• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/224

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

224 Cards in this Set

  • Front
  • Back
  • 3rd side (hint)

Emit

بیرون دادن

Release

بیرون دادن

Shoot a movie

فیلم ساختن

Release a movie

فیلم بیرون دادن

Screen a movie

فیلم اکران کردن

Exceedingly+adj

خیلی

Extremely +adj

Hot and humid

گرم وشرجی

Restraint

محدودیت

Constraint

محدودیت

Abrupt and unexpected

ناگهانی و غیر منتظره

Immense

عظیم ،بزرگ

Enormouse

عظیم ،بزرگ

Tremendous

عظیم ،بزرگ

Gigantic

عظیم ،بزرگ

Marriage

ازدواج

Marry sb

ازدواج کردن با کسی

Marital life

زندگی متاهلی

Marital marriage challenges

مشکلات زندگی زناشویی

Quite

کاملا

Physical endurance

قوای جسمانی

Inadequate

ناکافی

Insufficient

ناکافی

Self sufficient

خودکفا

If only

ای کاش

Attribute

مشخصات ویژگی ها خصوصیات

Quiet

ساکت

Features

مشخصات ویژگی ها خصوصیات

Conceal sth from sb

پنهان کردن چیزی از کسی

Use to do sth

هر کاری که قبلا انجام میدادیم الان انجام نمیدیم

Go mountaineering

کوه رفتن

Mountaineer

کوه نورد

Convenient

مفید کاربردی سودمند عملی

Applicable

مفید کاربردی سودمند عملی

Practical

مفید کاربردی سودمند عملی

Beneficial

مفید کاربردی سودمند عملی

Lucrative

سودمند از نظر مالی

Profitable

سودمند از نظر مالی

To be loyal to sth or sb

وفادار بودن نسبت به کسی یا چیزی

Disloyal

بی وفا خاین

Moral values

ارزشهای اخلاقی

At critical age

در سن بحرانی

To be critical of sth or sb

عیب و ایراد گرفتن از کسی یا چیزی

Teenage boys and girls

دختران و پسران نوجوان

Had better do sth

بهتره که

Seldom

به ندرت

Barely

به ندرت

Occasionally

به ندرت

Window shopping

ویترین گردی

Invest in

سرمایه گذاری کردن

Scarcity

کمبود

Rationing

جیره بندی

Get along with sb

با کسی کنار امدن

Guste

مهمان

Ask me

می پرسد از من

Squander

هدردادن

Personal affairs

امور شخصی

Meddle with

دخالت کردن در

Throw a party

مهمانی دادن

Curiouse

کنجکاو

Nosy

فضول

Busybody

فضول

Comparatively

نسبتا تقریبا تا اندازه ای تا حدی

Relatively

نسبتا تقریبا تا اندازه ای تا حدی

Pretty

نسبتا تقریبا تا اندازه ای تا حدی

Fairly

نسبتا تقریبا تا اندازه ای تا حدی

To be authorized to do sth

مجاز به انجام کاری بودن

Rather

نسبتا تقریبا تا اندازه ای تا حدی

Prevalent

رایج ومتداول منفی

Fine and smooth

نرم وملایم

Coarse

زبر وخشن

Rough

زبر و‌خشن

Chiefly

عمدتا به ویژه

The chief cause of

عامل اصلی یک چیزی، عامل کلیدی

The prime cause of

عامل اصلی یک چیزی، عامل کلیدی

The key component of

عامل اصلی یک چیزی، عامل کلیدی

The leading ingredient of

عامل اصلی یک چیزی، عامل کلیدی

To be unauthorized to do sth

مجاز به انجام کاری نبودن

It is high time

دیگه وقتشه که

It is about time

دیگه وقتشه که

Book

رزرو کردن

Arrive at

رسیدن

Get to

رسیدن

Reach

رسیدن

Claim compensation

ادعای خسارت کردن

Receive compensation

دریافت کردن خسارت

Discard

حذف کردن

Dispose of

حذف کردن از بین بردن

Cilivized

ادم با کلاس و متمدن

Eliminate

از بین بردن حذف کردن

Compensation

غرامت تاوان

Nutrition

تغذیه

Nourishment

تغذیه

Malnoutrition

سو تغذیه

Mal nourishment

سو تغذیه

Adequate

کافی

Sufficient

کافی

Newly-wed spouses

زوجهای جوان

Fresh

تازه

Litter the street

اشغال بریزند در خیابان

Time-consuming

وقت گیر

Nutritious

مغذی

Nourishing

مغذی

Reltives

فامیلها اقوام

Distant relatives

فامیل دور

Immediate family

فامیل درجه یک

To be rich in

سرشار از

To be high in

سر شاز از مواد منفی

To be low in

برای کم بودن چیزی

To be deficient in

برای کم بودن چیزی

Reveal sth to do

اشکار کردن چیزی به کسی

Fat

چربی

Due to

به خاطر

Rarely

به ندرت

Scarcely

به ندرت

Hardly

به ندرت

Coincide

مصادف شدن منطبق شدن

Exploit

بهره برداری

Impose sth on sb

تحمیل کردن چیزی به کسی

Resembled sb in sth

شبیه بودن به کسی در چیزی

To be like sb in sth

شبیه بودن از شخصیت

Look like sb in sth

شبیه بودن ظاهر

Differ sb in sth

فرق داشتن با کسی در یک چیز

Differ sb in sth

فرق داشتن با کسی در یک چیز

Vary sb in sth

فرق داشتن با کسی در یک چیز

Distinguish

تشخیص دادن تمیز دادن

Distinguish

تشخیص دادن تمیز دادن

Discriminate

تشخیص دادن تمیز دادن

Engender trust in

اعتماد ایجاد کردن در کسی یا چیزی

Engender trust in

اعتماد ایجاد کردن در کسی یا چیزی

Engender interest in

علاقه ایجاد کردن در کسی یا چیزی

Distinct

متمایز بارز برجسته

Distinct

متمایز بارز برجسته

Distinctive

متمایز بارز برجسته

Distinct

متمایز بارز برجسته

Distinctive

متمایز بارز برجسته

Dominant

متمایز بارز برجسته

Instructor

معلم

Engender

موجب شدن سبب شدن باعث شدن

Cause

موجب شدن سبب شدن باعث شدن

Lead to

موجب شدن سبب شدن باعث شدن

Bring about

موجب شدن سبب شدن باعث شدن

Induce

موجب شدن سبب شدن باعث شدن

Prompt

موجب شدن سبب شدن باعث شدن

Provoke

موجب شدن سبب شدن باعث شدن

Tigger

موجب شدن سبب شدن باعث شدن

Engross

درگیر شدن شامل شدن

Engross

درگیر شدن شامل شدن

A flawless personality

یک شخصیت بی عیب و نقص

A fundamental flaw

یک ایراد اساسی

Plough the land

شخم زدن زمین

Plant the seeds

کاشتن دانه ها

Irrigate the farm

ابیاری کردن

Harvest the crops

برداشت محصولات کشاورزی

Do aggriculture

کشاورزی کردن

Pesticides

افت کش ها

Decent

مناسب کارامد

Efficient

مناسب کارامد

Get stuck in

گیر کردن در هر جایی

Get stuck in

گیر کردن در هر جایی

Bumper to bumper traffic

گیر کردن در ترافیک خیلی سنگین

Account for

توضیح دادن پاسخگو بودن

Account for

توضیح دادن پاسخگو بودن

Accurate

صحیح درست دقیق

Precise

درست و صحیح

Imprecise نادرست

Correct

صحیح درست

Incorrect نادرست

Observation

مشاهدات

Money cash

پول نقد

Monetary

پولی

Fund

کمک هزینه تحصیلی

Commision

کمیسیون

Loan

قرض

Mortgage

وام مسکن

Debt

بدهی

Subsidy

یارانه کمک هزینه

In cash

نقدی

On instalment

به صورت نقدی

Deep

عمیق فیزیکی

Profound

عمیق مجازی

Shallow

سطحی

Superficial

سطحی ظاهری

Dense thick tight

متراکم ضخیم فشرده

Impressive

تاثیرگذار موثر

Impressive

تاثیرگذار موثر

Influential

تاثیرگذار موثر

Impress sb

اثر گذاشتن روی کسی

Have on impression on sb

تاثیر گذاشتن بر

Leave lasting impression on sb or sth

یک تاثیر بادوام ومانداگار بر کسی

Phenomenon

پدیده

Phenomenon

پدیده

Phenomena

پدیده ها

Phenomenal

شگفت انگیز , حیرت انگیز

Have a genuine interest in

علاقه خاص و شدید به چیزی داشتن

Hours back riding

اسب سواری

Authentic -pure

خالص درست

Hazardous

خطرناک

Hazardous

خطرناک

Perilous

خطرناک

Pretty perilous position

شرایط نسبتا خطرناک

Minuscule

ناچیز کم اهمیت

Minuscule

ناچیز کم اهمیت

Tiny Petty

ناچیز کم اهمیت

Minuscule

ناچیز کم اهمیت

Tiny Petty

ناچیز کم اهمیت

Negligible

ناچیز کم اهمیت

Minute

ناچیز کم اهمیت

Trivial

ناچیز کم اهمیت

Quit

ترک کردن

Dominant boos

ریس مقتدر

To illustrate,

مثال

By way of illustration

مثال

By way of illustration

مثال

To be more specific

مثال

Argue that

بحث میکنند

Argue that

بحث میکنند

Assert that

ابراز میکنند

Argue that

بحث میکنند

Assert that

ابراز میکنند که

Assume that

فرض میکنند که

It is argued that

اینگونه بحث می شود که

It is asserted that

اینگونه ابراز می شود که

It’s assumed that

اینگونه فرض می شوذ که

It’s assumed that

اینگونه فرض می شوذ که

Additional,


In addition,


More over,


Furthermore

بعلاوه در خط سوم رایتینگ

Hence,


Thus,


Therefore,


Consequently

بنابراین جمله چهارم