علاقه ، نگراني ، بابت
concerned
علاقه مند
concerning
راجع به ، در رابطه با
conceived
درك كردن، حمل كردن
conclude
پايان دادن ، نتيجه گرفتن ،
concure
هم راي بودن
concurrent
موافق ، مصادف ، همزمان
concurrently
باهم ، دريك زمان ، همزمان
conduct
اجرا كردن ، اداره كردن ، رفتار ، سلوك
confidence
اعتماد ، اطمينان ،
confident
مطمـن ، رازدار
confident (have a co.. In a person)
به كسي اطمينان داشتن
confine
منحصر كردن ، مبحوس كردن
confuse (get confused)
گيج شدن ، در اشتباه افتادن
congested
بهم فشرده
consent
رضايت ،موافقت
consequence
نتيجه ، پي آمد ، دست آورد
consequent
منتج ، نتيجه ، داراي ترتيب منطقي
consequently
در نتيجه
considerable
قابل توجه ، شايان ، مهم ، زياد
considerably
نسبتاً زياد ، قابل ملاحظه
consideration
ملاحظه ، توجه
consideration (taking into con…)
با در نظر گرفتن
consistent
سازگار ، موافق ، استوار، استحكام، ثابت ، منطقي
consistency
ثبات، استحكام، پايداري، هماهنگي
consolidate
محكم كردن ، يك كاسه كردن ، تحكيم كردن
constant
پايدار ، ثابت ، هميشگي ، دايم
constantly
پيوسته ، دايمي
constitute
تشكيل دادن ، تاسيس كردن
constitution
تشكيل ، تاسيس ،نهاد ، ساختار
constrain
محدود كردن ، مجبور كردن
constraint
محدوديت ها ، قيود
contemplate
انديشه كردن ، انتظار داشتن
contemporary
معاصر
context
زمينه ، بافت ، مفاد ، مفهوم
contingency
پيشامد احتمالي
contradict
تناقض داشتن ، انكار كردن ، رد كردن
contradiction
نقض ، انكار، رد
contrast
مقايسه كردن ، مقابله ، فرق نمايان داشتن
contribute
شركت كردن ، كمك كردن ، اعانه دادن
contribution
اعاده ، سهميه ، كمك
convene
جمع كردن ، دعوت كردن ، احضار كردن
convenience
راحتي ، آسايش
convenient
بي زحمت ، مناسب ، راحت
converse
معكوس
core sectors
نواحي مركزي ، بخشهاي هسته اي و مركزي
correlate
مرتبط بودن ؛ بستگي داشتن ، لازمه ، قرين
correlation
ارتباط ، بستگي
counteract
خنثي كردن، عمل متقابل كردن
counterpart
رونوشت ، المثني
countryside
حومه شهر
courtesy
ادب ، تواضع
covenant
پيمان ، عهد ، تعهد ،عقد بستن
credibility
اعتبار ، باور كردني
credible (creditable)
معتبر ، موثق
criteria
معيار ، ملاك ، ضابطه
crucial
قاطع ، تعيين كننده
currently
جاري ، رايج ، شايع
dare
جرات كردن
dare (I dare say)
به جرات ميتوان گفت
debate
مناظره ، مباحثه
debt
بدهي ، قرض ، دين ، وام
decade
دهه
dedicate
اهدا كردن
deficit
كمبود ، كسري
define
تعيين كردن ، تعريف كردن ، معين كردن
delight
خوشي ، لذت ، لذت بردن
delightful
لذت بخش ، مطبوع
deliverables
قابل تحويل گيري
depreciate
كاهش بها ، مستهلك كردن
depreciation
تنزل ، استهلاك ،كاهش بها
dept (get into dept)
مقروض شدن
describe
شرح دادن ، توصيف كردن
describtion
شرح ،توصيف
designate
تعيين كردن ، معرفي كردن ، نامزد كردن
desirable
مطلوب ، مرغوب ، خوش آيند
desired
مطلوب
destiny
سرنوشت ، تقدير
deteriorates
بدتر شدن ، وخيم شدن ، رو به زوال گذاشتن
determination
تعيين، عزم، قصد، تصميم
deviance
انحراف
deviate
منحرف شدن ، منحرف كردن
devising
تدبير كردن ، درست كردن ، انديشيدن
differed
اختلاف داشتن ، فرق داشتن ، تفاوت داشتن
diminish
كم كردن ، كم شدن ، تقليل يافتن
disappoint
مايوس كردن ، ناميد كردن
disclose
افشا كردن ، فاش كردن
disclosure
افشا
discriminate
فرق گذاستن ، تبعيض قايل شدن
dispose
مستعد كردن ، مرتب كردن
disputes
نزاع ، مشاجره ، جدال
distinct
جدا ، مجزا ، مشخص ،واضح ، ممتاز
distinctive
مشخص ، ممتاز
diversified
گوناگون ساختن ، متنوع كردن
diversity
تنوع ، گوناگوني
dividends
مقسوم ، تقسيم شده ، سود سهام
domain
قلمرو ، حيطه ، حوزه
dominate
چيره شدن، تسلط يافتن
douptful
مشكوك ، مردد
douptless
بي شك ، تحقيقاً
downturn
نزول، كاهش، ركود اقتصادي
drafted
پيشنويس ، طرح
drastic
موثر ، قوي ، كارساز
dwindle
كاهش يافتن ،ضعيف شدن ، تحليل رفتن
earn
بدست آوردن
effect
اثر
effort
كوشش، سعي
effort (make an effort)
كوشش كردن
elaborate
با دقت شرح دادن،استادانه درست شده
elsewhere
نقطه ديگر، جاي ديگر
embark
عازم شدن، سوار كشتي كردن
embark in
مبادرت كردن به
eminent
بلند، بزرگ، برجسته
emotion
هيجان، عاطفه
emotional
هيجاني، عاطفي، احساساتي
emphasis
تاكيد
emphasize
تاكيد كردن
employ
خدمت، كار، استخدام
empower
اختيار دادن، وكالت دادن
enable
قادرساختن، فراهم كردن،
endeavor
تلاش، كوشش، سعي
enclose
ضميمه كردن
enclosure
ضميمه، محوطه، حصار
encompass
احاطه كردن، محاصره كردن
encounter
مواجه شدن با، زدوخورد
encourage
تشويق كردن، دلگرم كردن، ترغيب كردن
endorse
امضاء كردن، تشويق كردن
enforce
اجرا كردن، وادار كردن
enforceable
قابل اجرا
enhance
تسهيل كردن، فراهم كردن، افزودن
enhanced
پيشرفته، توسعه يافته
enhancement
كارايي چيزي را افزايش دادن
enoemous
بسيار بزرگ، هنگفت
enrich
توسعه دادن، تقويت كردن
ensure
تضمين كردن، مطمئن ساختن، اطمينان يافتن
entertain
پذيرايي كردن،سرگرم كردن
entire
تمام، كامل، درست،محض
entirely
تماميت
entitle
حق دادن،مستحق كردن
entity
موجود، موسسه، نهاد
envisage
مواجه شدن با
envisioned
رويايي، در رويا ديدن، خيالبافي كردن
equity
انصاف، عدالت
essential
اساسي،ضروري، واجب
essentially
اساساً، به طور ضروري
established
مسلم، محرز، محقق
establishment
برپايي، استقرار، تشكيل، موسسه
evenly
منصفانه، عادلانه، يكسان، يكنواخت، صاف
eventually
عاقبت
ever
هميشه، هرگز
evident
معلوم، بديهي
evolved
درآوردن، استنتاج كردن، بيرون دادن
examine
رسيدگي كردن،آزمودن، معاينه كردن
exception
استثناء
excessive
مفرط، بيش از اندازه، فراوان، بيش از حد
exclude
مستثني كردن، خارج كردن
exempt
بخشوده، معاف، معاف كردن
expect
انتظار داشتن، توقع داشتن
expedite
تسريع كردن
expenditure
هزينه، خرج، ميزان مصرف
experiment
آزمايش، تجربه،آزمايش كردن
expertise
كارشناسي، نظر كارشناس
exposure
در معرض واقع شدن
express
اظهار كردن، دلالت كردن، صريح، روشن
expressly
صريحاً، فوراً
expression
اظهار، بيان، عبارت، تعبير
expressly
صراحتاً
extensive
پهناور، وسيع، زياد، جامع
extent
وسعت، اندازه، حد
extent (to some extent)
تا اندازه اي، تا حدي
extraordinary
فوق العاده
extreme
منتها، كرانه
extremely
بشدت، با افراط، بينهايت
faith
ايمان، عقيده، وفاداري
faith (in good faith)
با نيت پاك، به درستي
faithful
باوفا، صادق
favor
التفات، توجه، مرحمت،
fear
ترس، وحشت
featured
تركيب، صورت، برجسته نشان دادن،
figure out
به حساب ...........
fluctuated
بي ثبات، نواسان كردن، تغيير مداوم
freehold ownership
مالكيت مطلق
frequently
خيلي اوقات، بارها
fulfill
انجام دادن، اجرا كردن
funded
ذخيره سرمايه، پشتوانه، دارائي
funds
وجوه
furthermore
گذشته ازاين،علاوه بر اين
gain
بدست آوردن، سود بردن، منفعت كردن
gape
خميازه
geared
ادوات، افزار، اماده كار كردن
get ahead
جاو افتادن، پيش رفتن
gilts
زراندود، طلايي
go through
مروركردن، بحث كردن
gradually
بتدريج، كم كم
greeting
سلام، درود
grounded (well grounded)
داراي اساس خوب
hence
از اين جهت از اينرو
however
هرچند اگرچه
hurdle
مانع
identify
شناختن، تشخيص دادن
immense
بي اندازه، گزاف، وسيع، بسيار خوب ، عالي
impair
خراب كردن آسيب زدن
impartial
بيطرف، بي غرض، منصفانه
imperfect
ناقص، ناتمام
implementation
اجرا ، انجام ، پياده سازي
implications
اشاره، دلالت، مفهوم،استنباط
in practice
در عمل
individuals
اشخاص، افراد
incidence
برخورد، تلاقي، انتشار، شيوع
incorporated
شركت ثبت شده
incorporates
يكي كردن، بهم پيوستن، متحد كردن، ثبت كردن
increments
افزايش، ترقي ، سود، توسعه
indemnify
تاوان دادن، غرامت دادن
indicate
نشان دادن، اشاره كردن
indispensable
واجب، حتمي، لازم الاجرا،
inevitable
ناچار،ناگزير، غير قابل اجتناب
infer
استنباط كردن، استنتاج كردن
inherent
ذاتي، اصلي
initially
درابتدا، اصلاً
insight
بينش، بصيرت
integral part
جزء لاينفك
integrate
تمام كردن، درست كردن،توام كردن
integrity
يكپارچگي،كمال،بي عيبي
intensive
شديد،متمركز، مفرط
interaction
عمل متقابل
interrelationship
رابطه متقابل
involves
درگير شدن، گرفتار شدن
irrespective
صرفنظر از
issue
موضوع،صادر شدن،بيرون آمدن
jeopardize
به خطر افتادن
keen
مشتاق،زيرك،باهوش،شديد، تيز
landlord
موجر، مالك
later on
بعدها، از اين پس
launch
انداختن، پرت كردن،شروع كردن
legislate
قانون وضع كردن، قانون وضع شدن
legislation
وضع قانون
lengthened
طولاني كردن، تطويل
lessen
تقليل يافتن(دادن)،كاستن
leverage
وسيله نفوذ،نيرو، قدرت،نسبت بدهي يه دارايي
liquidity
نقدينگي، قابليت تبديل به پول،
litigation
دعواي قضايي،دادخواهي
mainstream
مسير اصلي
maintain
نگهداري كردن،ابقا كردن،پشتيباني كردن
mandates
حكم، فرمان، وكالت نامه
mark-up
افزايش قيمت (نرخ فروش)
marvellous
جيرت آور، عجيب، جالب
meant
ميانه، متوسط
meanwhile
درضمن، ضمناً
mentioned
نامبرده، مذكور
methodical
روش دار، منظم
mitigate
سبك كردن،تخفيف دادن،تسكين دادن
modifications
تغيير، اصلاح
moreover
بعلاوه، علاوه براين
mortgages
گرو، رهن، گروگذاشتن
most notably
بطور برجسته،قابل ملاحظه
motivation
انگيزه، محرك، انگيزش
nearby
نزديك، مجاور
necessitated
ناگزير ساختن،ايجاب كردن، مجبور ساختن
nevertheless
بااينحال، عليرغم، هنوز
next to
مجاور،
no longer
غير طولاني (متضاد طولاني، طويل)
notably
قابل ملاحظه، بطور برجسته
novice
تازه كار،نوآموز،مبتدي
objectives
هدف،منظور،قابل مشاهده، عيني
obligation
وظيفه،تعهد، الزام
obtain
بدست آوردن،احراز كردن
objectivity
بطور خارجي، بطور مفعول
obviously
بديهي است كه،بطور آشكار معلوم
occupancy
اشغال، تصرف،تملك
occupier
اشغال كننده، مالك
occur
رخ دادن، اتفاق افتادن
omission
ازقلم افتادگي، غفلت
opt
برگزيدن، انتخاب كردن
ordinance
فرمان، حكم، امر،مقررات محلي
otherwise
وگرنه،والا، در غير اين صورت
outcome
حاصل، نتيجه، سرانجام
outline
طرح كلي، رئوس مطالب،پيرامون
outset
آغاز، ابتدا
overall
رويهم رفته، كلي، شامل همه چيز
overseas
خارج از كشور
oversee
سرپرستي، مباشرت، شركشي كردن
oversight
اشتباه نظري،سهو،از نظر افتادن
overruns
تجاوز،سرتاسر جايي را گرفتن
particularly
مخصوصاً، جزء به جزء
partly
تاحدي، نسبتاً، تا يك اندازه
pension
مستمري بازنشستگي، مقرري
perceived
درك كردن، دريافتن، مشاهده كردن
perception
درك، ادراك، آگاهي
perform
انجام دادن، اجرا كردن، ايفا كردن
Performance
اجرا، انجام،سطح كارايي، عملكرد
perspective
دورنما، چشم انداز
persuade
ترغيب كردن، وادار كردن
pertinent
وابسته، مربوط، مقتضي
placed
بجا، داراي امتياز
portfolio
سند دارايي ها،دارايي،اوراق بها دار
potentially
بالقوه
premise
ملك، خصوصيات ملك
perceive
درك كردن، دريافتن، مشاهده كردن
precaution
احتياط، پيش بيني ، اقدام احتياطي
prevail
غالب آمدن، شايع شدن
prevailing
غالب، عمومي، متداول
prevalence
رواج، شيوع، پخش
prevent
جلوگيري كردن،باز داشتن،مانع شدن
previously
قبلاً، سابقاً
primarily
مقدمتاً، اصلي
principal
عمده اصلي، مهم
probably
شايد، محتملاً
proceed
پيش رفتن، حركت به جلو
procure
بدست آوردن، فراهم كردن،تهيه كردن
prohibit
منع كردن، تحريم كردن
promote
ترفيع دادن، ترويج كردن
promotion
ترويج، تبليغ،ترفيع
prompt
سريع، فوري، عاجل
proportion
تناسب، نسبت
proceed
پيش رفتن، حركت كردن
prospect
چشم انداز،نمود، پيش بيني
prospective
مربوط به آينده
prove
اثبات كردن
provided that
مشروط به آنكه
provisions
مقررات،تداركات-پيش بيني ها
proximity
نزديكي، مجاورت
pursue
دنبال كردن،تعقيب كردن، پيگرد
quote
قيمت دادن
raise
افزايش، بالا بردن، اقامه كردن،برپا كردن
rather than
بيشتر از، نسبتاً
react
واكنش نشان دادن
realize
تحقق يافتن، تحقق بخشيدن
reclaim
اصلاح، مرمت، احياء
recognize
تشخيص دادن، به رسميت شناختن
reflect
بازتاب دادن،منعكس كردن، منتج شدن به
rectify
اصلاح كردن، جبران كردن، تصحيح كردن
refurbish
روشن و تازه كردن
regarding
عطف به، راجع به، در خصوص
regardless
صرفنظر از، با وجود، عليرغم
regime
رژيم
reimbursable
قابل پرداخت
reimburse
بازپرداخت كردن، خرج چيزي را دادن
reinforce
تقويت، تقويت كردن، محكم كردن
reinstate
دوباره برقرار كردن،تثبيت كردن، دوباره گماشتن
relieve
خلاص كردن، تخفيف دادن، فرونشاندن
relevant
مربوط، وابسته
reliable
قابل اطمينان، معتبر
remainder
باقيمانده، مابقي، بقايا
remedy
علاج، جبران، چاره، درمان كردن
renewable
تجديد پذير
require
لازم داشتن، نياز داشتن
requirements
احتياجات، نيازمنديها، شرايط لازم
respect
رابطه ، نسبت، رجوع، احترام گذاشتن
respectively
به ترتيب
respondent
مخاطب، طرف مقابل، مطابق، موافق
resulting
نتيجه دادن، حاصل،
retailer
خرده فروش
retaining
نگاه داشتن، ابقا كردن، حفظ كردن
retirement
بازنشستگي
reward
پاراش دادن، جايزه، انعام
rigorous
شديد، سخت
satisfactory
رضايتبخش
satisfy
راضي، قانع
scheme
برنامه، طرح، نقشه
scope
هدف، منظور، دامنه، مفاد، محدوده
sensible
محسوس، قابل درك
sequencing
ترتيب گذاري، ترتيب دهي
set aside
كنار گذاشتن، باطل كردن
set up
برپا كردن، برپايي
setting out
پياده كردن نقشه
settlement
واريز، تسويه پرداخت
significant
مهم، قابل توجه
slightly
كمي، اندكي
somewhat
مختصري، قدري
sophisticated
پيشرفته، مشكل و پيچيده
soundness
صحت، درستي
specified
مشخص شده، تصريح شده
speculative
مربوط به انديشه، تفكري
staffs
كاركنان، پرسنل
statutory
قانوني، مقرر
strive
كوشيدن، كوشش كردن
substantial
اساسي، قابل توجه، محكم
suffer
تحمل كردن،رنج بردن، زيان ديدن
sustain
متحمل شدن، تقويت كردن، حمايت كردن
sustainable
قابل تحمل
swaps
معاوضه، مبادله
syndicate
سنديكا،اتحاديه تشكيل دادن
tailored
درخور، مناسب
tangible
محسوس، قابل لمس
targeted
هدف قرار داده شده
tend
متمايل بودن،مواظب بودن، گرايش داشتن
theoretically
از نظر تئوري
therefore
از اينرو،سپس، براي اين منظور،بدليل ان
thereto
بان، بعلاوه
though
بهرحال، باوجود اينكه ، ولو، هرچند كه
throughout
سراسر، تماماً، بكلي
together with
باضافه، به ضميمه
touched
متاثر، تحت تاثير
touch
دست زدن، لمس كردن، تماس يافتن
tough
سفت، محكم، شديد، خشن
towards
بسوي
transactions
معاملات
transaction
تبادل
transparent
شفاف
treated
رفتار كردن، تلقي كردن، درمان كردن
trend
روند، مسير حركت، گرايش، تمايل
truthful
راستگو، صادق
typically
بطورنمونه
ultimately
سرانجام
unaffected
بي پيرايه، ساده، صميمي
underlaying
اصولي با اساسي، متضمن
uncommon
غير عادي، غير متداول، كمياب
underpined
پي سازي براي چيزي،پشتيباني كردن
undertake
متعهد شدن، عهده دار شدن، بعهده گرفتن
undertaking
تعهد، التزام،جوابگو
unities
اتحاد، سازش، شراكت، وحدت، يكپارچگي
uphold
حمايت كردن، تاييد كردن
utilize
مورد استفاده قرار دادن، بهره برداري كردن
valuation
ارزيابي، ارزشيابي، ارزش گذاري
variety
تنوع، گوناگوني
vendors
فروشندگان، توليدكنندگان يك كالا
vested
واگذار شده، داده شده
viable
مناسب رشدو ترقي، ماندني
vital
حياتي، واجب اساسي، وابسته به زندگي
volatile
فرار
volatility
فراريت
wealth
توانگري،ثروت، مال، وفور، زيادي
whereas
نظر به اينكه، با درنظر گرفتن اينكه، از آنجائيكه
whereby
كه بوسيله آن، كه به موجب آن
whether
آيا، خواه
whilst
درمدتي كه، درخلال مدتي كه، ضمن اينكه
wide range
دامنه وسيع
widespread
همه جانبه، گسترده
willing
مايل،راغب، راضي
withdraw
پس گرفتن، عقب نشيني كردن، قبول نكردن
withdrawal
كنار كشيدن، استرداد، صرفنظر كردن
worried
نگران، ناراحت
yardstick
مقياس، پيمانه، معيار
yield
بازده، بازدهي، حاصل، تسليم شدن