Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;
Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;
H to show hint;
A reads text to speech;
44 Cards in this Set
- Front
- Back
وسع مالی |
پس تا جایی که وسع مالی ما اجازه می دهد |
|
دست و دلبازانه |
میتوانیم بدون نگرانی در خرید کتاب دست و دلبازانه عمل کنیم |
|
مراقبه |
کتاب کاغذی فرصتی برای مراقبه و آرامش ذهن است |
|
بی نظیر |
آدم های بی نظیری که اگر جستجو در گوگل نبود |
|
غافلگیرکننده |
گاهی اوقات از هر چیزی غافلگیرکننده تر است |
|
باری |
به هر حال، به هر جهت ، در هر صورت باری حرف من این نیست درباره پروژه من نیست |
|
سرشار |
لبریز ، آکنده ، انباشته سرشار از ذوق بشوییم |
|
مصداق |
مصداق : (مِ) [ ع. ] (اِ.) مورد ،شاهد، گواه، مثال ≠ مفهوم مصداقهای یک کلمه به مجموعهٔ اشیاء و موجوداتی گفته میشود، که آن واژه از بین تمامی اشیاء برمیگزیند گشتن دنبال مصادیق، مثالها و تمام نمونههایی دیگری که به محتوای کتاب مربوط است؛ حین فکر کردن به کتاب اهمیت دارد فعال کردن ذهن مصداقیاب است. |
|
نیم بند |
یا تلاش های نیم بندشان به سرانجام نمیرسد |
|
برون ریزی ذهنی |
حرف از برون ریزی ذهنی و ازادنویسی درباره کتاب های است که میخوانیم |
|
برون ریزی ذهنی |
حرف از برون ریزی ذهنی و ازادنویسی درباره کتاب های است که میخوانیم |
|
گلگون |
آبرومند که با سیلی صورت خود را گلگون نگاه میدارد |
|
مادام |
تا زمانی، تا ، هنگامی که |
|
ضمیمه |
مقداری هندوانۀ مناسبِ زیر بغل هم ضمیمۀ این درخواست میشود |
|
بعدا |
همین کار ساده بعداً دستاوردهای خوبی برایم داشته باشد |
|
خروار |
در نتیجه تصمیم میگیرد کار تو را هم به فهرست کارهایش اضافه کند و تو هم خروارها تشکر نثار او میکنی باری، زیر صفحۀ بالا را که نگاه کنید، یک خروار کامنت میبینید که جوابهای من از خود کامنتها هم مزخرفتر است. (قطعاً من مجبور به پاسخگویی نبودم و جوابها از سر مرض است.) |
|
خواهناخواه |
خلاصه این پست خواهناخواه ممکن است مرا به دلال محبت تبدیل کند! |
|
مشتبه |
مشتبه شدن : (~. شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) در شک افتادن، به اشتباه افتادن.دقیقاً دو سال پیش، یک روز امر بر من مشتبه شد که |
|
اطناب |
برای پرهیز از اطناب در اینجا به همین اندازه قناعت میرود |
|
کرکره چشم |
اما خواب کرکرۀ چشمم را تا نیمه پایین کشیده بود |
|
خیال بافی |
یا خیالبافی دربارۀ انتشار و موفقیت کتابت را |
|
ملال آور |
ردیف کردن انبوهی از توصیفهای ملال آور و اضافی نیست در این تمرین ملال آور درس های زیادی نهفته است |
|
تفنن |
نقطه تمایز نویسنده حرفهای و کسی که به تفنن انشا می نویسد ... |
|
ممارست |
ممارست : (مُ رَ سَ) [ ع. ممارسة ] (مص ل.) تمرین کردن، به کاری به طور پیوسته پرداختن.به تجربه میگویم نوشن از آن کارهایی نیست که با ممارست آسان شود. درست بر عکس. |
|
نظرها غایب |
روز سوم هم که کلاً از نظرها غایب شد و خلاصه هیچ خبری ازش نیست |
|
کورسوی امید |
کورسو : (اِمر.) (عا.) نور اندک.همین یک چراغ کورسوی امید است و پیش برنده |
|
چراگاه |
جای چریدن حیوانات علفخوار اما این چراگاه بیش از آنکه به چریدن مربوط باشد، دربارۀ چرایی است. ذهن آدمی یک چراگاه بیآب و علف است، با یک گله گوسفند گرسنه و سرگردان. |
|
تحمیل |
کتابها بیش از چگونگی، دربارۀ چراییاند؛ چراسازند. کتاب، نگرش و ذهنیتی ایجاد میکند تا طبق آن بتوانی رفتارهای متناسب با زندگی خودت را بسازی. کتاب با تحمیل چگونگی، تو را به بردۀ خودش تبدیل نمیکند |
|
هالتر |
هالتر : (تِ) [ فر. ] (اِ.) میلهای فولادی که به دو سر آن وزنههایی نصب میکنند و ورزشکاران آن را از زمین بلند میکنند.✅ این کلمه توسط برنامه «فرهنگ لغت» برای شما ارسال شده است.مشاهده کلمات بیشتر و دانلود کاملاً رایگان:👇https://play.google.com/store/apps/details?id=com.farhang.loghat.bismuth |
|
سیاق |
سیاق : [ ع. ] (اِ.)۱- اسلوب، روش.۲- فن تحریری محاسبات به روش قدیم و آن شامل علایمی اختصاری بود مأخوذ از اعداد عربی. ؛ ~ کلام (سخن) اسلوب سخن، طرز جمله بندی.به سیاق مجتبی لشکربلوکی، حالا تجویز راهبردی |
|
گشاد |
باز هم چاه گشاد هزینههای زندگی مرا پر نمیکند |
|
تحلیل |
چه پروژههایی را با انگیزه و انرژی شروع کردهاید اما برای تمام کردنشان توانتان تحیل رفته؟ |
|
در گرو |
شروع کردن، شاید جذاب و مفرح و چشمگیر باشد، اما رضایت و موفقیت در گروی به پایان رساندن است. |
|
غرق |
معمولاً ما چنان غرق پاسخ میشویم |
|
شم و شهود |
البته مرز باریکی در پرسیدن و نپرسیدن یک سؤال وجود دارد که تشخیص آن بسته به شم و شهود خود ماست. |
|
شاگرد و نوآموز |
شاعر هر چقدر هم که شاعرِ بزرگی باشد باز یک شاگرد و نوآموز است |
|
رهیافت |
رهیافت : (رَ) (اِمص.) راه پرداختن به یک مسئله یا موقعیت یا شیوه تفکر درباره آنها، رویکرد.من بلد نیستم بنویسم. هیچکس نوشتن بلد نیست. هر متنی، و بهویژه هر شعری، فقط یک رهیافت است و بس. |
|
بارز |
نمونۀ بارز غیرداستانینویسانی که بهخوبی از داستانگویی بهره میبرد مالکوم گلدول است |
|
مالا مال |
مالامال : (ص مر.) پر، لبریز.یا با انتقال علم و دانش و تجربیات گهربارمان ذهن دیگران را مالامال از درک و دانش و شعور کنیم؟! |
|
خوش آتیه |
یکی از افراد مستعد و خوشآتیهای را که میشناسید معرفی میکنید |
|
نثر |
من شیفتۀ نثرم نثر خوب ارزش آن را دارد |
|
کلیدی |
هر آدمی یکیدوتا خاطرۀ مهم و کلیدی دارد که همانها برای یک عمر نوشتن کافی است |
|
دوراندیشی |
هر کسی توان و دوراندیشیِ تولید محتوا را ندارد؛ |
|
پرداخته شده |
در متمم هم چندبار به آن پرداخته شده است از نوشتن برای خالی کردن خودتان استفاده کنید |