Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;
Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;
H to show hint;
A reads text to speech;
19 Cards in this Set
- Front
- Back
ناظر |
نظر کننده بیننده |
|
اسرار |
رازها، نهانی ها، |
|
صیقل |
مترادف: جلا دهنده، روشنگر |
|
نفیر |
بانگ بلند، ناله و زاری |
|
ملکوت |
عالم غیب، عالم فرشتگان |
|
رضوانی |
بهشتی، منسوب به بهشت |
|
قدسی، |
پاک و مقدس |
|
رباعی |
هر چیز که از چهار جز تشکیل شده باشد شعر که دارای چهار مصراع باشد، و مصراع اول دوم و چهارم هم وزن باشد |
|
معنوی |
منسوب به معنی باطنی، حقیقی |
|
فیض |
بهره، بخشش، فراوانی اب |
|
اکسیر |
چیز با ارزش ،نادر کمیاب در تصوف: انسان کامل در کیمیا: ماهیت جسم را تغییر دهد مثلا جیوه را نقر مس را طلا کند |
|
طنین |
انعکاس صدا، پژواک 2. صدا مگس و زنبور |
|
روشن ضمیر |
روشن دل |
|
عزل |
برکنار کردن، از کار بازداشتن |
|
غزل |
حکایت کردن از عشق به زنان |
|
پیرو |
معنی مترادف:دنبالگر، شاگرد، تعقیب کننده، طرفدار |
|
نقد |
به تنهای یعنی تشخیص خوب از بد در انگلیسی criticism یعنی انتقاد عیبجوی |
|
متراکم |
روهم جمع شده، انبوه شده روهم جمع شده، انبوه شده |
|
بخار |
ب(بُ) [ ع . ] ( اِ.) گازی که از مواد مرطوب در حال تبخیر جدا شود یا در اثر حرارت از مایعات یا جامدات برخیزد و به هوا رود.<br><br> تبخیر= تغییر جسم مایع به بخار در اثر حرارت |