Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;
Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;
H to show hint;
A reads text to speech;
156 Cards in this Set
- Front
- Back
don't use foul language!
so fair an outward and so foul a nature! |
کلمات رکیک به کار نبرید! ظاهر چنان زیباو طینت آنچنان بد! |
|
her astonishment gave place to horror
they looked at each other in mild astonishment
Scott fell back a pace in astonishment.
They heard him give a loud shout of astonishment. |
بهت او تبدیل به وحشت شد.
آنان با کمی تعجب به یکدیگر نگاه کردند
اسکات با حیرت به سرعت عقب رفت
[ترجمه گوگل]آنها شنیدند که او فریاد بلندی از حیرت زد |
|
She made a sudden right turn off the road in order to escape her pursuers
Hair on a guy's back is a real turn-off |
او برای فرار از تعقیبکنندگانش، از جاده به راست پیچید
[ترجمه گوگل]موهای پشت یک پسر یک تغییر واقعی است |
|
I have a confession to make |
من باید اعتراف کنم |
|
get a suntan |
برنزه شدن |
|
it gets too hot |
خیلی گرم می شود |
|
Healthcare should be a right, not a privilege. |
[ترجمه گوگل]مراقبت های بهداشتی باید یک حق باشد نه یک امتیاز |
|
paid leave |
مرخصی استحقاقی |
|
Pay rise |
افزایش حقوق |
|
Well-paid |
حقوق خوب |
|
High-powered job |
شغل پر مسئولیت - شغل تعهد آور |
|
a lucrative investment |
سرمایه گذاری سود آور |
|
Fun filled |
پر نشاط |
|
overseas trade |
تجارت خارجی |
|
live from hand to mouth |
به زور دستت به دهنت رسیدن |
|
Work overtimes |
اضافه کاری یعنی اضافه تر از زمان معمول کارکردن |
|
Make ends meet |
به اندازه ی درآمد خرج کردن، امساک کردن، از درآمد خود بیشتر خرج نکردن |
|
Drawback
slow drying is the chief drawback of this paint دیرخشک شدن عیب عمده ی این رنگ است. |
دیرخشک شدن عیب عمده ی این رنگ است. |
|
Make ends meet |
به اندازه ی درآمد خرج کردن، امساک کردن، از درآمد خود بیشتر خرج نکردن |
|
Drawback
slow drying is the chief drawback of this paint دیرخشک شدن عیب عمده ی این رنگ است. |
دیرخشک شدن عیب عمده ی این رنگ است. |
|
The locals seemed to draw back, ever so slightly. |
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که مردم محلی کمی عقب نشینی کرده اند |
|
Dead end job |
شغل سطح پایین
( توضیح مترجم: شغلی که آینده روشنی ندارد ، بدون جای پیشرفت و خسته کننده است ، شغلی با درآمد کم و معمولا مهارت خاصی نیاز ندارد و ارزش اجتماعی پاینی به شما میدهد ) |
|
Not being punctual is his greatest shortcoming. |
بزرگترین نقطه ضعفش وقت نشناسی اوست |
|
Shortcoming |
: علت، قصور، کمبود، کاستی، نکته ضعف |
|
Exclusive |
: تنها، منحصر، گران، دربست، انحصاری، منحصر بفرد، انتصاری |
|
9. the exclusive rights and privileges of the citizens |
حقوق و امتیازات منحصر به شهروندان |
|
we have the exclusive right to distribute this product |
ما حق انحصاری توزیع این کالا را دارا هستیم |
|
He often goes to the exclusive restaurants. |
گوگلا او اغلب به رستوران های اختصاصی می رود |
|
6. an exclusive interest in sports |
علاقه ی ویژه به ورزش |
|
4. they spent a fearful night in the jungle |
آنان شب هولناکی را در جنگل گذراندند. |
|
5. they won the war but at a fearful price |
آنان جنگ را بردند ولی به قیمت گزافی. |
|
warriors |
جنگجو کهنه سرباز سامورایی سلحشور |
|
5. We need someone who can inspire the team. |
ترجمه مهرداد] ما به کسی نیاز داریم که به تیم روحیه ببخشد |
|
4. if you are not secure yourself, you will not inspire confidence |
اگر خودت مطمئن نباشی نخواهی توانست اطمینان را به دیگران القا کنی. |
|
his words are an inspiration to all of us |
حرف های او برای همه ی ما الهام انگیز است. |
|
His wife was the direct inspiration for the main character in the book. |
[ترجمه گوگل]همسر او الهامبخش مستقیم شخصیت اصلی کتاب بود |
|
6. dangerous traps for ignorant tourists |
دام های خطرناک برای جهانگردان نادان |
|
he was completely ignorant of his mother's cancer |
او اصلا از سرطان مادرش بی اطلاع بود. |
|
13. She is very ignorant about her own country. |
او از اوضاع مملکت خودش بی خبره |
|
1. I believe he has started reading up anthropology.
Social anthropology is one of the social sciences. |
[ترجمه گوگل]من معتقدم که او شروع به خواندن انسان شناسی کرده است [ترجمه ترگمان]فکر کنم شروع کرده به خوندن انسان شناسی [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]انسان شناسی اجتماعی یکی از علوم اجتماعی است [ترجمه ترگمان]انسان شناسی اجتماعی یکی از علوم اجتماعی است |
|
priorities |
اولویت ها |
|
. i don't follow her logic |
از منطق او سر در نمی آورم |
|
. There's no logic in his argument. |
[ترجمه گوگل]هیچ منطقی در استدلال او وجود ندارد |
|
1. the empathy existing between him and all the bereaved people in the village
2. The nurse should try to develop empathy between herself and the patient. |
همدلی موجود بین او و همه ی داغدیدگان دهکده
[ترجمه گوگل]پرستار باید سعی کند بین خود و بیمار همدلی ایجاد کند |
|
1. to discern right from wrong
2. in the darkness, i could only discern shadows |
درست را از نادرست تمیز دادن
در تاریکی فقط سایه ها را تشخیص می دادم |
|
Broader |
گسترده تر - فرا گیر تر - شیوع تر |
|
nurturer |
مربی پرورش دهنده
تیمارخوار |
|
Urge your child to verbalize his feelings. |
[ترجمه گوگل]از کودک خود بخواهید که احساسات خود را به صورت کلامی بیان کند |
|
15. The parent can help the child verbalize these feelings, giving the child language. |
[ترجمه گوگل]والدین می توانند به کودک کمک کنند تا این احساسات را به زبان بیان کند و به او زبانی بدهد |
|
verbalize |
: وراجی کردن، لفاظی کردن، تبدیل به فعل کردن، بصورت شفاهی بیان کردن |
|
7. I was totally wired before the interview |
[ترجمه گوگل]من قبل از مصاحبه کاملاً در جریان بودم |
|
10. The microphone was wired to a loudspeaker. |
[ترجمه گوگل]میکروفون به بلندگو وصل شده بود |
|
2. the statues were wired together |
مجسمه ها با سیم به هم بسته شده بودند. |
|
7. head on collision
8. a distortion of the car chassis resulting from collision |
تصادف (یا تصادم) شاخ به شاخ (از جلو یا از سر)
کج و کوله شدگی (واپیچش) شاسی اتومبیل در اثر تصادم |
|
1. a collision course 2. a collision of ideas |
مسیر تصادم
تضاد اندیشه ها |
|
. The interests of the two countries collide. |
ترجمه محمد نادمی] علایق این دو کشور با هم تضاد دارند |
|
They regularly collide over policy decisions. |
[ترجمه گوگل]آنها مرتباً بر سر تصمیمات سیاسی با هم برخورد می کنند |
|
13. He and Carter were doomed to collide head-on. |
[ترجمه گوگل]او و کارتر محکوم به برخورد رو در رو بودند |
|
1. When the two autos collided, the people in the fragile smaller car perished. |
[ترجمه گوگل]هنگامی که دو خودرو با هم برخورد کردند، افرادی که در ماشین کوچکتر شکننده بودند جان باختند |
|
1. He will take part in this contest. |
[ترجمه الی به انگلیسی] او به زودی در این مسابقه شرکت داده خواه شد |
|
1. Your daughter doesn't take after you at all. |
[ترجمه گیتی] دختر شما به هیچ وجه شبیه شما نیست |
|
14. Do you take after your mother or father |
[ترجمه tinabailari] تو شبیه مادرت هستی یا شبیه پدرت هستی ؟ |
|
7. He didn't have to take after Lennie. |
[ترجمه گوگل]او مجبور نبود دنبال لنی ببرد |
|
take responsibility for |
مسولیت قبول کردن |
|
4. gained by fraud
5. legal safeguards against fraud
6. they prosecuted them for fraud
7. he got the money by fraud |
4. gained by fraud به دست آمده از راه کلاهبرداری 5. legal safeguards against fraud اقدامات ایمنی قانونی در برابر فریبکاری 6. they prosecuted them for fraud آنها را به خاطر کلاهبرداری مورد تعقیب قرار دادند. 7. he got the money by fraud او پول را از راه کلاهبرداری به دست آورد. |
|
1. an itinerary that took them 2. a typed itinerary was given to each one of us
3. he wrote the itinerary on a daily basis |
1. an itinerary that took them through canada مسیری که آنها را به سرتاسر کانادا برد 2. a typed itinerary was given to each one of us یک برنامه ی سفر تایپ شده به هر یک از ما داده شد. 3. he wrote the itinerary on a daily basis او سفرنامه را روزانه می نوشت. |
|
4. How many credits would be enough for a Bachelor's degree? |
[ترجمه گوگل]چند واحد برای مدرک لیسانس کافی است؟ |
|
1. He graduated in 195with a bachelor's degree in horticulture and a minor in agronomy. |
[ترجمه گوگل]او در سال 195 با مدرک کارشناسی در رشته باغبانی و کارشناسی ارشد در رشته کشاورزی فارغ التحصیل شد |
|
4. She's just completed a master's degree in Law. |
[ترجمه گوگل]او به تازگی مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته حقوق به پایان رسانده است |
|
Doctoral graduate |
فارغ التحصیل دکترا |
|
4. How many credits would be enough for a Bachelor's degree? |
[ترجمه گوگل]چند واحد برای مدرک لیسانس کافی است؟ |
|
1. He graduated in 195with a bachelor's degree in horticulture and a minor in agronomy. |
[ترجمه گوگل]او در سال 195 با مدرک کارشناسی در رشته باغبانی و کارشناسی ارشد در رشته کشاورزی فارغ التحصیل شد |
|
4. She's just completed a master's degree in Law. |
[ترجمه گوگل]او به تازگی مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته حقوق به پایان رسانده است |
|
Doctoral graduate |
فارغ التحصیل دکترا |
|
Grant |
ی: حقوق بگیر، امتیاز، اهداء، عطا، کمک هزینه تحصیلی، اجازه واگذاری رسمی، بخشش، عطاء کردن، مسلم گرفتن، اعطا کردن، بخشیدن، تصدیق کردن، دادن |
|
4. How many credits would be enough for a Bachelor's degree? |
[ترجمه گوگل]چند واحد برای مدرک لیسانس کافی است؟ |
|
1. He graduated in 195with a bachelor's degree in horticulture and a minor in agronomy. |
[ترجمه گوگل]او در سال 195 با مدرک کارشناسی در رشته باغبانی و کارشناسی ارشد در رشته کشاورزی فارغ التحصیل شد |
|
4. She's just completed a master's degree in Law. |
[ترجمه گوگل]او به تازگی مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته حقوق به پایان رسانده است |
|
Doctoral graduate |
فارغ التحصیل دکترا |
|
Grant |
ی: حقوق بگیر، امتیاز، اهداء، عطا، کمک هزینه تحصیلی، اجازه واگذاری رسمی، بخشش، عطاء کردن، مسلم گرفتن، اعطا کردن، بخشیدن، تصدیق کردن، دادن |
|
3. parliamentary grant of money
4. student grant |
پول اعطایی از سوی مجلس شورا
کمک هزینه (پول اهدایی به دانشجو) |
|
4. How many credits would be enough for a Bachelor's degree? |
[ترجمه گوگل]چند واحد برای مدرک لیسانس کافی است؟ |
|
1. He graduated in 195with a bachelor's degree in horticulture and a minor in agronomy. |
[ترجمه گوگل]او در سال 195 با مدرک کارشناسی در رشته باغبانی و کارشناسی ارشد در رشته کشاورزی فارغ التحصیل شد |
|
4. She's just completed a master's degree in Law. |
[ترجمه گوگل]او به تازگی مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته حقوق به پایان رسانده است |
|
Doctoral graduate |
فارغ التحصیل دکترا |
|
Grant |
ی: حقوق بگیر، امتیاز، اهداء، عطا، کمک هزینه تحصیلی، اجازه واگذاری رسمی، بخشش، عطاء کردن، مسلم گرفتن، اعطا کردن، بخشیدن، تصدیق کردن، دادن |
|
3. parliamentary grant of money
4. student grant |
پول اعطایی از سوی مجلس شورا
کمک هزینه (پول اهدایی به دانشجو) |
|
28. she is a speech major |
رشته ی تخصصی او سخنوری است. |
|
Undergraduate student |
دانشجوی کارشناسی |
|
4. How many credits would be enough for a Bachelor's degree? |
[ترجمه گوگل]چند واحد برای مدرک لیسانس کافی است؟ |
|
1. He graduated in 195with a bachelor's degree in horticulture and a minor in agronomy. |
[ترجمه گوگل]او در سال 195 با مدرک کارشناسی در رشته باغبانی و کارشناسی ارشد در رشته کشاورزی فارغ التحصیل شد |
|
4. She's just completed a master's degree in Law. |
[ترجمه گوگل]او به تازگی مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته حقوق به پایان رسانده است |
|
Doctoral graduate |
فارغ التحصیل دکترا |
|
Grant |
ی: حقوق بگیر، امتیاز، اهداء، عطا، کمک هزینه تحصیلی، اجازه واگذاری رسمی، بخشش، عطاء کردن، مسلم گرفتن، اعطا کردن، بخشیدن، تصدیق کردن، دادن |
|
3. parliamentary grant of money
4. student grant |
پول اعطایی از سوی مجلس شورا
کمک هزینه (پول اهدایی به دانشجو) |
|
28. she is a speech major |
رشته ی تخصصی او سخنوری است. |
|
Undergraduate student |
دانشجوی کارشناسی |
|
3. my son was a freshman at princeton university |
پسرم دانشجوی سال اول دانشگاه پرینستون بود. |
|
He was the only sophomore on varsity. |
[ترجمه گوگل]او تنها دانشجوی سال دوم دانشگاه بود |
|
10. when i was a junior in college |
وقتی که در سال سوم دانشگاه بودم |
|
10. when i was a junior in college |
وقتی که در سال سوم دانشگاه بودم |
|
2. senior prom |
جشن دانش آموزان سال آخر دبیرستان (در امریکا و کانادا |
|
graduate student |
دانشجوی کارشناسی ارشد و دکتری دانشجوی فوق لیسانس و دکتری |
|
4. He is currently on/taking medication for his heart. |
[ترجمه گوگل]او در حال حاضر داروی قلبش را مصرف می کند |
|
1. he is currently on a lecture tour
2. his is currently unemployed |
فعلا برای انجام سخنرانی در سفر است.
او فعلا بیکار است. |
|
. He wrote his Master's dissertation on rats. |
. [ترجمه R.yazdani] اوپایان نامه ی کارشناسی ارشدش رو در مورد موشها نوشت. |
|
graduate student |
دانشجوی کارشناسی ارشد و دکتری دانشجوی فوق لیسانس و دکتری |
|
4. He is currently on/taking medication for his heart. |
[ترجمه گوگل]او در حال حاضر داروی قلبش را مصرف می کند |
|
1. he is currently on a lecture tour
2. his is currently unemployed |
فعلا برای انجام سخنرانی در سفر است.
او فعلا بیکار است. |
|
. He wrote his Master's dissertation on rats. |
. [ترجمه R.yazdani] اوپایان نامه ی کارشناسی ارشدش رو در مورد موشها نوشت. |
|
dissertation /ˌdɪsərˈteɪʃn̩/ /ˌdɪsəˈteɪʃn̩/ |
معنی: رساله، مقاله، پایان نامه، تز |
|
graduate student |
دانشجوی کارشناسی ارشد و دکتری دانشجوی فوق لیسانس و دکتری |
|
4. He is currently on/taking medication for his heart. |
[ترجمه گوگل]او در حال حاضر داروی قلبش را مصرف می کند |
|
1. he is currently on a lecture tour
2. his is currently unemployed |
فعلا برای انجام سخنرانی در سفر است.
او فعلا بیکار است. |
|
. He wrote his Master's dissertation on rats. |
. [ترجمه R.yazdani] اوپایان نامه ی کارشناسی ارشدش رو در مورد موشها نوشت. |
|
dissertation /ˌdɪsərˈteɪʃn̩/ /ˌdɪsəˈteɪʃn̩/ |
معنی: رساله، مقاله، پایان نامه، تز |
|
شاید به لحاظ معنایی دو عبارت Ph. D. Candidate و Ph. D. Student را به معنی دانشجو دکتری بشه ترجمه کرد؛ اما به لحاظ مرتبه علمی Ph. D. Student دانشجوی دکتری است که درحال گذراندن واحدهای درسی و یا در شُرف آزمون جامع دکتری هستش، ولی، Ph. D. Candidate دانشجوی دکتری است که علاوه بر واحدهای درسی، آزمون جامع را نیز پاس کرده و درگیر امور پژوهشی یا به عبارتی تِز دکتری هستش. |
شاید به لحاظ معنایی دو عبارت Ph. D. Candidate و Ph. D. Student را به معنی دانشجو دکتری بشه ترجمه کرد؛ اما به لحاظ مرتبه علمی Ph. D. Student دانشجوی دکتری است که درحال گذراندن واحدهای درسی و یا در شُرف آزمون جامع دکتری هستش، ولی، Ph. D. Candidate دانشجوی دکتری است که علاوه بر واحدهای درسی، آزمون جامع را نیز پاس کرده و درگیر امور پژوهشی یا به عبارتی تِز دکتری هستش. |
|
graduate student |
دانشجوی کارشناسی ارشد و دکتری دانشجوی فوق لیسانس و دکتری |
|
4. He is currently on/taking medication for his heart. |
[ترجمه گوگل]او در حال حاضر داروی قلبش را مصرف می کند |
|
1. he is currently on a lecture tour
2. his is currently unemployed |
فعلا برای انجام سخنرانی در سفر است.
او فعلا بیکار است. |
|
. He wrote his Master's dissertation on rats. |
. [ترجمه R.yazdani] اوپایان نامه ی کارشناسی ارشدش رو در مورد موشها نوشت. |
|
dissertation /ˌdɪsərˈteɪʃn̩/ /ˌdɪsəˈteɪʃn̩/ |
معنی: رساله، مقاله، پایان نامه، تز |
|
شاید به لحاظ معنایی دو عبارت Ph. D. Candidate و Ph. D. Student را به معنی دانشجو دکتری بشه ترجمه کرد؛ اما به لحاظ مرتبه علمی Ph. D. Student دانشجوی دکتری است که درحال گذراندن واحدهای درسی و یا در شُرف آزمون جامع دکتری هستش، ولی، Ph. D. Candidate دانشجوی دکتری است که علاوه بر واحدهای درسی، آزمون جامع را نیز پاس کرده و درگیر امور پژوهشی یا به عبارتی تِز دکتری هستش. |
شاید به لحاظ معنایی دو عبارت Ph. D. Candidate و Ph. D. Student را به معنی دانشجو دکتری بشه ترجمه کرد؛ اما به لحاظ مرتبه علمی Ph. D. Student دانشجوی دکتری است که درحال گذراندن واحدهای درسی و یا در شُرف آزمون جامع دکتری هستش، ولی، Ph. D. Candidate دانشجوی دکتری است که علاوه بر واحدهای درسی، آزمون جامع را نیز پاس کرده و درگیر امور پژوهشی یا به عبارتی تِز دکتری هستش. |
|
squirrels dig it up. I’m getting really fed up with them. |
سنجاب آن را حفاری می کند. من واقعا از آنها خسته شده ام. |
|
graduate student |
دانشجوی کارشناسی ارشد و دکتری دانشجوی فوق لیسانس و دکتری |
|
4. He is currently on/taking medication for his heart. |
[ترجمه گوگل]او در حال حاضر داروی قلبش را مصرف می کند |
|
1. he is currently on a lecture tour
2. his is currently unemployed |
فعلا برای انجام سخنرانی در سفر است.
او فعلا بیکار است. |
|
. He wrote his Master's dissertation on rats. |
. [ترجمه R.yazdani] اوپایان نامه ی کارشناسی ارشدش رو در مورد موشها نوشت. |
|
dissertation /ˌdɪsərˈteɪʃn̩/ /ˌdɪsəˈteɪʃn̩/ |
معنی: رساله، مقاله، پایان نامه، تز |
|
شاید به لحاظ معنایی دو عبارت Ph. D. Candidate و Ph. D. Student را به معنی دانشجو دکتری بشه ترجمه کرد؛ اما به لحاظ مرتبه علمی Ph. D. Student دانشجوی دکتری است که درحال گذراندن واحدهای درسی و یا در شُرف آزمون جامع دکتری هستش، ولی، Ph. D. Candidate دانشجوی دکتری است که علاوه بر واحدهای درسی، آزمون جامع را نیز پاس کرده و درگیر امور پژوهشی یا به عبارتی تِز دکتری هستش. |
شاید به لحاظ معنایی دو عبارت Ph. D. Candidate و Ph. D. Student را به معنی دانشجو دکتری بشه ترجمه کرد؛ اما به لحاظ مرتبه علمی Ph. D. Student دانشجوی دکتری است که درحال گذراندن واحدهای درسی و یا در شُرف آزمون جامع دکتری هستش، ولی، Ph. D. Candidate دانشجوی دکتری است که علاوه بر واحدهای درسی، آزمون جامع را نیز پاس کرده و درگیر امور پژوهشی یا به عبارتی تِز دکتری هستش. |
|
squirrels dig it up. I’m getting really fed up with them. |
سنجاب آن را حفاری می کند. من واقعا از آنها خسته شده ام. |
|
aggressive predators |
شکارچیان تهاجمی |
|
tuition fee |
شهریه تحصیلی |
|
3. The party needs to broaden its appeal to voters. |
[ترجمه گوگل]حزب باید جذابیت خود را برای رای دهندگان گسترش دهد |
|
9. i climbed a hill and gazed at the beautiful prospect spread out before me |
از تپه بالا رفتم و به منظره ی زیبایی که در مقابلم گسترده بود خیره شدم. |
|
prospect /ˈprɑːspekt/ |
/prəˈspekt/ معنی: چشم انداز، منظره، دور نما، امید انجام چیزی، پیش بینی، انتظار، اکتشاف کردن، معدن کاوی کردن |
|
cost an arm an a leg
cost the earth
cost a fortune
|
cost an arm an a leg
به معنی :خیلی گران بودن ، هم قیمت خون آدم بودن |
|
accommodation fees |
هزینه اقامت |
|
7. Previous teaching experience is a necessary qualification for this job. |
[ترجمه گوگل]سابقه تدریس قبلی از شرایط لازم برای این شغل می باشد |
|
. I can recommend him without qualification. |
[ترجمه گوگل]من می توانم او را بدون صلاحیت توصیه کنم |
|
15. He held no formal qualification in law. |
[ترجمه گوگل]او هیچ مدرک رسمی در حقوق نداشت |
|
Venture |
noun - venture مبادرت: venture ریسک: risk, venture جسارت: audacity, venture, temerity, insolence, effrontery, hardihood مخاطره: risk, hazard, venture, jeopardy, peril, adventure جرات: courage, daring, venture, gut, mettle, grittiness سرگذشت: adventure, narrative, destiny, narration, event, venture اقدام بکار مخاطره امیز: venture verb - venture معامله قماری: venture اقدام یا مبادرت کردن به |
|
he lost his fortune in two stock ventures
he ventured his capital in fur trade . the man who ventured his life to save a drowning child
to venture an opinion
to venture a storm
I venture to say that 9000 people were present. * at a Venture |
he lost his fortune in two stock ventures ثروت خود را در دو معاملهی قماری سهام از دست داد. ● معاملهی قماری کردن،سیج کردن،خطر کردن،سیجگیری کردن،ریسک کردن،به مخاطره انداختن،به زدن،سیجیدن،به خطر انداختن he ventured his capital in fur trade او سرمایهی خود را در تجارت خز به مخاطره انداخت. the man who ventured his life to save a drowning child مردی که برای نجات کودک مغروق جان خود را به خطر انداخت ● (با جرات) عمل کردن،جرات کردن،یارا داشتن،یاراییدن to venture an opinion یارای ابراز عقیده را داشتن to venture a storm یارای برخورد با توفان را داشتن I venture to say that 9000 people were present به جرات میتوانم بگویم که نههزار نفر آنجا بودند. * at a venture الله بختی،شانسی،بدون محاسبهی قبلی،همینجوری |
|
1. broken terrain
2. a wavy terrain 3. as you approach the mountains the terrain roughens . 4. A jeep is ideal for driving over rough terrain.
5. He trekked across some of the most inhospitable terrain in the world. |
زمین ناصاف زمین ناهموار
به کوه ها که نزدیک می شوی زمین ناهموار می شود.
[ترجمه گوگل]جیپ برای رانندگی در زمین های ناهموار ایده آل است [ترجمه ترگمان]جیپ برای رانندگی در زمین های سخت ایده آل است
[ترجمه گوگل]او در برخی از نامناسب ترین زمین های جهان قدم زد [ترجمه ترگمان]او در میان یکی از the سرزمین های جهان حرکت کرد |
|
1. due to a shortage of rain the soil is bone-dry در اثر بی بارانی زمین کاملا خشک شده است. 2. Now the river bed is bone dry. [ترجمه گوگل]اکنون بستر رودخانه استخوان خشک شده است [ترجمه ترگمان]حالا بس تر رودخانه خشک است [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 3. The ground was bone dry after the drought. [ترجمه گوگل]زمین پس از خشکسالی استخوان خشک شده بود [ترجمه ترگمان]زمین بعد از خشکسالی خشک شده بود [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 4. Both of his knees are bone dry. |
1. due to a shortage of rain the soil is bone-dry در اثر بی بارانی زمین کاملا خشک شده است. 2. Now the river bed is bone dry. [ترجمه گوگل]اکنون بستر رودخانه استخوان خشک شده است [ترجمه ترگمان]حالا بس تر رودخانه خشک است [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 3. The ground was bone dry after the drought. [ترجمه گوگل]زمین پس از خشکسالی استخوان خشک شده بود [ترجمه ترگمان]زمین بعد از خشکسالی خشک شده بود [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 4. Both of his knees are bone dry. |
|
1. It takes the earth one year to encircle the sun.
Trees encircle the house |
[ترجمه گوگل]یک سال طول می کشد تا زمین به دور خورشید بچرخد [ترجمه ترگمان]برای دور کردن خورشید یک سال زمین را می گیرد [ترجمه امیرمحمد] درختان دور خانه را احاطه کردند |
|
1. It is not possible to compel a person to love his fellow man.
2. Heavy floods compelled us to stop. |
[ترجمه گوگل]نمی توان انسان را مجبور به دوست داشتن همنوع خود کرد [ترجمه ترگمان]امکان ندارد آدمی را که دوست داشته باشد، دوست بدارد
[ترجمه soheil haji] سیلاب های شدیدما را مجبور به توقف کرد |
|
8. She works as a school administrator. [ترجمه سین. صاد] او در کسوت مدیر مدرسه کار می کند.1|0 [ترجمه گوگل]او به عنوان مدیر مدرسه کار می کند [ترجمه ترگمان]او به عنوان مدیر مدرسه کار می کند [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 9. I know my limits. I'm not an administrator. [ترجمه گوگل]من حد خودم را می دانم من مدیر نیستم [ترجمه ترگمان] من محدوده خودم رو میدونم من یه مدیر نیستم [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 10. He was a bluff no-nonsense administrator. [ترجمه گوگل]او یک مدیر بلوف بدون مزخرف بود |
8. She works as a school administrator. [ترجمه سین. صاد] او در کسوت مدیر مدرسه کار می کند.1|0 [ترجمه گوگل]او به عنوان مدیر مدرسه کار می کند [ترجمه ترگمان]او به عنوان مدیر مدرسه کار می کند [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 9. I know my limits. I'm not an administrator. [ترجمه گوگل]من حد خودم را می دانم من مدیر نیستم [ترجمه ترگمان] من محدوده خودم رو میدونم من یه مدیر نیستم [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 10. He was a bluff no-nonsense administrator. [ترجمه گوگل]او یک مدیر بلوف بدون مزخرف بود |
|
1. They live in a suburban area of Shanghai. [ترجمه گوگل]آنها در یک منطقه حومه شهر شانگهای زندگی می کنند [ترجمه ترگمان]آن ها در حومه شانگهای زندگی می کنند [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 2. From 8 a. m. to 4 a. m. the suburban buses leave every hour on the hour. [ترجمه گوگل]از ساعت 8 صبح متر تا ساعت 4 متر اتوبوس های حومه شهر هر ساعت در ساعت حرکت می کنند [ترجمه ترگمان]از ۸ تا ام به ۴ تا ام اتوبوس حومه هر ساعت را در ساعت ترک میکنه [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 3. Suburban schools gleam with modern gadgetry, while inner city schools lack basic textbooks. [ترجمه گوگل]مدارس حومه شهر با وسایل مدرن می درخشند، در حالی که مدارس داخل شهر فاقد کتاب های درسی اولیه هستند [ترجمه ترگمان]مدارس برون شهری با gadgetry مدرن برق می زنند، در حالی که مدارس درونشهر فاقد کتاب های درسی پایه هستند |
1. They live in a suburban area of Shanghai. [ترجمه گوگل]آنها در یک منطقه حومه شهر شانگهای زندگی می کنند [ترجمه ترگمان]آن ها در حومه شانگهای زندگی می کنند [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 2. From 8 a. m. to 4 a. m. the suburban buses leave every hour on the hour. [ترجمه گوگل]از ساعت 8 صبح متر تا ساعت 4 متر اتوبوس های حومه شهر هر ساعت در ساعت حرکت می کنند [ترجمه ترگمان]از ۸ تا ام به ۴ تا ام اتوبوس حومه هر ساعت را در ساعت ترک میکنه [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 3. Suburban schools gleam with modern gadgetry, while inner city schools lack basic textbooks. [ترجمه گوگل]مدارس حومه شهر با وسایل مدرن می درخشند، در حالی که مدارس داخل شهر فاقد کتاب های درسی اولیه هستند [ترجمه ترگمان]مدارس برون شهری با gadgetry مدرن برق می زنند، در حالی که مدارس درونشهر فاقد کتاب های درسی پایه هستند |
|
1. They live in a suburban area of Shanghai. [ترجمه گوگل]آنها در یک منطقه حومه شهر شانگهای زندگی می کنند [ترجمه ترگمان]آن ها در حومه شانگهای زندگی می کنند [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 2. From 8 a. m. to 4 a. m. the suburban buses leave every hour on the hour. [ترجمه گوگل]از ساعت 8 صبح متر تا ساعت 4 متر اتوبوس های حومه شهر هر ساعت در ساعت حرکت می کنند [ترجمه ترگمان]از ۸ تا ام به ۴ تا ام اتوبوس حومه هر ساعت را در ساعت ترک میکنه [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 3. Suburban schools gleam with modern gadgetry, while inner city schools lack basic textbooks. [ترجمه گوگل]مدارس حومه شهر با وسایل مدرن می درخشند، در حالی که مدارس داخل شهر فاقد کتاب های درسی اولیه هستند [ترجمه ترگمان]مدارس برون شهری با gadgetry مدرن برق می زنند، در حالی که مدارس درونشهر فاقد کتاب های درسی پایه هستند |
1. They live in a suburban area of Shanghai. [ترجمه گوگل]آنها در یک منطقه حومه شهر شانگهای زندگی می کنند [ترجمه ترگمان]آن ها در حومه شانگهای زندگی می کنند [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 2. From 8 a. m. to 4 a. m. the suburban buses leave every hour on the hour. [ترجمه گوگل]از ساعت 8 صبح متر تا ساعت 4 متر اتوبوس های حومه شهر هر ساعت در ساعت حرکت می کنند [ترجمه ترگمان]از ۸ تا ام به ۴ تا ام اتوبوس حومه هر ساعت را در ساعت ترک میکنه [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 3. Suburban schools gleam with modern gadgetry, while inner city schools lack basic textbooks. [ترجمه گوگل]مدارس حومه شهر با وسایل مدرن می درخشند، در حالی که مدارس داخل شهر فاقد کتاب های درسی اولیه هستند [ترجمه ترگمان]مدارس برون شهری با gadgetry مدرن برق می زنند، در حالی که مدارس درونشهر فاقد کتاب های درسی پایه هستند |
|
1. a culinary school مدرسه ی آشپزی 2. a masterpiece of culinary art شاهکار هنر خوراکپزی 3. He made some wisecrack about my lack of culinary ability. [ترجمه کتایون] او راجع به عدم توانایی من در اشپزی ، کمی شوخی کرد |
1. a culinary school مدرسه ی آشپزی 2. a masterpiece of culinary art شاهکار هنر خوراکپزی 3. He made some wisecrack about my lack of culinary ability. [ترجمه کتایون] او راجع به عدم توانایی من در اشپزی ، کمی شوخی کرد |
|
1. the batter laced the ball into center field (بیس بال) چوگان زن گوی را به وسط میدان زد. 2. the batter skied the ball چوگان زن توپ را به هوا زد. 3. to batter down فرو کوفتن،خراب کردن 4. Grease the pan before you pour the batter in. [ترجمه گوگل]قبل از ریختن خمیر در تابه را چرب کنید [ترجمه ترگمان]قبل از اینکه خمیر را وارد کنید، ماهی تابه را چرب کنید [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 5. The batter was a bit sloppy so I added some more flour. [ترجمه گوگل]خمیر کمی شل شد و من کمی آرد اضافه کردم [ترجمه ترگمان]خمیر کمی شلخته بود و من مقداری آرد دیگه هم اضافه کردم |
1. the batter laced the ball into center field (بیس بال) چوگان زن گوی را به وسط میدان زد. 2. the batter skied the ball چوگان زن توپ را به هوا زد. 3. to batter down فرو کوفتن،خراب کردن 4. Grease the pan before you pour the batter in. [ترجمه گوگل]قبل از ریختن خمیر در تابه را چرب کنید [ترجمه ترگمان]قبل از اینکه خمیر را وارد کنید، ماهی تابه را چرب کنید [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 5. The batter was a bit sloppy so I added some more flour. [ترجمه گوگل]خمیر کمی شل شد و من کمی آرد اضافه کردم [ترجمه ترگمان]خمیر کمی شلخته بود و من مقداری آرد دیگه هم اضافه کردم |
|
1. pastry shop مغازه ی شیرینی فروشی 2. the trick of making good pastry شیوه ی ساختن شیرینی خوب 3. Ann makes delicious pastry - you should try her apple pie. [ترجمه ولید جوهری] آن شیرینی خوش مزه درست می کند - شما باید پای سیب او را امتحان کنید |
1. pastry shop مغازه ی شیرینی فروشی 2. the trick of making good pastry شیوه ی ساختن شیرینی خوب 3. Ann makes delicious pastry - you should try her apple pie. [ترجمه ولید جوهری] آن شیرینی خوش مزه درست می کند - شما باید پای سیب او را امتحان کنید |
|
1. i knew by intuition that it was time to act به من الهام شده بود که هنگام عمل فرارسیده است. 2. Her feminine intuition told her that he was unhappy. [ترجمه ساناز] حس زنانه ش بهش گفت که او شاد نیست.2|1 [ترجمه گوگل]شهود زنانه او به او گفت که او ناراضی است [ترجمه ترگمان]ادراک زنانه او به وی می گفت که او ناراحت است [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 3. Intuition told her it was unwise to argue. [ترجمه گوگل]شهود به او گفت که بحث کردن عاقلانه نیست [ترجمه ترگمان]شهود به او گفت که بحث کردن عاقلانه نیست |
1. i knew by intuition that it was time to act به من الهام شده بود که هنگام عمل فرارسیده است. 2. Her feminine intuition told her that he was unhappy. [ترجمه ساناز] حس زنانه ش بهش گفت که او شاد نیست.2|1 [ترجمه گوگل]شهود زنانه او به او گفت که او ناراضی است [ترجمه ترگمان]ادراک زنانه او به وی می گفت که او ناراحت است [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 3. Intuition told her it was unwise to argue. [ترجمه گوگل]شهود به او گفت که بحث کردن عاقلانه نیست [ترجمه ترگمان]شهود به او گفت که بحث کردن عاقلانه نیست |
|
1. The two processes are not analogous. [ترجمه گوگل]این دو فرآیند مشابه نیستند [ترجمه ترگمان]این دو فرآیند مشابه نیستند [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 2. The two situations are roughly analogous. [ترجمه Nily] این دو وضعیت به سختی مشابه هم هستند7|3 [ترجمه گوگل]این دو وضعیت تقریباً مشابه هستند [ترجمه ترگمان]این دو وضعیت تقریبا مشابه هستند [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 3. The company is in a position closely analogous to that of its main rival. [ترجمه گوگل]این شرکت در موقعیتی نزدیک به رقیب اصلی خود قرار دارد [ترجمه ترگمان]این شرکت در موقعیتی شبیه به رقیب اصلی خود قرار دارد [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 4. The report's findings are analogous with our own. [ترجمه گوگل]یافته های این گزارش مشابه یافته های ما است [ترجمه ترگمان]یافته های این گزارش مشابه ما هستند [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 5. The national debt is analogous with private debt. [ترجمه گوگل]بدهی ملی مشابه بدهی خصوصی است [ترجمه ترگمان]بدهی ملی مشابه بدهی خصوصی است |
1. The two processes are not analogous. [ترجمه گوگل]این دو فرآیند مشابه نیستند [ترجمه ترگمان]این دو فرآیند مشابه نیستند [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 2. The two situations are roughly analogous. [ترجمه Nily] این دو وضعیت به سختی مشابه هم هستند7|3 [ترجمه گوگل]این دو وضعیت تقریباً مشابه هستند [ترجمه ترگمان]این دو وضعیت تقریبا مشابه هستند [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 3. The company is in a position closely analogous to that of its main rival. [ترجمه گوگل]این شرکت در موقعیتی نزدیک به رقیب اصلی خود قرار دارد [ترجمه ترگمان]این شرکت در موقعیتی شبیه به رقیب اصلی خود قرار دارد [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 4. The report's findings are analogous with our own. [ترجمه گوگل]یافته های این گزارش مشابه یافته های ما است [ترجمه ترگمان]یافته های این گزارش مشابه ما هستند [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 5. The national debt is analogous with private debt. [ترجمه گوگل]بدهی ملی مشابه بدهی خصوصی است [ترجمه ترگمان]بدهی ملی مشابه بدهی خصوصی است |
|
1. The main object of binocular interest in Aquarius is the globular cluster M [ترجمه گوگل]شی اصلی مورد توجه دوچشمی در دلو، خوشه کروی M است [ترجمه ترگمان]موضوع اصلی مورد علاقه binocular در دلو، خوشه globular M است [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 2. The most spectacular binocular object in Gemini is the open cluster M3 [ترجمه گوگل]دیدنی ترین جسم دوچشمی در جمینی، خوشه باز M3 است [ترجمه ترگمان]جالب ترین شی binocular در برج جوزا، خوشه باز M۳ است [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 3. With the aid of a zoom binocular microscope, small-scale sedimentary structures, such as graded bedding, can be viewed. [ترجمه گوگل]با کمک یک میکروسکوپ دوچشمی زوم، ساختارهای رسوبی در مقیاس کوچک، مانند بسترهای درجه بندی شده، قابل مشاهده هستند [ترجمه ترگمان]با کمک میکروسکوپ binocular زوم، ساختارهای sedimentary با مقیاس کوچک مانند بس تر مدرج تابعی را می توان مشاهده کرد |
1. The main object of binocular interest in Aquarius is the globular cluster M [ترجمه گوگل]شی اصلی مورد توجه دوچشمی در دلو، خوشه کروی M است [ترجمه ترگمان]موضوع اصلی مورد علاقه binocular در دلو، خوشه globular M است [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 2. The most spectacular binocular object in Gemini is the open cluster M3 [ترجمه گوگل]دیدنی ترین جسم دوچشمی در جمینی، خوشه باز M3 است [ترجمه ترگمان]جالب ترین شی binocular در برج جوزا، خوشه باز M۳ است [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 3. With the aid of a zoom binocular microscope, small-scale sedimentary structures, such as graded bedding, can be viewed. [ترجمه گوگل]با کمک یک میکروسکوپ دوچشمی زوم، ساختارهای رسوبی در مقیاس کوچک، مانند بسترهای درجه بندی شده، قابل مشاهده هستند [ترجمه ترگمان]با کمک میکروسکوپ binocular زوم، ساختارهای sedimentary با مقیاس کوچک مانند بس تر مدرج تابعی را می توان مشاهده کرد |