• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/131

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

131 Cards in this Set

  • Front
  • Back

grant

تصدیق کردن

croak

صدای قورباغه

twinkle

درخشیدن خاموش روشن شدن

tuberculosis

سل

flounder

دستو پا زدن ندونی چی‌ بگی یا بکنی چون ناراحتی یا گیجی

subside

کم قدرت شدن

pulmonology

تخصص ریه

unsteady

چیزی که محکم نیست

simcard adapter

تبدیل سیم کارت

abduct

به زور به جایی فرستادن

affidavit

شهادتنامه کتبی

agitator


dissident


dissentder

شورشی

amusement ride

سواری شهربازی

armed robbery

سرقت مسلحانه

artery

سرخرگ

barricade

هم اسمه هم فعل یعنی تلنباری از چیزا معمولا برای مانع چیزی یا کسی شدن

be cut out for sth

مناسب برای کاری

be held up by

معطل شدن

besotted with sb

عاشق کسی شدن

bill

لایحه

break down

خراب شدن

brush up on sth

مرور‌کردن

callus

پینه پا

canister set

ست ظروف حبوبات

clink

صدای بهم خوردن اشیا

drink to a happy new year

به سلامتی چیزی نوشیدن

clothesline

بند لباس

concerted

هماهنگ شده هم راستا شده

jut out

چیزیو بیرون زدن یا خودش بیرون بزنه

pier

اون چیزی که میره وسط دریا

turn up the light


dim the light

نور و کمو زیاد کردن

brighten sth up

به چیزی صفا دادن و جذابش کردن


روشن کردن

call heads


call an election meeting any events


call sb sth her an idiot


call the results

کاربردهای call

a cheque to clear


the weather clears


clear customs


clear sb to do sth

اخری اجازه رسمی دادن

correspondent

خبرنگار حوزه خاص

placement test English level test

ازمون تعیین سطح

identify sth as sth


I was identified as a boy

بگی یه چیزی چی هست یا اسم بزاری براش

identify with sb or sth

درک کنی ارتباط بگیری

identify sth

به وجودش پی ببری

emerald


sapphire


amber

زمرد


یاقوت کبود


کهربا

a choker with a matching earings

گردنبد خفه‌کنی


به اضافه گوشواره

factor

یه مقدار خاص یا عدد خاص تو یه scale

brooch

سنجاق سینه

be in your finery

لباسا و جواهرات خوشگل بندازی

set sth for sb


set sb sth


set sb to do sth

کاریو یا چیزیو به کسی بدی و ازش چیزی بخوای در ازاش

was struck

was impressed

deliberate big great downright barefaced blatant transparent lie


little lie

دروغ‌

there is a real buzz about the place


my mind was buzzing with sth an idea

اتمسفر هیجانی یه جا


تو ذهنت همش یه فکری هست

labourer


workforce


workman


worker

اولی و سومی رو برای کارگر استفاده کن

put over

بیان کردن

qualifier

جزو منتخبین برای مسابقه مثلا

rabble

he views his opponents as a mindless rabble


معمولا مفرد میاد و معنای منفی داره ادم عادی سطح پایین

the upper classes


the upper class

قشر سطح بالا

prevaricate

این دست اون دست کردن جواب یا تصمیم قطی ندادن

crossbreed

تولید گونه جدید

line sth

داخل چیزیو ظرفی یا لباسیو پوشوندن با چیزی

straight A student in college

نمره ۲۰کلاس

curator

مسیول کتابخانه موزه

move house

اسباب کشی کردن

own up to stealing

قبول خطا

come along

برسه یا دردتسرس باشه

go through soruces

استفاده از منبعی

have yourself sth

به خودت حال بدی چیزیو بگیری برای خودت

have sb doing sth

تحمل کنی یا بپذیری

have

یه حالت یا پوزیشن خاصی گرفتن


she had her back to me

lectern

اونجایی که پشتش صحبت میکنن

dreary

خسته کننده

lisp

نوک زبونی

apathetic


distant


emotionless


cold


indifferent

بی احساس

take up a challenge


take up arms

قبول پیشنهاد یا چالش


استفاده از سلاح

pay award of 25percent

افزایش حقوق

experience or be affected by


achieve or acquire a victory


acquire or assume a special form or position


be taken with sb be attracted

take

unquestioningly

بدون پرسش و شک

snap shut


the dog snapped


snap up

با صدا بسته شدن


سومی یعنی رو‌هوا بردن مثل وسیله یا ادمی رو استخدام کنی

rise through the ranks

با خاک خوردن بیای بالا

violate sb's right


deny sb a right


uphold sb's right

نقض حقوق

crisp

هوای خووب و خنک

crisp

با قطعیت و کوتاه البته صفته

contrasting

خیلی متفاوت

overrun

شلوغ بیخودی هم متعدی هم لازم

abrogate

از زیر‌مسئولیت دررفتن

put it on my account


charge it to your account


pay your account

حساب بدهی

energy-(in)efficient

کم مصرف پرمصرف

tardiness


tardy

دیربودن

bohemian

ادم هنرمند عجیب غریب

demoralize

تضعیف روحیه و اعتماد به نفس کردن

groggy

گیج

set yourself up as an expert

ادعا کنی کسی هستی که نیستی

rutted

خیابونی یا مسیری که جای چرخ‌روش مونده

add up to

چه مقداری میشه


how many cats does 50dollars add up to

widely known

به طور‌گسترده ای

complicit

خطاکار

look your age

سنتو نشون بدی

account balance

پول داخل حساب

how much /what do you charge for a haircut


charge you 20£

چقدر میگیری

raised ground clearance


at sale clearance

اولی یعنی شاسی بلند


دومی یعنی فروختن جنسا به قیمت ارزون که جا باز بشه برای بقیه

do a degree by distance learning

مجازی یادگرفتن

adversity

شرایط بد

get 40percent right

۴۰درصد رو‌درست جواب داد

lengthways


widthways

درجهت طول در راستای طول و‌عرض

clear-cut

مشخص

the horse raised a cloud of dust

ایجاد کردن بلند کردن

self adhesive

خودش چسب داره

hold

ساپورت کردن ثابت نگه داشتن مثلا پایه های صندلی صندلی رو نگه میدارن


داشتن یه پست یا مسئولیت


حفظ چیزی برای کسی وقتی ممکنه از دست بره


کسیو نگه داری نذاری بره


همونجوری که هست بمونه معمولا برای یه شرایطی چیزی رو میگن


به یه عقیده ای باور داشتن

break

قانون رو‌بشکنی


عادتی رو بشکنی


یه حرکت یا سازمانی رو داغون کنی قدرتشو از بین ببری


سکوت و بشکنی


هوا یهو خراب شه


توان روحی کسی رو داغون کردن


خراب کردن


خبری علنی شه یا علنیش کنی


صدات تغییر کنه یا بخاطره بلوغ برای پسرا


یا کلا بخاطره احساسات


نتونی کاریو که خودت خودتو مجبور کردی ادامه بدی مثل رژیم

instruction


give sb instructions on what how

اگه جمع بستنی باشه میشه دستوری که یکی بهت داده از مقامات بالا مثلا


give ab instructions


ولی وقتی جمع نداره یعنیاموزه ها در یه زمینه


instruction in safety /on


instructions


یعنی دستوراتی که گفته چجوری کاریو انجام بدی

manual work

کار عملی و فیزیکی در مقابل ذهنی

go into

واردش بشی بحث کنی راجع بهش

social science

علوم اجتماعی

displeased


dissatisfied


discontented

ناراضی

implacable


unyielding


unbending

کسی‌که سخت راضی میشه یا تغییر نظر میده

villain


wrongdoer


malefactor


outlaw


offender

خلافکار

outragous


reprehensible


deplorable

خیلی بد و غیرقابل پذیرش محکوم به

coverage


give coverage


live coverage


drop the coverage


obtain the coverage


most insurance policies exclude coverage for collapse of outbuildings

پوشش خبری‌ دادن


یا مالی


میزانی که


پخش زنده


ناحیه ای که انتن هست

practice test

نمونه سوال

count off

با شمارش و بلند گفتن لیست کردن

blood transfution

انتقال خون

give example of sth


how

مثال بزن از

go into your huff

بری‌تو مود خرابو قاطی

handyman

تعمیرکار

power down

خاموش کردن کامپیوتر

preface


prefaced it with

شروع کردن سخن

on sb's account

بخاطره کسی شاید از طرف کسی

in accordance with sth

هم جهت با یه چیزی


مطابق با

set a speed of at least

تنظیم سرعت

press sth on sb

یه چیزیو به زور به کسی بدی

press sb for sth


press sb to do

ترغیب و فشار اوردن برای گرفتن چیزی از کسی

registration

سند مالکیت

be out of your depth

ناتوانی

rear

برای حیوونای چارپا روی دوپای عقب وایسادن

boil

جوش چرکی