• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/61

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

61 Cards in this Set

  • Front
  • Back
  • 3rd side (hint)

stun

سراسیمه کردن، گیج کردن




.

The blow temporarily stunned me.- آن ضربه مرا به طورموقت از حال برد.- The news stunned us.- آن خبر ما را بهت‌زده کرد

demanding

طاقت‌فرسا، سخت

tempt

وسوسه

tae kwon do

تکواندو

archery

تیراندازی، کمان‌داری

carefree

آسوده‌خاطر

caricature

کاریکاتور

rigid

سخت، سفت و محکم


جدی

desperate

شدیدا نیاز به چیزی داشتن

convince

متقاعد کردن، قانع کردن

He convinced me to buy that carpet.


- او مرا متقاعد کرد که آن قالی را بخرم.

kick

لگد زدن، با پا زدن

don't kick the door!- به در لگد نزن!- The donkey kicked me.- الاغ به من لگد زد.

entrepreneur

مؤسس شرکت

New York entrepreneurs headed for California.


کارآفرینان نیویورکی به کالیفرنیا روی می‌آوردند.

commutes

رفت‌و‌آمد‌کننده‌ی مکرر

magna cum laude

با درجه عالی، با امتیاز زیاد (درجه علمی)

acquaintance

شخص آشنا

My acquaintance with him started two months ago.- آشنایی من با او از دو ماه پیش شروع شد.

haggle

چانه زدن

genuine

اصلی،اصیل

imitation

بدلی تقلبی

Keep going

ادامه انجام کار

Kepp going, you'll be successful.


ادامه بده سارا تو موفق میشوی.


tied up

گرفتار ,مشغول

rehearsal

تمرین نمایش، تکرار

deduction

پی بردن از کل به جزئی از علت به معلول


برداشت از چیزی

After examining the background, my deduction is that there should not be any dealings with them.


- پس از بررسی سوابق، برداشت من این است که با آنها نباید معامله کرد.

sibling

برادر یا خواهر

goof-off

آدم از زیر کار دررو

a goof-off will succeed in nothing- آدم تنبل در هیچ کاری موفق نمی‌شود

On me

به حساب من به پای من

its slipped my mind

فراموش کردم

did you mailmy letter?


نامه من را پست کردی؟


Oh it slipped my mind .i will do it tomorrow.


اوه فراموش کردم فردا این کلر را میکنم

Make up one's mind

تصمیم خود را گرفتن

Which one would you like?


کدام یک را میخواهی؟


I can't make upmy mind


من نمیتونم تصمیمم رو بگیرم.

can i take rain check?

ممکن است بگذاریم برای فرصتی دیگر

Sorry, i can't to night.can i take rain check?


عذر میخوام الان نمیتونم میتونسم بگذاریم برای فرصتی دیگر؟

chip in

پول روی هم گذاشتن، پول جمع کردن

Every summer , my friends and I chip in $ 100 each to rent a boat .


هر تابستان، من و دوستانم هر کدام 100 دلار برای اجاره یک قایق تراشه می کنیم.

remind someone to do something

یاد کسی آوردن،یادآوری کردن

Could you remind Miss Jones to order printer ink ? I think she forgot . "


1. "آیا می توانید به خانم جونز یادآوری کنید که جوهر چاپگر سفارش دهد؟ فکر می کنم او فراموش کرده است."

remind someone of someone

کسی را یاد کسی آوردن

You remind me of my sister


تو منو یاد خواهرم میندازی

good at something

در کاری مهارت داشتن و خوب بودن

Could you help me write this letter ? I'm not very good at writing in English ?


"آیا می توانید به من کمک کنید تا این نامه را بنویسم؟ من در نوشتن به زبان انگلیسی خیلی خوب نیستم؟"

So far, so good

تا اینجا خوب بوده است. همه چیز خوب پیش رفته است.

How's the operation going ? " So far , so good . " "


عمل جراحی چطور پیش می رود؟ " تا اینجا.به خیر گذشته

You're not allowed to do something

شما اجازه انجام کاری را ندارید.

You're not allowed to smoke in this building


شما اجازه ندارید در این ساختمان سیگار بکشید

as a result

در نتیجه، از این رو

My brother left school when he was 14. As a result , he can't get a good job . "


"برادرم در 14 سالگی مدرسه را ترک کرد. در نتیجه او نمی تواند شغل خوبی پیدا کند."

hear from

از کسی خبر داشتن،باخبر بودن از کسی

I haven't heard from my sister for a long time . I hope she's okay .


خیلی وقته از خواهرم خبری ندارم امیدوارم حالش خوب باشه .

What's this charge for ?

این هزینه اضافی برای چیست؟

I heard it through the grapevine

من آن را از از این ور و اون ور شنیدم

Are you sure the company is closing ?


No , I'm not sure . I heard it through the grapevine .


آیا مطمئن هستید که شرکت در حال بسته شدن است؟ مطمئن نیستم. من آن را از این ور و اون ور شنیدم.

better off doing something

برای کسی بهتر بودن،عاقلانه تر بودن

The train takes three hours . The bus takes five hours .


: " قطار سه ساعت طول می کشد . اتوبوس پنج ساعت طول می کشد " ( 4 ) . پس بهتره سوار قطار بشم . "

Go ahead

بفرمایید

I'd like to begin the meeting now . " : " Okay , everyone's here , so go ahead . "


"من می خواهم همین الان جلسه را شروع کنم.": "باشه، همه اینجا هستند، پس ادامه بده."

wives

جمع واژه‌ی wife

take exam

امتحان دادن

Marc has to take an important English exam next week . He hopes he'll pass , but he hasn't had much time to study , so he's worried that he might fail


مارک هفته آینده باید در یک امتحان مهم انگلیسی شرکت کند. او امیدوار است که قبول شود، اما زمان زیادی برای مطالعه نداشته است، بنابراین نگران است که ممکن است شکست بخورد.

take exam

امتحان دادن

Marc has to take an important English exam next week . He hopes he'll pass , but he hasn't had much time to study , so he's worried that he might fail


مارک هفته آینده باید در یک امتحان مهم انگلیسی شرکت کند. او امیدوار است که قبول شود، اما زمان زیادی برای مطالعه نداشته است، بنابراین نگران است که ممکن است شکست بخورد.

nun

راهبه

priest

کشیش

boarding school

مدرسه‌ی شبانه‌روزی (در مقابل مدرسه روزانه: day school)

pupil

شاگرد

pupil

شاگرد

Spoon feed

لقمه را جویدن و در دهان کسی گذاشتن(آسان کردن کاری برای کسی)

Fred doesn't work . His family gives him money . If they keep spoon - feeding him , he will never try to get a job.


فرد کار نمی کند. خانواده اش به او پول می دهند. اگر مدام با قاشق به او غذا بدهند، او هرگز تلاش نمی کند تا شغلی پیدا کند.

Flat rate

هزینه معقول نرخ ثابت

Downsize

اخراج کردن و تعدیل کردن

Our company had to downsize because business was very slow .


شرکت ما مجبور شد تعداد کارکنان را کاهش دهد زیرا تجارت بسیار کند بود.

interfere

دخالت کردن

The police do not like to interfere in family problems .پلیس دوست ندارد در مشکلات خانوادگی دخالت کند.

Packed

شلوغ پر

New York is packed with tourists every summer .


نیویورک هر تابستان مملو از گردشگران است.

executed

اعدام

determine

تصمیم گرفتن، مصمم شدن،

We must determine the cause of this disease.- ما باید علت این بیماری را معلوم کنیم.

outstanding

برجسته

one of the most outstanding physicians of Iran- یکی از برجسته‌ترین پزشکان ایران

rebel

یاغی، سرکش،

- to rebel against one's parents- نسبت به والدین خود نافرمانی کردن

resent

منزجر شدن از، رنجیدن از

I resent what you said about my sister.- از آنچه که درباره‌ی خواهرم گفتی دلخور شدم.

to a reasonable extent

در حد معقول

suburb

حومه شهر، برون شهر


یک منطقه مسکونی خارج از مرکز یک شهر بزرگ است.

Littleton is a suburb of Denver .


لیتلتون در حومه دنور است.

outskirts

حوالی، حومه دور از مرکز


منطقه اطراف یک شهر است که دورترین فاصله از مرکز شهر را دارد.

They live on the outskirts of Vancouver .


آنها در حومه ونکوور زندگی می کنند.