• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/78

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

78 Cards in this Set

  • Front
  • Back

Souvenir

سوغات. یادگار. ره آورد

Ransom

جزیه. خون بها. آزادی کسی را خریدن

Grenade

نارنجک

Dissident

مخالف. مرتد. ناموافق

Entrepreneur

مقدم. موسس شرکت. کارگشا

Liberate


Liberal arts

رها/آزاد /تجزیه کردن


علوم انسانی

Creep


خزیدن. سینه مال رفتن

Somber

تیره.غم انگیز. محزون

Sabotage


Saboteur

خرابکاری عمدی کردن. کارشکنی


خرابکار

Comrade

رفیق. همراه. شریک

Wail

شیون /ناله /ضجه زدن


ناله. شیون

Plunder

غارت. چپاول


غارت کردن. چاپیدن

Misogyny

تنفر از زن

Patriot


Patriotism

میهن دوست


میهن پرستی

Errand

ماموریت. پیغام. فرمان. ارجاع

Majestic

باشکوه. شاهانه. بزرگ

Screw


Screw up


Screwy

پیچ.پیچاندن. گاییدن


ریدن کامل در یک شرایط= mismanage کردن


عجیب و غریب. خل

Reckon

روی چیزی حساب کردن. فرض کردن. عقیده داشتن. خیال کردن

Broker


Brokerage

دلال. واسطه معاملات


حق دلالی

Phony

حقه باز. ساختگی. غلط.غیر موثق

Dumb


Dumbfounded

گنگ. لال. بی معنی


لال /خفه /خاموش کردن


متحیر. بلا جواب

Whole

مجموع.تمام. کامل. همه

Solitary


Solidarity

گوشه نشین. تنها. مجرد.منزوی


اتحاد. انسجام. همکاری. همبستگی

Treat


Treatment


Treaty

رفتار کردن. بحث کردن. مورد عمل قرار دادن. درمان کردن


درمان. معالجه. رفتار. معامله


پیمان. قرارداد. معاهده

Bring about

سبب وقوع امری شدن

Bring forth

ثمر آوردن. بارور شدن. طرح کردن

Bring forward

معرفی کردن. تولید کردن. ارائه دادن

Bring in

وارد کردن.آوردن

Bring on

جلو رفتن. وادار به عمل کردن. به ظهور رساندن

Bring round =bring to

به هوش آوردن

Bring up

مطرح کردن. پرورش دادن. رشد دادن. پروردن

Diligent

ساعی. سخت کوش. زحمت کش

Spectacle


Spectacular

منظره. نمایش. تماشا


تماشایی.نمایش غیرعادی. منظره دیدنی

Inventory

فهرست. فهرست موجودی

Accrete


Accretion

تواما رشد کردن. بهم افزودن. باهم یکی شدن. مصنوعی.


رشد پیوسته. اتحاد. یکپارچگی. افزایش

Reservation

شرط.ذخیره. قید. ملاحظه. استثنا

Pristine

تر و تازه. دست نخورده. اولی

Coalesce

یکی شدن. بهم آمیختن

Abash


Unabashed

شرمنده کردن. دستپاچه کردن. خجالت دادن.


بی شرم. گستاخ

Overstate


Overstatement

اغراق گفتن. غلو کردن


اغراق. غلو

Concession


Concessioner

امتیاز انحصاری. اعطاء


صاحب امتیاز

Anarchy

هرج و مرج. آشوب. بی نظمی

Clog


Cloggy

مسدود کردن. زیادی پر کردن. لخته شدن. بستن. کلوخه. ترمز. پابند


عایق. دست و پا گیر

Scavenge


Scavenger

تمیز کردن. سپوری کردن. جاروب کردن. در آشغال کاوش کردن.


جانور کثافت خور. روبنده

Spawn

تولید مثل کردن. تخم ریزی کردن


بذر. تخم ماهی

Delineate

معین کردن. رسم کردن

Wield


Unwieldy

خوب به کار بردن. گردانیدن. اداره کردن


گنده. دیر جنبش. صعب. بد هیکل

Wanting

فاقد. دارای کمبود. مایل به داشتن چیزی که ندارد

Unprecedented

بی سابقه. بی مانند. بی نظیر. جدید

Uneasy

ناراحت. مشوش. پریشان خیال

Unanimity


Unanimous

هم نوایی. یکدلی


متفق‌القول. هم رایی. یکدل و یک زبان

Staunch

وفادار. بی شائبه. بی منفذ

Stagger

تلو تلو خوردن. تردید داشتن. گیج خوردن

Sever


severance

جدا کردن. بریدن.


قطع. مجزایی. تجزیه

Scrap

قراضه. اوراق. تکه. ته مانده


دور انداختن. اوراق کردن

Principle


Principal

اصل. قاعده کلی. حقیقت. منشا


اصلی. مهم. مدیر. مجرم اصلی

Preeminent

سرآمد. مقدم. برتر. افضل

Preclusion

انسداد. ایجاد مانع

Precarious

متزلزل. پر مخاطره. مشکوک

Posit

فرض کردن. قرار دادن. ثابت کردن

Pervasive

نافذ. فراگیر

Perish

مردن. هلاک شدن. نابود کردن. تلف شدن

Peril


Perilous

خطر. مخاطره


در خطر انداختن. در خطر بودن.


خطرناک

Patch


Patchy

وصله. تکه. قطعه زمین. وصله ناجور


وصله کردن. تعمیر کردن.


تکه تکه. وصله دار

Oblige

مجبور کردن. مرهون کردن. وادار کردن. متعهد کردن.

Momentous

مهم. خطیر. با اهمیت

Incursion

تهاجم. تعدی. تاخت و تاز. غارت

Frigid

منجمد. سرد. دارای تمایل کم

Expedience

شتاب. کار مهم. سودمندی. اقدام مهم

Embark

شروع کردن. در کشتی گذاشتن

Efface

زدودن. پاک کردن. محو کردن.

Divest

عاری کردن. بی بهره کردن. محروم کردن

Dissuade


Dissuasive

منصرف کردن. دلسرد کردن. بازداشتن


باز دارنده. منع کننده

Scam

کلاه بردار


کلاهبرداری کردن

Resolute


Resolution


Resoluble

مصمم. پا بر جا. ثابت قدم


تصمیم. تصویب. مصوبه. حل یک موضوع. عزم. نیت. ثبات قدم. دقت. وضوح تصویر


تجزیه شدنی. تحلیل رفتنی

Perpend

توجه کردن. تعمق کردن. دقیق بودن

Consign

سپردن. ارسال کردن. تسلیم کردن

Affiliate

کنترل شده. وابسته. پیوستن. مربوط ساختن. آشنا کردن. در خود پذیرفتن