• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/758

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

758 Cards in this Set

  • Front
  • Back

intention

قصد. نیت

regret

پشیمانی. افسوس خوردن

qualification

صلاحیت.شرایط. شرط

counsel

مشورت. پند دادن

helmet

کلاه ایمنی

interpret

تفسیر کردن. معنی کردن

astrology

طالع بینی

astrologer

منجم. ستاره شناس

preference

اولویت. تقدم. برتری

inventory

فهرست. survey

compose

سرودن.

composer

آهنگساز. سراینده

corporation

شرکت. بنگاه. شرکت سهامی

scenery

صحنه آرایی. چشم انداز.منظره

representation

نمایندگی. نماینده

settle

معنی کردن. مقیم کردن. ماندن. مستقر کردن

settle on

تصمیم نهایی گرفتن که تغییر نمیکنه

conflict

مغایرت. تضاد.ناسازگار بودن

conflicting

adj . متناقض. بهم ناسازگار


conflicting decision

intimidate

ترساندن. نهیب زدن به

intimidate

ترساندن.با تهدید وادار کردن. نهیب زدن به

intimidation

تهدید. بیم انگیزی. هراس انگیزی

compassion

دلسوزی. رحم. غمخواری

sympathy

همدردی

aspiration

آرزو.تنفس. دلخواست

my tastes changed

سلیقم تغییرکرده

i didnt pass the exam

امتحانم پاس نکردم

it is hard to make a living as..

اون سخته پول در آوردن به عنوان....an artist

talked me out of it

convince s.o not to do sth


با من صحبت کردن که قید یه کاری بزنم

i changed my mind

نظرم عوض کردم

horoscope

طالع بینی. طالع ماه توالد

Aries

برج حمل

entrance exam

کنکور

astronaut

فضانورد

awake

بیدار. بیدار ماندن

courage

شجاعت. جرات

float

شناور. شناور شدن

sink

فرو رفتن. غرق شدن

grant

allow someone to have sth.


اعطا. اجازه واگذاری رسمی. موافقت کردن. بخشیدن. برآورده شدن. به وقوع پیوستن

gravity

جاذبه زمین

jewel

جواهر

miner

معدنچی

mineral

ماده معدنی. کانی

substance

ماده. جسم

participate

شرکت کردن. مشارکت کردن

permission

اجازه

pour

ریختن. مثلن ریختن آب تو لیوان

container

ظرف

presence

حضور


the presence of dark clouds meant...

raw

خام

dump


dumped raw sewage into the river


خالی کردن. اشغال

sewage

فاضلاب

satellite

ماهواره

scale

مقیاس. اندازه

skip

not do sth

stretch

کشیدن.بسط دادن


reach out

telescope

تلسکوپ

underground

زیر زمین. واقع در زیر زمین

imply

اشاره داشتن. دلالت داشتن

judgment

قضاوت

certainty

اطمینان

embassy

سفارت. سفارت خانه

rescue

نجات. رهایی. نجات دادن

mission

ماموریت. ماموریت دادن

infer

پی بردن. استنتاج کردن

qualification

صلاحیت.شرایط


talents,skills,experience and knowledge that make a person a good candidate for a job

talent

استعداد.


abilities that you are born with

skill

مهارت


abilities that you learn

illustrate

کتابی که با شکل توضیح داده شده. مصور کردن

publish

منتشر کردن

experience

تجربه


time spent working at a job


knowledge

دانش


gained from experience or study

extensive

دامنه دار. پهناور. گسترده

candidate

کاندید. داوطلب

certificate

گواهی نامه

taught

آموخت.آموخته


teach

artistic ability

توانایی های هنری

mathematical ability

توانایی ریاضیاتی

logical thinking

فکر منطقی

compassion

دلسوزی. sympathy. همدردی

dexterity

زبر دستی. چیره دستی. مهارت

manual dexterity

مهارت دستی یا چیره دستی دستی

common sense

حس ششم

leadership ability

مهارت رهبری کردن

classification

طبقه بندی. رده بندی

classification

طبقه بندی. رده بندی

made up

decide

made up

decide

compassionate

مهربان. دلسوز. ترحم کردن

prior

قبلی

prior

قبلی

effective

موثر.

executable

قابل اجرا

demonstrate

نشان دادن. اثبات کردن

promote

ترفیع دادن‌. ترقی دادن

advice

نصیحت

volunteer

داوطلب شدن. داوطلب

assignment

وظیفه. ماموریت

learner

شاگرد. یادگیرنده

keen

مشتاق

accomplish

انجام دادن. به انجام رساندن

prioritize

اولویت بندی کردن

regardless

بدون توجه به. صرفه نظر از

regard

توجه. رعایت. ملاحضه کردن

get ahead

موفق شدن. جلو افتادن از

productive

تولید کننده. پر بار.پر حاصل. مولد

complicate

پیچیده کردن. بغرنج کردن

office politics

زیر آب زدن

in the face of

علیرغم. روبروی

complainer

شکایت کننده. نق زننده

nagger

شخص نق زن

glance

نظر اجمالی. نگاه مختصر. نگاه

environment

محیط

internalize

درونی کردن. داخلی کردن

counsel

مشورت. پند دادن

repeatedly

مکررا. مکرر

repeatently

مکررا

alarm

اخطار. هشدار. از خطر آگاهانیدن.

apart

جدا. سوا. مجزا از

arrest

بازداشت. توقیف. بازداشت کردن. توقیف کردن

award

جایزه. اعطا کردن

species

گونه. نوع. انواع

breed

گونه. نوع. پرورش دادن



a group of animals within a species

breed

گونه. نوع. پرورش دادن



a group of animals within a species

contest

مسابقه. رقابت. ستیزه کردن

contest

مسابقه. رقابت. ستیزه کردن

bucket

سطل

convict

محکوم. محکوم کردن

garage

گاراژ

journalist

روزنامه نگار

pup

توله سگ

adequate

کافی. متناسب. مناسب.صلاحیت دار

qualify

واجد شرایط شدن. صلاحیت داشتن

declare

اظهار کردن. اظهار داشتن. اعلام کردن

repair

تعمیر. تعمیر کردن

resume

باز یافتن. از سر گرفتن. ادامه یافتن


start sth again after taking a break

property

دارایی. مال. ویژگی

property

دارایی. مال. ویژگی

rob

ربودن. دزدیدن

slide

لغزیدن. لغزش

slip

لیز خوردن

slip

لغزش.لیز خوردن

somewhat

تا حدی. قدری. کمی

somewhat

تا حدی. قدری. کمی

stable

پایدار. ثابت. استوار

stable

پایدار. ثابت. استوار

tissue

دستمال کاغذی

yard

حیاط

warn

هشدار دادن. خبر دادن

interviewee

کسی که ازش مصاحبه میکنند

representative

نماینده


individual

شخص. فرد

administrative

اجرایی. اداری. مجری

administrative

اجرایی. اداری. مجری

supervise

نظارت کردن

executive

اجرایی. مجری

oral

شفاهی. گفتاری

consistent

استوار. ثابت قدم. نا متناقض

reality

حقیقت. واقعیت

ordinary

معمولی. پیش پا افتاده

achieve

دست یافتن. به انجام رساندن. رسیدن

distract

حواس پرت کردن.گیج کردن

distract

حواس پرت کردن.گیج کردن

circumstance

شرایط محیط. چگونگی.اهمیت. روی داد

tailor

درخور کردن. مناسب کردن. سازگار کردن. جور کردن

speculate

اندیشیدن. تفکر کردن

develop into

تبدیل شدن به

manufacture

تولید. ساخت. تولید کردن. ساختن

succeed

موفق شدن


Moaner

nagger

neglect

غفلت. غفلت کردن

neglect

غفلت. غفلت کردن

in order to

با هدفه

tough

دشوار

amaze

متعجب ساختن. مبهوت کردن. تعجب

nearby

در همین نزدیکی. نزدیک. مجاور

exclaim

از روی تعجب فریاد زدن. بانگ زدن. اعلام کردن

exclaim

از روی تعجب فریاد زدن. بانگ زدن. اعلام کردن

selfish

خودخواه

ignoramus

آدم نادان. آدم کاملا بی سواد


ignorance( نادانی. جهل)


ignor نادیده پنداشتن. رد کردن

come true

محقق شدن

barn

انبار غله. طویله. انبار کردن

barn

انبار غله. طویله. انبار کردن

cart

گاری.ارابه. با گاری بردن.

wipe

پاک کردن


to wipe her tears

enthusiasm

علاقه

artefact/ artifact

کارهای دستی. محصول مصنوعی

admire

تحسین کردن

educational

تحصیلی

conclude

نتیجه گیری

excursion

گردش. گردش بیرون شهر. outing

cherry

گیلاس

blossom

شکوفه

thanksgiving

سپاسگزاری

entry

ورود

entry

ورود

harvest

درو کردن و برداشت. محصول

relative

خویشاوند. فامیلی. وابسته

grave

قبر کندن. قبر

grave

قبر کندن. قبر


graveyardقبرستان

cemetery

قبرستان. graveyard

ancestors

اجداد

mob

ازدحام کردن


train stations are mobbed with people

feature

خصیصه. جنبه. خصوصیت


including. have

verdure

سبزی. سبزه

costume

لباس

costume

لباس

performer

بازیگر

gorgeous

با جلوه. زرق و برق دار. زیبا.

firework

ترقه بازی

commemorate

جشن گرفتن. به یادگار نگاه داشتن

alike

یکسان. مشابه

annoy

رنجاندن. عذاب دادن

buzz

وزوز کردن

architecture

معماری

church

کلیسا

artificial

مصنوعی. ساختگی

loop

حلقه. حلقه طناب. گره زدن. حلقه دار کردن. پیچ خوردن

chain

زنجیر. زنجیر کردن

distinct

متمایز. واضح. مجزا

distinguish

مشخص کردن. تشخیص دادن. وجه تمایز قائل شدن

dust

گرد غبار. گرد گرفتن از. گرد گیری

excitement

هیجان. شور

heal

خوب شدن. خوب کردن . التیام دادن. شفا دادن

inherit

به میراث بردن. وارث شدن. از دیگری گرفتن

manner

روش. رفتار. چگونگی. مسلک

mount

زیاد شدن. بالا رفتن

roof

سقف. بام

shortage

کمبود. کسری. عدم

solid

جامد. ساخته شده از متریال محکم. محکم

stock

موجودی.موجودی کالا. آماده. انبار کردن. ذخیره کردن

substance

ماده. ماده اصلی. ماده خاص یا مخلوطی از مواد

bury

دفن کردن. به خاک سپردن

tomb

آرامگاه. مقبره. در گور قرار دادن

wound

زخم. جراحت

attire

لباس. لباس پوشیدن. آراستن

harvest

درو محصولات. وقت درو کردن و برداشت

mob

جمعیت. انبوه جمعیت. ازدحام کردن

marvellous

حیرت آور. عجیب. جالب

commemorate

جشن گرفتن

amphibian

دو زیستان. دو حیات

host

میزبان. صاحبخانه

abstain

خود داری کردن. پرهیز کردن

break of down

sunrise. طلوع خورشید

worship

عبادت. پرستش. عبادت کردن

sweep

جارو. جارو زدن.‌ زدودن

wealth

ثروت

longevity

طول عمر. درازای عمر

liberator

آزادی بخش. آزاد کننده

independence

استقلال

memorialize

به رسم یادگار نگاه داشتن. یادآوری کردن

bath

وان. حمام گرفتن. شستشو

bend

خم. خمیدگی. خم شدن

chew

جویدن

swallow

عمل بلعیدن

disabled

نا توان

fantastic

فوق العاده. خارق العاده

fiction

غیر واقعی. افسانه

entertain

سرگرم کردن.

inspect

بازرسی کردن. تفتیش کردن

journal

مجله

liquid

مایع

marvel

حیرت زده شدن. تعجب.شگفتی

nutrient

مغذی. مواد مغذی

overcome

غلبه کردن. مغلوب ساختن

recall

به خاطر آوردن. remember

regret

پشیمانی. افسوس. افسوس خوردن

soul

روح

spirit

روح. روان

sufficient

کافی

surgery

عمل جراحی. جراحی

tough

دشوار. difficult

tube

لوله

breeze

باد ملایم. نسیم

ironically

از روی طعنه

aspect

وجه. سیما. منظر.صورت

insult

توهین کردن به. بی احترامی کردن به

prophet

پیغمبر. رسول

explode

منفجر شدن

envelope

پاکت نامه

military

نظامی. ارتشی. ارتش

donate

بخشیدن

give away

donate

liberate

آزاد کردن

liberate

آزاد کردن

symbolize

حاکی بودن از. دال بر چیزی بودن.نماد چیزی بودن

strength

استحکام. قوت. توانایی

warrior

جنگجو. سلحشور. مبارز

fighter

جنگنده. رزمنده

founder

موسس. بنیانگذار

establish

برقرار کردن. ساختن. معین کردن

honored

مفتخر

engagement

نامزدی

engage

نامزد کردن

marriage

ازدواج

wedding

عروسی. عقد

reception

پذیرایی. مهمانی. پذیرش

honeymoon

ماه عسل. ماه عسل رفتن

bouquet

دسته گل

bride

عروس

groom

داماد

prosperity

کامیابی. موفقیت. آبادانی. خوشبختی

dowry

جهیزیه. مهریه

purity

خلوص. پاکی

cleanliness

پاکیزگی. طهارت. purity

adhere

پیوستن. وفادار ماندن. جور بودن. چسبیدن


stick to

newlyweds

the bride and groom immediately after the wedding

courtship

دوران نامزدی. دوران خواستگاری.اظهار عشق

wisdom

حکمت. دانش. عقل

extent

وسعت. اندازه. a longer time

proverb

ضرب‌المثل

interfere

دخالت. دخالت کردن

sprinkle

آب پاشی. ترشح. Spray

signify

با اشاره فهماندن. show. to indicate

threshold

آستانه. دروازه. door. gate

commitment

تعهد. سرسپردگی. الزام

eternity

ابدیت. جاودانی

endless

بی پایان

symbolize

حاکی بودن بر

reciprocal

دو جانبه. متقابل

reciprocal

دو جانبه. متقابل

commitment

تعهد. الزام

fragrant

معطر. خوشبو

invention

اختراع

discover

کشف کردن

mesquito

حشره

preserve

نگه داشتن. حفظ کردن

consequence

اثر. نتیجه. عاقبت

ongoing

در حال جریان. مداوم

admit

پذیرفتن. اقرار کردن

bin

صندوق. سطل

bowl

کاسه

round

گرد

cabin

کلبه. کابین

cash

پول نقد

save up

صرفه جویی کردن. economize

criminal

بزهکار. مقصر. جنایتکار. جنایی. گناهکار

dozen

دوجین. دوازده تایی

elder

بزرگتر. ارشد

facial

مربوط به صورت. چهره ای

fence

حصار. دیوار. نرده کشیدن

inspire

الهام بخشیدن. نفس عمیق کشیدن

neat

تمیز. شسته رفته

occasion

فرصت. مورد. رویداد

penalty

جریمه. مجازات

rude

بی ادب

settle

فیصل دادن.


end sth by finding a solution

vehicle

وسایل نقلیه

wallet

کیف پول

yell

فریاد زدن

mere

ناچیز. کم اهمیت. کوچک

polio

بیماری فلج اطفال

itching

خارش

itch

خارش. خارش کردن

brutal

بی رحم

nightmare

کابوس. خواب ناراحت کننده

repellent

دافع. زننده. مانع. پس زننده

repellent

insect repellent


دافع. زننده. مانع. پس زننده

poison

سم. مسموم کردن

new technology

high- tech


state- of- the-art


cutting- edge

offers high quality

high-end


top-of- the- line


first-rate

innovate

نو اوری کردن. بدعت گذاردن.

revolutionary

انقلابی

novel

نو. بدیع. رمان

palmtop

small portable divice

palmtop

small portable divice

accurate

دقیق. صحیح. کارکردن بدون مشکل

accurate

دقیق. صحیح. کارکردن بدون مشکل

insect repellent

a substance to use to keep away fly

with due respect to s.o

I respect but I disagree to s.o

with due respect to s.o

با تمام احترامی که برای ..قائلم


I respect but I disagree to s.o


with the greatest respect to s.o

bite the bullet

تحمل کردن یه چیزی یا ناراحتی با شجاعت و استقامت. مثل دندون رو جگر گذاشتن

perseverance

استقامت

won't hear of it

disagree

bug

حشره

accuse

متهم کردن. مقصر دانستن. تهمت زدن

adjust

تنظیم کردن. میزان کردن. سازگار کردن. مطابق کردن

manuscript

دستخط.نوشته. نسخه خطی

ensure

مطمعن ساختن

low -tech

تکنولوژی پایین

high-tech

تکنولوژی بالا

wacky

unusual but interesting

unique

تک

efficient

کارآمد

inefficient

نا کارآمد

no harm done

don't worry. it is ok

accurate

دقیق. صریح.


work without problem

infection

عفونت

infectious

عفونی

multiply

تکثیر کردن. زاد و ولد کردن. growing

mold

کپک. کپک زدن. کپک قارچی

approximately

تقریبا

penicillium

قارچ کپی سبز

petri dish

ظرف کوچک مخصوص کاشت میکروب

capable

توانا. قابل

agent

عامل

overuse

مصرف بی از حد

widespread

گسترده. متداول. همه جا منتشر

universal

جهانی. فرا گیر. عمومی

nevertheless

با این وجود. با این حال

regularly

مرتبا. به طور منظم

viral

ویروسی


viral illness

respiratory

تنفسی

cure

دارو. درمان. بهبودی یافتن. سالم کردن

immune system

سیستم ایمنی. سازگار ایمنی. سیستم تولید پادتن که به بدن ایمنی میدهد

eventually

سر انجام. عاقبت. finally

combat

مبارزه. مبارزه کردن

expose

در معرض خطر قرار دادن. بی حفاظ گذاردن

expose

در معرض خطر قرار دادن. بی حفاظ گذاردن

unless

مگر اینکه. مگر

plow

شخم. شخم زدن

limb

عضو. عضو بدن

infect

عفونی کردن. آلوده کردن

reciprocal

متقابل. دوجانبه. دو طرفه

diver

غواص

speculate

اندیشیدن. تفکر کردن

scratch

خاراندن. خارش.خراش. خراشاندن. itch

apology

غذر خواهی. پوزش

argue

مشاجره کردن. استدلال کردن.بحث کردن. گفتگو کردن

bold

جسور. بی پروا. با شهامت

bold

جسور. بی پروا. با شهامت

cardinal

اساسی. اصلی

rule

قانون. فرمانروایی. حکومت کردن

expose

در معرض گذاشتن. نمایش دادن

guilty

گناهکار. مجرم. مقصر

hire

استخدام کردن

innocent

بی گناه. معصوم. ادم بی گناه

jail

زندان. محبوس کردن

minister

وزیر

ordinary

معمولی. عادی. متداول. ساده

permanent

دائمی.ثابت. ماندنی

preserve

حفظ کردن. نگه داشتن

protect

حفاظت کردن. حمایت کردن

pronounce

تلفظ کردن. ادا کردن

resemble

شباهت داشتن. مانند بودن

symptom

نشانه. علامت

tobacco

تنباکو. توتون. دخانیات

twin

دو قلو

witch

زن جادوگر

magical

جادویی. سحر آمیز

broomstick

دسته جاروب

loan

قرض. وام. عاریه دادن. قرض کردن

curse

نفرین. لعنت. فحش. نفرین کردن. فحش دادن

protest

اعتراض. اعتراض کردن

government

دولت. حکومت

govern

حکومت کردن

politics

سیاست. علم سیاست

constitution

قانون سیاسی

constitution

قانون سیاسی

election

انتخاب نماینده. انتخاب. گزینش

vote

رای. رای دادن

principles

اصول. اصل . قانون. قاعده کلی

political party

حذب سیاسی

take part

شرکت کردن

controversial

جدال آمیز. بحث برانگیز

campaign

کمپین. مبارزه انتخاباتی

democracy

دموکراسی. حکمت مردم سالاری. حکومت مردم بر مردم

monarchy

سلطنت. رژیم سلطنتی

ruler

حکمران. فرمانروا. رئیس

dictatorship

دیکتاتوری. حکومت استبدادی

constitutional monarchy

a country ruled by a king or a queen whose power is limited by a constitution

coincidence

تصادف. همرویداد

i am learning toward

i like to, interest in

urge

اصرار کردن

deserve

استحقاق داشتن. سزاوار بودن

deserve

استحقاق داشتن. سزاوار بودن

Capital punishment

مجازات اعدام

radical

supporting complete political or social change

liberal

supporting change in political,social or religious systems that respect the different beliefs,idea ..of other people

moderate

having opinions or beliefs, especially about politics that are not extreme and that most people consider reasonable or sensible

sensible

معقول

conservative

preferring to continue to do things as they have been done in the past rather than risking change

opposed

مغایر. تضاد. مخالف. نقیض

reactionary

strongly opposed to political or social change

strongly

شدیدا. جدا . قویا

no offense, but...

جسارت نباشه، اما


be polite to say opposite of some talking

ban

ممنوع کردن


ban smoking

urge

اصرار کردن

registration

ثبت. نام نویسی. اسم نویسی

legislator

قانون گذار

no matter what

i think it is wrong to take a life, no matter what


in any situation.تحت هر شرایطی


i guess we have to agree to disagree

disagreement

really? i have to disagree with you there

disagreement

do you think so? I'm not sure I agree

disagreement

well, I'm afraid I don't agree

disagreement

No offense, but i just can't agree

disagreement

I agree with you on that one

agreement

I couldn't agree more

agreement

I couldn't have said it better myself

agreement

that's exactly what I think

agreement

lapse

مرور


after a lapse of ten years

censorship of books and movies

سانسور کتاب و فیلم

compulsory military service

سربازی اجباری

lowering the driving age

کم کردن سن رانندگی

raising the voting age

بالا بردن سن رای دادن

prohibit

ban.ممنوع ساختن. ممنوع کردن.

prohibiting smoking indoors

ممنوع کردن سیگار کشیدن در محیط بسته

I'm afraid

I'm sorry

realistic

واقع بین

I'm in favor of it

i agree

getting worse and worse

بدتر و بدتر شدن


terrorism is getting worse and worse all over the world

debate

مناظره. مناظره کردن

ridiculous

مسخره. hilarious

decriminalize

جرم زدایی

criminalize

جنایتکارانه

illegal

غیر قانونی. غیر مجاز. نا مشروع

revolution

انقلاب

strand

رشته


one individual strand of hair

investment

سرمایه گذاری

invest

سرمایه گذاری کردن

accompany

همراهی کردن. همراه بودن

bare

bare feet


لخت. عریان. برهنه کردن. بدون پوشش no covering

plain

واضح. ساده

branch

شاخه. شعب

breath

نفس

breath

take a breath


نفس

lung

ریه. شش

bridge

پل

cast

throw. drop


انداختن


the fisherman cast his line into the water

dare

شهامت. جرات کردن

brave

شجاع. دلیر


to be brave

electronic

الکترونیکی

electronic

electronic devices


الکترونیکی

electricity

برق. نیروی برق

inn

مسافر خانه. مهمان خانه

thread

نخ. رشته. سیمان

net

تور. توری

butterfly

پروانه

philosophy

فلسفه. حکمت

pot

قابلمه.


deep, round metal container

seed

دانه . بذر


i planted the seed in the dirt

grow into

grow into a tree


تبدیل شدن به

sharp

تیز. تیز کردن


thin edge that cuts things easily

sort

نوع. گونه. type

sort

نوع. گونه. type

instrument

ساز موسیقی

subtract

تفریق کردن. کم کردن

fasten

بستن. سفت کردن. محکم کردن

tight

محکم. تنگ. سفت

knot

گره

accurate

دقیق. صحیح. درست

virtual

very close to being true or accurate.


close to real


واقعیت مجازی

weigh

وزن کردن. وزن داشتن. سنجیدن

whisper

نجوا. پچ پچ. پچ پچ کردن. زمزمه کردن

leap

jump


پریدن

corruption

فاسد

bribe

رشوه. رشوه دادن

unavoidable

غیر قابل اجتناب. اجتناب ناپذیر

blog

وبلاگ

expose

reveal. show

poverty

فقر. تندگستی

approximately

roughly. about

supplies

food and other regular goods that people need every day


supply. تدارکات

starvation

قحطی. گرسنگی

preventable

قابل جلوگیری

catastrophic

فاجعه انگیز. مصیبت بار

agricultural

کشاورزی


agricultural policies

wealthy

ثروتمند. adj


wealthy nations

aid

help

concerned

علاقمند

terrorism

تروریسم

suicide bombing

بمب گذاری انتحاری

innocent

بی گناه


innocent people

political

سیاسی. adj

on the rise

در حال افزایش


increasing

contribute

همکاری و کمک کردن.

frustrate

نا امید کردن


disappointment

powerlessness

عدم توانایی. ضعف

racism

نژاد پرستی. تبعیض نژادی

discrimination

تبعیض

race

نژاد

ethnic

قومی. نژادی

superior

برتر. بالاتر. والاتر

racial

نژادی

unfairly

ناعادلانه

unfairly

ناعادلانه

violation

نقض.


human rights violations

justify

i don't have to justify myself to you or anyone else.


توجیه کردن. حق دادن

domination

سلطه. تسلط

horribly

به طور وحشتناک

destruction

تخریب. ویرانی

minority

اقلیت

inferior

پایین رتبه

massacre

کشتار. خون ریزی. قتل عام کردن

threaten

تهدید کردن. ترساندن

wipe out

destroy. eliminate

genocide

کشتار دست جمعی. قتل عام

attempt

قصد. کوشش. کوشش کردن

attempt

قصد. کوشش. کوشش کردن

prejudice

تعصب. تبعیض

prejudice

تعصب. تبعیض

intend

قصد داشتن. خیال داشتن. بر ان بودن. خواستن. در نظر داشتن

in which

که در آن

in which

که در آن

afford

از عهده بر آمدن. استطاعت داشتن. وسع مالی داشتن

afford

از عهده بر آمدن. استطاعت داشتن. وسع مالی داشتن

can't afford

نمیتوانم

l see what you mean, but

من میدونم منظورت چیه

spit

تف. تف انداختن

hook

قلاب

knot

گره. گره زدن.‌گره خوردن

beaten

مغلوب. فرسوده. کتک خورده

abstract

انتظاعی. چکیده.خلاصه. مطلق

annual

سالیانه‌. هر ساله

clay

خاک رس. رس

cloth

پارچه

divide

تقسیم کردن. جدا کردن

curtain

پرده

worthy

شایسته. سزاوار. مستحق

deserve

استحقاق داشتن. شایستگی داشتن. سزاوار بودن

feather

پر. پرو بال. با‌ پر آراستن

fertile

بارور. حاصلخیر. پربرکت


fertile soil

flood

سیل. سیل گرفتن. غرق کردن

furniture

اسباب. وسایل. اثاثه

grave

قبر

ideal

ایده آل. مطلوب. دلخواه

intelligence

هوش. فهم

nowadays

امروزه. این روزها

license

جواز. پروانه. اجازه

obtain

گرفتن. بدست اوردن

religious

مذهبی. دیندار. راهبه.روحانی


religious topics

romantic

عاشقانه. خیالی

shell

صدف. پوست

shore

ساحل. کنار دریا. کرانه

wheel

چرخ. چرخیدن

resort

تفرجگاه. محل استراحت. رفت و آمد مکرر. متوسل شدن

get here

arrive

slippery

لغزنده. لیز

was it worth seeing?

is it a good place?

spectacular

تماشایی. منظره دیدنی.‌چشمگیر

doable

شدنی. انجام‌ پذیر. کردنی

western

غربی

eastern

شرقی

northern

شمالی

southern

جنوبی

criticism

انتقاد. نکوهش

overrate

بیش از واقعیت براورد کردن.بزرگتر جلوه دادن. زیاد اهمیت دادن به.

explanation

توضیح.شرح. تفسیر

further

بیشتر. دیگر. بعدی.جلوتر. دورتر


further clarify

clarify

واضح کردن. روشن کردن. توضیح دادن

bay

خلیج کوچک

bay

خلیج کوچک

proper

مناسب. بجا. شایسته

proper

مناسب. بجا. شایسته

union

اتحادیه


European Union

Christianity

مسیحیت. دین مسیحی


christ

republic

جمهوری

empire

فرمانروایی. امپراتوری

kingdom

پادشاهی. قلمرو پادشاهی

acronym

کلمه‌ایکه‌ از حرف‌ اول‌ کلمات‌ دیگری‌ ترکیب‌ شده


US

rocky

سنگلاخ

dangerous

خطرناک

steep

شیبدار. سراشیب. سرازیر

slippery

لغزنده

dark

تاریک

exhausting

طاقت فرسا. خستگی آور

foggy

مه آلود

cave

غار

cliff

صخره

path

مسیر. جاده

shark

کوسه ماهی

jellyfish

عروس دریایی.چتر دریایی. ستاره دریایی

scorpion

عقرب

volcano

آتشفشان

volcano

آتشفشان

explosive

منفجر شونده. انفجاری


explode- explosion- explosive

restroom

bathroom, toilet

temple

معبد

appeal

to appeal to someone is to be interesting or attractive to them

assume

فرض کردن، پنداشتن

borrow

قرض گرفتن

client

مشتری. ارباب رجوع

downtown

قسمت مرکزی شهر

dull

کسل کننده.خسته کننده‌. not exciting. کند. احمق

embarrass

خجالت دادن. شرمسار شدن. دستپاچه کردن

fare

کرایه

former

پیشین. سابق. قبلی

formula

فرمول

found

تاسیس کردن. بنیاد نهادن

colony

مستعمره

invest

سرمایه گذاری کردن. خریدن

loan

قرض. وام

practical

کاربردی. عملی

quarter

ربع. یک چارم

salary

حقوق

scholarship

کمک هزینه دانشجویی

temporary

موقت. زود گذر

treasure

گنج. ثروت

urge

اصرار کردن

urge

اصرار کردن

canyon

دره دراز و باریک که دو طرف آن صخره بلند است

glacier

یخچال طبیعی. توده یخ غلطان

mountainous

کوهستانی

hilly

پر از تپه

flat

صاف. هموار

dry/ arid

خشک

lush/ green

full of healthy tree

breathtaking

مهیج. با هیجان. exciting

spectacular

تماشایی. منظره دیدنی

extraordinary

فوق العاده. شگفت اور

tortoise

لاکپشت. big turtle that live in land

tortoise

لاکپشت. big turtle that live in land

sultry

شرجی

mud

شل. گل

misty

مه دار

undertow

جریان زیر اب دریا

Pacific Ocean

اقانوس آرام

brainstorm

فکر بکر و ناگهانی. آشفتگی فکری موقتی

watch out

مراقب بودن

adopt

اقتباس کردن. قبول کردن

assignment

واگذاری. ماموریت. حواله

require

نیاز داشتن. لازم داشتن. مستلزم بددن. تاکید کردن

require

نیاز داشتن. لازم داشتن. مستلزم بددن. تاکید کردن

disappearance

نا پدیدی

aviator

هوانورد

influential

دارای نفوذ و قدرت. موثر. پر نفوذ

profitable

مفید

invasion

تهاجم. هجوم

concise

مختصر. کوتاه

equip

مجهز کردن. مجهز ساختن

chariot

ارابه

caution

احتیاط. هوشیاری. احتیاط کردن

manipulate

دستکاری کردن. اداره کردن

occurrence

وقوع. رخداد

offense

توهین. اهانت. تجاوز

inflate

باد کردن. پر از باد کردن. متورم شدن

incandescent

نورانی در اثر حرارت. تابان

watch out

مراقب بودن

description

توصیف. شرح

renewable

تجدید شدنی


renewable energy

coal

زغال سنگ

inflate

پر از باد کردن . باد کردن

Energy efficient

انرژی کار آمد

cut back

تقلیل دادن. تقلیل

toss

پرت کردن. انداختن. پرتاب

shipping

حمل.

pesticide

ماده ضد آفت. کشنده حشرات

threat

تهدید


n

politician

سیاستمدار

sensible

معقول

sting

نیش زدن. گزیدن. نیش


برای عقرب استفاده میشه و برای حشره از bite

polluted

آلوده

pollution

آلودگی


none

resource

منبع


resources


منابع . ذخایر. اندوخته


natural resources

continually

پیوسته. همیشه. دائما

continually

پیوسته. همیشه. دائما

curb

محدود کردن. تحت کنترل در اوردن

equator

خط استوا

cut back

reduce

fund

سرمایه گذاری کردن. سرمایه

drought

خشکسالی. خشکی

coastal

ساحلی


coastal areas

endanger

به مخاطره انداختن. در معرض خطر گذاشتن

shrink

کوچک شدن. منقبض شدن. خرد شدن

tropical

گرمسیری. گرمسیر. adj

yield

محصول. ثمر دادن

famine

قحطی. تنگ سالی

peninsula

شبه جزیره