• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/108

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

108 Cards in this Set

  • Front
  • Back

Queries

a question, especially one addressed to an official or organization.


اسم: پرس و جو-پرسش-سوال-نمایش داده شده


فعل: تحقیق و باز جویی کردن-پرسیدن-استنطاق کردن-سر و گوش آب دادن

Supply

Noun: a stock of a resource from which a person or place can be provided with the necessary amount of that resource.


Verb: make (something needed or wanted) available to someone; provide.


اسم:موجودی ذخیره لزوم


فعل: تهیه کردن-تامین کردن-رساندن-تدارک دیدن-دادن به-تولید کردن

Occupant

اسم :مستاجر - ساکن

Household

صفت: خانگی


اسم : خانواده -اهل خانه- خانمان

Enquirers

هر گونه پرسش

Enquirer

جویا شدن-تحقیق کردن-امتحان کردن-پرسش کردن-پرسیدن-پژوهیدن-باز جویی کردن-رسیدگی کردن-استنطاق کردن-سوال کردن-تفتیش کردن

Arrival

Noun: the action or process of arriving.


ورود


مقدم


دخول

Thermometer

دماسنج


حرارت سنج


درجه


گرماسنج

Moisture

رطوبت


نم

Dominate

چیره شدن-حکمفرما بودن-تسلط داشتن-تفوق یافتن-غالب امدن بر


have a commanding influence on; exercise control over.

Premises

اسم:محل


a house or building, together with its land and outbuildings, occupied by a business or considered in an official context.

Swing

نوسان-تاب


تلو تلو خردن


تاب خوردن


تاب دادن

Ironically

از قضا

Obstructed

مسدود

conservation

حفاظت


نگهداری


حفظ منابع طبیعی

Density

تراکم چگالی غلظت

Kauri gum

آدامس کاج بلند زلاند جدید که صمغ ان برای روغن جلا و بجای کهربا بکارمیرود

Obstruction

لغت مهم؛


انسداد-گرفتگی-سختی-جلو گیری-سده

Terrain

زمین


نوع زمین


زمینه


ناحیه

Salt pan

کویر

Trek

فعل: بازحمت حرکت کردن


باسختی و آهستگی مسافرت کردن


اسم: سفر-کوچ مسافرت باگاری

Undertaken

انجام

Herd

اسم: گله-رمه-گروه-جمعیت


فعل: گرد امدن-جمع شدن-متحد کردن

Stallion

اسم: اسب نر


نریان

Juvenile

اسم:نوجوان


صفت: خردسال-بچگانه-در خور جوانی-کودکانه-ویژه نو جوانان-احمقانه

Foal

اسم: کره اسب-توله حیوانات


فعل:کره زاییدن

Harem

حرمسرا

Evaporate

تبخیر شدن


بخار شدن-متصاعد شدن-خشک کردن-برباد رفتن

Wearily

باهوش

Drawn

صفت:کشیده


مجذوب

Giant

اسم: غول


ادم غول پیکر


صفت:قوی هیکل

Cattle

احشام و اغنام


گله گاو

Herbivore

گیاه خوران

Predators

کلمه خیلی مهم:شکارچیان-درنده-یغماگر

Despite

با وجود اینکه

Despite

با وجود اینکه

Eagle-eyed

چشم عقاب

Pulling out

بیرون کشیدن

Wastage

ضایعات

Reconstructed

بازسازی

Canopy

اسم: سایبان-خیمه-کروک اتومبیل


فعل: سایبان گذاشتن

Harness

اسم: دهنه-افسار-تارکش-اشیاء-زین و برگ کردن


فعل: مهار کردن-تحت کنترل دراوردن-تهیه کردن-افسار زدن-مطیع کردن

Parachut

چتر نجات


پاراشوت

Outperform

کلمه مهم بهتر

In terms of

از نظر

Avation

هوانوردی


هواپیمایی

Dissuade

منصرف کردن


باز داشتن


دلسرد کردن

Inflate

باد کردن


پر از باد کردن


متورم شدن


پف کردن

Unaccompanied

بدون همراه


بدون مصاحب


بدون ملتزمین رکاب


تنها

Population reduction

کاهش جمعیت

Population reduction

کاهش جمعیت

Reduction

اسم: کاهش-تقلیل


اختصار-تبدیل-ساده سازی-احیا

Fussy

داد و بیداد کن


ایراد گیر


پرهرج ومرج

Stamina

اسم: استقامت


بنیه


طاقت


نیروی حیاتی

Dismissal

اخراج


برکناری


عزل


مرخصی

Audition

an interview for a particular role or job as a singer, actor, dancer, or musician, consisting of a practical demonstration of the candidate's suitability and skill.



استماع-شنوایی-قدرت استماع-ازمایش هنرپیشه

Consent

اسم:رضایت -موافقت


فعل: موافقت کردن-موافق بودن-راضی شدن-رضایت دادن

Profound

صفت:عمیق-ژرف-عمقی


He has profound impact on archeological research

Brought

فعل: اوردن-رساندن به-موجب شدن

Shaft

اسم:میل-محور-استوانه


فعل:تیرانداختن

Revealed

نشان داد

Timber

اسم: چوب-الوار-کنده-تیر-درخت الواری-صدای خشک-طنیندار شبیهصدای زنگ


فعل: با الوار و تیر پوشاندن

Prehistoric

صفت: ماقبل تاریخی


پیش تاریخی


وابسته به قبل از تاریخ

Sediment

اسم: رسوب-لای-ته نشست-ته نشین-درده-طاقی


فعل: رسوب کردن

Excavation

اسم:حفاری-کاوش-خاک برداری-نبش

intricately

پیچیده

Oak planks

تخته بلوط

Moss

اسم: خزه-پژه-ابهام-سیاه اب


فعل: با خزه پوشاندن


جواب سوال جای خالی

Stiched

فعل:دوخته شده، بخیه زدن

Watertight

صفت :ضد آب، مانع دخول اب


کیپ

Watertight

صفت :ضد آب، مانع دخول اب


کیپ

Seams

اسم: درز-شکاف-بخیه-درز لباس-خط اتصال-رگه نازک معدن


فعل: دوختن-درز گرفتن-درز دادن-بهم پیوستن-بوسیله درزگیری بهم متصل کردن

Antiquity

اسم:دوران قدیم، قدمت


روزگار باستان


عهد عتیق

Abandoned

صفت:رها شده، متروکه


متروک

Deduced

متوجه شدم

Werck

فعل: خراب کردن


سربه سر کردن


اسم: خرابی


کشتی شکستگی


لاشه کشتی و هواپیما و غیره

Deliberately

قید:عمدا


تعمدا

Discarded

فعل: دور انداختن


دست کشیدن از


ول کردن


متروک ساختن


طرد کردن

Hindsight

اسم:ادراک

Mainstream

اسم: مسیر اصلی


راه اصلی جویبار


مسیر جویباری که دران اب جریان دارد

Unexcavated

غیرقابل نفوذ

Insurmountable

صفت:غیرقابل تحمل


غیر قابل عبور


بر طرف نشدنی

Heritage

اسم:میراث


ارثیه-بخش-مال موروثی-ترکه غیر منقول-سهم موروثی

Conceived

فعل:تصور می شود، تصور کردن


فهمیدن


پنداشتن


ابستن شدن

Launch

فعل: انداختن-راه اندازی


روانه کردن-اقدام کردن-پرت کردن-شروع کردن-پراندن


اسم: به آب انداختن کشتی

Maritime

صفت:دریایی


بحری


وابسته به بازرگانی دریایی


وابسته بدریانوردی

centrepiece

مرکزی

Restriction

اسم: محدودیت


تحدید


انحصار


تضییق


جلو گیری

Dwell

فعل: ساکن بودن


اقامت گزیدن


ساکن شدن


سکنی کردن

Downturn

اسم: رکود اقتصادی


کاهش


نزول


سیرنزولی


سیر بطرف پایین

Reduction

اسم: کاهش-تقلیل


احیا


اختصار-تبدیل-


ساده سازی-احاله

Revenue

اسم: درامد


بازده


عایدی


سود سهام


عملکرد

Aeronautical

صفت:هوایی-هواپیما


مربوط به دانش هوانوردی

subsequently

قید:متعافبا

Merchandising

فعل:بازاریابی-تجارت کردن

Dedicated

صفت: اختصاصی


وقف شده

Lounge

اسم: سالن-سالن استراحت


محل استراحت-صندلی راحتی


اطاق استراحت-وقتگذرانی به بطالت


فعل: لم دادن-لمیدن

Enhance

فعل: بالا بردن


افزودن


زیاد کردن


بلند کردن

Provision

اسم: تهیه-ماده-تدارک


شرط-بند-قوانین-قید


اغذیه-علوفه


فعل: سورسات رساندن-شرط کردن

Perceived

فعل: درک کردن-فهمیدن-دریافتن-حس کردن-مشاهده کردن-دیدن-ملاحظه کردن

Orientation

اسم: جهت-گرایش-جهت یابی-توجه بسوی خاور-اشناسازی-اشنایی-راهنمایی

Prey

اسم:شکار،قربانی،صید،نخجیر


فعل:شکار کردن،طمعه کردن

Stalking

فعل:سرقت، کمین کردن


خرامیدن


راه رفتن


قدم زدن و حرکت کردن با احتیاط

Predator

اسم: درنده


یغماگر

Sneak

فعل: دزدکی حرکت کردن


اسم: نامرد-حرکت پنهانی

Crucial

صفت:حیاتی، قاطع


بسیار سخت


وخیم

Zoologists

اسم:باغداران، جانور شناس


ویژهگر جانورشناسی

Creeping

فعل:خزیدن