• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/579

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

579 Cards in this Set

  • Front
  • Back

تعال

بیا

محاوله

تلاش

اِتَّقَی




# اِتَّقَی، یَتَّقی

پروا کرد



أثقَل

سنگین‌تر

إثم

گناه

اُدعُ




# دَعا، یَدعو

دعوت کن



اِستِهزاء




# اِستِهزَأَ، یَستَهزئُ

ریشخند کردن



أسرَی




# أسرَی، یُسری

شبانه حرکت کرد



اِغتابَ




اِغتابَ، یغتابُ

غیبت کرد

بِئسَ

چه بد است

بَعض ... بَعض

یکدیگر

بَنَفسجیّ

بنفش

تَجَسَّسَ




# تَجَسَّسَ، یَتَجَسَّسُ

جاسوسی کرد



تخفیض

تخفیف

تسمیَه




# سَمَّی، یُسَمّی

نام دادن


نامیدن

تَنابُز بالألقابِ




# تَنابَزَ، یَتَنابَزُ

به یکدگیر لقب‌های زشت دادن

توّاب

بسیار توبه‌پذیر


بسیار توبه‌کننده

تَواصُل

ارتباط

جادَلَ




# جادَلَ، یُجادِلُ

ستیز کرد

حَرَّمَ




# حَرَّمَ، یُحَرِّمُ

حرام کرد

حَسَّنَ




# حَسَّنَ، یُحَسِّنُ

نیکو گردانید

خفیّ

پنهان

زمیل

همکار

ساءَ




# ساءَ، یَسوعُ

بد شد

ساتِر

پنهان‌کننده

سعر




# جمع: أسعار

قیمت

ضَلَّ




# ضَلَّ، یَضِلُّ

گمراه شد

عابَ




# مضارع: یَعیبُ

عیب‌جویی کرد


عیب‌دار کردن

عَذَّبَ




# عذَّبَ، یُعَذِّبُ

عذاب داد

عَسَی

شاید

فُسوق

آلوده شدن به گناه

فضح

رسوا کردن

قَد




# بر سر فعل مضارع

گاهی


شاید

کَبائِر




# مفرد: کَبیرَه

گناهان بزرگ

کَرِهَ




# کَرِهَ، یَکرَهُ

ناپسند داشت

لَحم




# جمع: لحوم

گوشت

لَقَّبَ




# لَقّبَ، یُلَقِّبُ

لقب داد

لَمَزَ




# لَمَزَ، یَلمِزُ

عیب گرفت

مَتجَر

مغازه

مَخزَن

انبار

مَصنَع

کارخانه

مَطبَخ

آشپزخانه

مَطبَعه

چاپخانه

مَطعَم

رستوران

مَلعَب

ورزشگاه

مَنزِل

خانه

مُهتَدی

هدایت‌شده

مَیت




# جمع: أموات، مَوتی

مُرده

میزان

ترازو




#‌ ترازوی اعمال

نوعیَّه

جنس

نَهَی




نَهَی، یَنهَی

بازداشت


نهی کرد

السّعر

تلاش




= المُحاوله


= الإجتهاد


= السّعی

ذَنب

گناه




= إثم

السِّعر

بها




= الثَّمَن

عَسی

شاید


ممکن است




= رُبّما

الاِستِهزاء



=

مسخره کردن



= السُخریَّه

الکَریح

زشت




= القَبیح

یَنهی

منع می‌کند




= یَمنَعُ

أریدُ

می‌خواهم




= أطلُبُ

بِئسَ




=/

چه بد است




=/ نِعمَ

الخفیّ




=/

پنهان




=/ الظّاهِر

نِعمَ




=/

چه خوب است




=/ بِئسَ

الظّاهر




=/

آشکار




=/ الخفیّ

یَکرَهُ




=/

ناپسند می‌داند




=/ یُحِبُّ

ضَلَّ




=/

گمراه شد




=/ اِهتَدی

یُحِبُّ




=/

دوست دارد




=/ یَکرَهُ

اِهتَدی




=/

هدایت شد




=/ ضَلَّ

الرَّخیص




=/

ارزان




=/ الغالی

الغالی




=/

گران




=/ الرَّخیص

سوء الظَّنّ

بدگمانی




=/ حُسنُ الظَّنّ

حُسنُ الظَّنّ


=/

خوش‌گمانی




=/ سوء الظَّنّ

حَرَّمَ




=/

حرام کرد




=/ أحَلَّ

أحَلَّ




=/

حلال کرد




=/ حَرَّمَ

المَیت




=/

مرده




=/ الحَیّ

الحَیّ




=/

زنده




=/ المَیت

ساءَ




=/

بد شد




=/ حَسُنَ

حَسُنَ




=/

خوب شد




=/ ساءَ

أقَلّ




=/

کم‌تر




=/ أکثر

أکثر




=/

بیشتر




=/ أقَلّ

التَّواصُل




=/

ارتباط




= التَّقاطُع

التَّقاطُع




=/

بریدن




=/ التَّواصُل

أجَلّ

گران‌قدرتر

اِرتَبَطَ



# اِرتَبَطَ، یَرتَبِطُ

ارتباط داشت

أساءَ

بدی کرد




# أساءَ، یُسئُ

اِستَمَعَ

گوش فرا داد




# اِستَمَعَ، یَستَمِعُ

اِلتَزَمَ

پایبند شد



# اِلتَزَمَ، یَلتَزِمُ

اِلتَفَتَ

روی را برگرداند




# اِلتَفَتَ، یَلتَفِتُ

ألَّفَ

نگاشت




# أَلَّفَ، یُؤَلِّفُ

تارةً

یک بار


یک مرتبه

تبْجیل

بزرگداشت




# بَجَّلَ، یُبَجِّلُ

ثَبَّتَ

استوار ساخت




# ثَبَّتَ، یُثَبِّتُ

تَعَنُّت

مچ‌گیری




# تَعَنَّتَ، یَتَعَنَّتُ

تَنَبَّهَ

آگاه شد



# تَنَبَّهَ، یَتَنَبَّهُ

حَسْب

بَس

حِصَّة

زنگ درسی


قسمت

سَبَقَ

پیشی گرفت




#سَبَقَ، یَسْبِقُ

سَبّورَة

تخته‌‌سیاه

سُلوک

رفتار

ضَرَّ

زیان رسانْد






# ضَرَّ، یُضِرُّ

عَصَی

سرپیچی کرد




# عَصَی، یَعْصي

عِلمُ‌الأَحْیاء

زیست‌شناسی

قَدَّمَ

تقدیم کرد


پیش فرستاد




# قَدَّمَ، یُقَدِّمُ

قَصیر

کوتاه

قُمْ

برخیز




# قامَ، یَقومُ

کادَ

نزدیک بود که




# کادَ، یکادُ




# همیشه همراه یک فعل مضارع به کار می‌رود!

مُشاغِب

شلوغ‌کننده


اخلالگر

وافَقَ

موافقت کرد




# وافَقَ، یُوافِقُ

وَفِّهِ تَبْجیلاً

احترامش را کامل به جا بیاور

وَفَّی

کامل کرد




# وَفَّی، یُوَفِّی

هَرَبَ

فرار کرد




# هَرَبَ، یَهْرُبُ

هَمَسَ

پچ‌پچ کرد




# هَمَسَ، یَهْمِسُ

تارَةً




=

مرَّةً




= یک بار

إثْم




=

ذَنْب




= گناه

حُبّ



=

وُدّ



= دوست داشتن

فَرَّ



=

هَرَبَ



= فرار کرد

خَلْف



=

وَراء



پشت سر

التَّبجیل


=


=


=

التّکریم


التَّعظیم


الاِحْترام



= بزرگداشت، گرامی‌داشت

یُحاوِلُ




=

یَسْعَی




= تلاش می‌کند

قُمْ




=

اِنهَضْ




= برخیز

الحَیّ


زنده




=/

المَیِّت


مرده

قُمْ


برخیز




=/

اِجْلِسْ


بنشین

القَصیر


کوتاه




=/

الطَّویل


بلند

الصِّغَر


کودکی




=/

الکِبَر


بزرگی

دَنا


نزدیک شد




=/

بَعُدَ


دور شد

ضَرَّ


زیان رساند




=/

نَفَعَ


سود رساند

أمامَ


روبه‌رو




=/

خَلْفَ


پشت سر

سَکَتَ


ساکت شد




=/

تَکَلَّمَ


صحبت کرد

الصِّداقَة


دوستی




=/

اَلعَداوَة


دشمنی

الأراذِل


فرومایگان




=/

الأفاضِل


شایستگان

سَأَلَ


پرسید




=/

أجابَ


پاسخ داد

جَهِلَ


ندانست




=/

عَلِمَ


دانست

یَنْقُصٌ


کم می‌شود




=/

یَکْثُرُ


زیاد می‌شود

وافَقَ


موافقت کرد




=/

خالَفَ


مخالفت کرد

عَصَی


نافرمانی کرد




=/

أطاعَ


اطاعت کرد

یُقاتلُ

می‌جنگد

أنشَدَ

شعر گفت


سرود

مُختَبر

آزمایشگاه

مُوَصّل

رسانا

فالِق
# اسم فاعل از ثلاثی مجرّد
شکافنده
النَّوی
# اسم
هسته
ظَواهِر
# اسم
# مفرد: ظاهِرَة
پدیده ها
تُثبِتُ
# فعل
# صرف: أثبَتَ، یُثبِتُ، إثبات
اثبات میکند
نَصِفُ
#فعل
# صرف: وَصَفَ، یَصِفُ، وَصف
توصیف میکنم
العِنَب
#اسم
انگور
البَرازیليّ
# اسم
برزیلی
تَختَلِفُ
# فعل
# صرف: اِختَلَفَ،، یَختَلِفُ، اِختلاف
اختلاف دارد
تَنبُتُ
# فعل
# صرف: نَبَتَ، یَنبُتُ، نَبات
می رویَد
# نکته: أنبَتَ: رویانید
تَنمُو
# فعل
# صرف: نما، یَنمو، نُموّ
رشد میکند
أثمار
# اسم
# مفرد: ثَمَر
میوه ها
جِذع# اسم
# جمع: جُذوع
تنة درخت
مُواصَفات
# اسم مفعول از ثلاثی مزید
# مفرد: مُواصَفَة
ویژگی ها
صِفاتُ أحدٍ أو شَیءٍ
# تعریف مُواصَفات به عربی
ویژگی های کسی یا چیزی
السِّکویا
# اسم
نام درختی در آمریکا
أطوَل
# اسم تفضیل
# متضاد: أَقصَر
طولانی ترین
کالیفورنیا
# اسم
کالیفرنیا– ایالتی در آمریکا
ثلاثة آلاف
# اسم
سی هِزار
الخَانِقَة
# اسم فاعل از ثلاثی مجرّد
خفه کننده
نام درختی در استوا
الاِستوائیَّة
# اسم
استوایی
الاِلتِفاف
# اسم مصدر
# صرف: اِلتَفَّ، یَلتَفُّ، اِلتِفاف
در هم پیچیدن
التّجمُّع وَالدَّورانُ حَولَ شَیءٍ
# تعریف الاِلتِفاف به عربی
جمع شدن و پیچیدن دورِ چیزی
تَخنُقُ
# فعل
# صرف: خَنَقَ، یَخنُقُ، خَنق
خفه میکند
تَدریجِیّاً
# اسم
به تدریج
تَقَعُ
# فعل
# صرف: وَقَعَ، یَقَعُ، وُقوع
واقع میشود
هُرمُزجان
# اسم
استان هرمزگان
الخُبز
# اسم
نان
خَبّاز
# اسم
نانوا
جُزُر
# اسم
# مفرد: جَزیرَة
جزیره ها
الهادِئ
# اسم فاعل از ثلاثی مجرّد
آرام
هدایت کننده
المحیطُ الهادئ
# اسم
اقیانوس آرام
بَحرٌ یُعادِلُ ثُلث الأرضِ تقریباً
# تعریفالمحیطُ الهادئ به عربی
دریایی تقریباً معادل یک سوم زمین
أغصان
# هم معنی: غُصون
# اسم
# مفرد: غُصن
شاخه ها
لُبّ# اسم
# جمع: ألباب
مغز میوه
النَّفط
# اسم
نفت
المُزارِعونَ
# هم معنی: الفَلّاحون، الزّارعونَ
# اسم فاعل از ثلاثی مزید
کشاورزان
الّذی یَعمَلُ في المَزرعَةِ
# تعریفالمُزارِعونَ به عربی
کسی که در مزرعه کار میکند.
سِیاج
# اسم
پرچین
مَحاصیل
# اسم مفعول از ثلاثی مجرّد
# مفرد: مَحصول
محصولات
تَهرُبُ
# فعل
# صرف: هَرَبَ، یَهرُبُ، هَرَب
فرار میکند
بُذور
# اسم
# مفرد: بَذر
دانه ها
لا یُسَبِّبُ# فعل مضارع منفی
# صرف: سَبَبَ، یُسُبِّبُ، تَسبیب
سبب نمیشود
اِشتِعال
# اسم مصدر
# صرف: اِشتَعَلَ، یَشتَعِلُ، اِشتِعال
سوختن
برافروخته شدن
غازات
# اسم
# مفرد: غاز
گازها
مُلوِّثَة
# اسم فاعل از ثلاثی مزید
آلوده کننده
إنتاج
# اسم مصدر
تولید
نیکشَهر
# اسم
شهری در استان سیستان و بلوچستان
بَلوشِستان# اسم
بلوچستان
البَلّوط
# اسم
بلوط
المُعَمَّرة
# اسم مفعول از ثلاثی مزید
کهنسال
الّتي یُعطیها اللهُ عُمراً طَویلاً# تعریفالمُعَمَّرة به عربی
کسی که خداوند به او عمر طولانی میدهد.
ألفَي سَنَة
# اسم
# ألفَي= ألفَینِ
دو هزار سال
توجَدُ
# فعل مضارع مجهول
# صرف: وَجَدَ، یَجِدُ، وُجود
یافت میشود
یَدفِنُ# فعل
# صرف: دَفَنَ، یَدفِنُ، دَفن
دفن میکند
السِّنجاب# اسم
سنجاب
جَوزات
# اسم
دانة بلوط، گردو و...
السَّلیمَة# اسم
# متضاد: المَعیوبَة
سالم
أحَلّ
# اسم تفضیل
# متضاد: أحرَم
حلال تر
أطیَب
# اسم تفضیل
خوب تر
پاک تر
مِشکاة
# اسم
جای چراغ
چراغدان
زُجاجَة# اسم
شیشه
دُرّیّ
# اسم
درخشان
عَصی
# فعل
# صرف: عَصی، یَعصِی، عُصیان
# متضاد: أطاعَ، إتَّبَعَ
# عَسی: چه بسا
نافرمانی کرد
الرّیاضيّ
# اسم
ورزشی
ورزشکار
مُباراة
# اسم
مسابقه
کُرَة القَدَم
# اسم
فوتبال
تَعادَلا
# فعل
مساوی شدندبرابر شدند
أتَذَکَّرُ
# فعل
# صرف: تَذَکَّرَ، یَتَذَکَّرُ، تَذَکُّر
به یاد می آورم
کِلا
# اسم
هردو
أن یَمتَلِئَ
# فعل مضارع التزامی
# صرف: اِمتَلأَ، یَمتَلِئُ، اِمتِلاء
که پر شود
المُتَفَرِّجینَ
# اسم فاعل از ثلاثی مزید
تماشاگران
سَیُسَجِّلُ
# فعل مستقبل
# صرف: سَجَّلَ، یُسَجِّلُ، تَسجیل
ثبت خواهد کرد
هَدَف
# اسم
گُل
المَرمی
# اسم مکان
دروازه
الحَکَم
# اسم
داور
رُبَّما
# اسم
چه بسا
یُعجِبُني
# فعل
# صرف: أعجَبَ، یُعجِبُ، إِعجاب
مرا شگفت می آوَرَد
خوشم می آید
حارِسُ مَرمَی
# اسم فاعل از ثلاثی مجرّد
دروازه بان
النِّهائيّ
# اسم
فینال
بازی پایانی
ما مِن
# اصطلاح
هیچ ... نیست
غَرس
# اسم مصدر
کاشتن
نهال
سُئِلَ
# فعل ماضی مجهول
پرسیده شد
مُنَظّمَة الیونِسکو
# اصطلاح
سازمان یونسکو
قُبَّة قابوس
# اسم
گنبد کاووس
قائِمَة التُّراث العالَميّ
# اصطلاح
فهرست میراث فرهنگی
کُردکُلا
# اسم
نام معبدی در مازندران
الحَبّ
# اسم: الحُبوب
دانه
یُخرِجُ
# فعل مضارع
# متضاد: یُدخِلُ
بیرون می آورد
الحَيّ
# اسم
# متضاد: المَیِّت
زنده
الأشجار
# اسم
# مفرد: الشَّجَر
درختان
حقیقةً واحِدةً
# اسم
یک حقیقت
أهَمّ
# اسم تفضیل
مهم تر
مهم ترین
السَّنَة
# اسم
# مترادف: العام
# سِنَة: چرت
سال
قَد یَبلُغُ
# فعل مضارع
گاهی میرسد
# قَد پیش از فعل مضارع به معنای (گاهی، به ندرت) است.
یَزیدُ
# فعل مضارع
زیاد میشود
الغابات
# اسم
جنگل ها
یَأکُلُ
# فعل مضارع
می خورَد
یَستَخدِمُ
# فعل مضارع
به کار میگیرد
تَحتَوي
# فعل مضارع
شامل میشود
الزّیوت
# اسم
# مفرد: الزَّیت
روغن ها
أيُّ
# اسم
کدام
هیچ
قَد یَنسی
# فعل مضارع
گاهی فراموش میکند
القادِمَة
# اسم فاعل
# متضاد: الماضِیَة
آینده
اِزرَعوا
# فعل امر
کشاورزی کنید
اِغرِسوا
# فعل امر
نهال بکارید
وَ اللهِ
# اصطلاح
به خدا سوگند
أفراس
# اسم
# مفرد: فَرَس
اسب ها
کَنز
# اسم
گنج
فَریق
# اسم
تیم
فائِز
# اسم فاعل
# مترادف: ناجِح
# متضاد: راسِب
بَرَنده
پیروز
مِصباح
# اسم
# مترادف: سِراج
چراغ
زُجاجَة
# اسم
شیشه
کأنَّ
# حرف مُشَبَّهٌ بالفعل
گویا
کَوکَب
# اسم
# مترادف: نَجم
ستاره
أرسَلنا
# فعل ماضی
# مترادف: بَعَثنا
فرستادیم
یُنتَفَعُ
# فعل ماضی مجهول
سود برده میشود
تَعالَ
# فعل امر
بیا
مَلعَب
# اسم مکان
ورزشگاه
أُسبوعَینِ
# اسم
دو هفته
علی عَیني
# اصطلاح
به روی چشم
یَصفِرُ
# فعل مضارع
سوت می زَنَد
طَیر
# اسم فاعل
# مترادف: طُیور
# مفرد: طائر
پرندگان
بَهیمَة
# اسم
# جمع: بَهائِم
چارپا
قَدرَ
# اسم
به اندازة
حافِلَة
# اسم
اتوبوس
بِلاد
# اسم
کشور
أهرام
# اسم
# مفرد: هِرَم
هِرَم ها
الجَوّ
# اسم
آب و هوا
الشِّتاء
# اسم
زمستان
التِّمثال
# اسم
# جمع: التَّماثیل
تندیس
وَجه
# اسم
# جمع: وُجوه
چهره
العَتیق
# اسم
کهنه
الذَّهبيّ
# اسم
طلایی
یَجذِبُ
# فعل مضارع
جذب میکند
دُوَل
# اسم
# مفرد: دَولَة
دولت ها
سُیّاح
# اسم فاعل
# مفرد: سائح
جهانگردان
وافَقَ
# فعل ماضی
همراهی کرد
تَقَرَّبَ
# فعل ماضی
نزدیک شد
تَعارَفَ
# فعل ماضی
آشنا شد
اِستَرجَعَ
# فعل ماضی
پس گرفت
نَزَّلَ
# فعل ماضی
پایین آورد
أکرَمَ
# فعل ماضی
گرامی داشت
مُراجَعَة

# اسم
دوره کردن
ذات
# اسم
#مترادف: ذا، ذی، ذو
دارای
غُصون
# اسم
# مترادف: أغصان
# شکل مفرد: غُصن
شاخه ها
النَّضِرَة
# اسم
# مترادف: طازَج
تر و تازه
نَمَت
# فعل
# صرف: نَما، یَنمو، نموّ
رشد کرد
اِبحَث
# فعل امر صیغة دوم شخص مفرد مذّکر
# صرف: بَحَثَ، یَبحَثُ، بَحث
جست و جو کن
قُل
# فعل امر صیغة دوم شخص مفرد مذّکر
# صرف: قالَ، یَقولُ،، قَول
بگو
مَن ذا
# اسم
# مترادف: مَن
چه کسی
یُخرِجُ
# فعل
# صرف: أخرَجَ، یُخرِجُ، إخراج
# متضاد: یُدخِلُ
خارج میکند
# نکته: خَرَجَ =خارج شد. تَخَرَّجَ= دانش آموخته شد
الشَّمس
# اسم
خورشید
جَذوَتُها مُستَعِرَةٌ، فیها ضیاءٌ وَ بها حَرارةٌ مُنتَشِرَةٌ
#تعریف الشَّمس به عربی
زبانة آتش آن فروزان است، روشنی دارد و به وسیلة آن گرما پراکنده است.
جَذوَة
# اسم
# مترادف: شَرَرَة
پارة آتش
اخگر
قِطعَةٌ مِنَ النّارِ
# تعریف جَذوَة به عربی
تکه ای از آتش
مُستَعِرَة
# اسم فاعل اط ثلاثی مزید
فروزان
ضِیاء
# اسم
# مترادف: نور
# متضاد: ظَلام، ظُلمَة
روشناعی
# نکته: ضِیاع = تباه شدن
مُنتَشِرَة
# اسم فاعل از ثلاثی مزید
پراکنده
ذا
# اسم
# مترداف: هذا، هذِی
این
مَن ذا
# اسم
این کیست؟
أوجَدَ
# فعل
# مترادف: خَلَقَ، أنشَأَ
# صرف: أوجَدَ، یُوجِدُ، إیجاد
پدید آوَرد
الشَّرَرَة
# اسم
# مترادف: الجَذوَة
اخگر
زبانة آـش
قِطعَةٌ مِنَ النّار
# تعریف الشَّرَرَة به عربی
تکه ای (زبانه ای) از آتش
ذاک
# اسم
# مترادف: ذَلِک
آن
أنعُم
# اسم
# شکل مفرد: نِعمَة
# مترادف: نِعَم
نعمت ها
مُنهَمِرَة
# اسم فاعل از ثلاثی مزید
ریزان
ذو
# اسم
# مترادف: ذات
دارای
بالِغَة
# اسم فاعل از ثلاثی مجرّد
کامل
مُقتَدِرَة
# اسم فاعل از ثلاثی مزید
با اقتدار
چیره شونده
قَمَر
# اسم
ماه
کَوکَبٌ یَدورُ حَولَ الأرضِ؛ ضِیاؤه مِنَ الشَّمسِ
# تعریف قَمَر به عربی
سیاره ای که به دور زمین میچرخد؛ روشنایی آن از خورشید است.
زانَ
# فعل
# صرف: رانَ، یَزینُ، زَین
زینت داد
أنجُم
# اسم
# شکل مفرد: نَجم
# مترادف: نُجوم، کَواکِب
ستارگان
الدُّرَر
# اسم
# شکل مفرد: الدّر
مرواریدها
مِنَ الأحجار الجَمیلَةِ الغالِیَة ذاتِ اللّونِ الأبیَضِ
# تعریفالدُّرَر به عربی
از سنگ های زیبای گرانبها دارای رنگ سفید
الغَیم
# اسم
# مترادف: السَّحاب
ابر
بُخارٌ مُتراکمٌ في السَّماءِ یَنزِلُ مِنهُ المَطَرٌ
# تعریف الغَیم به عربی
بخار فشرده ای در آسمان که از آن باران نازل میشود.
أَنزَلَ
# فعل
# صرف: أنزَلَ، یُنزِلُ، إنزال
# متضاد: صَعِدَ
فرود آورد
نازل کرد
التَّعارُف
# اسم
# صرف: تَعارَفَ، یَتعارَفُ، تَعارُف
آشنایی با یکدیگر
تَعَرُّف عَلی
شناختنِ
مَطار
# اسم
فرودگاه
# أمطار: باران ها
قاعَة
# اسم
# مترادف: صالَة
سالُن
مَعَ الأسَفِ
# اصطلاح
متأسفانه
أن
# حرف
که
کَمِّل
# فعل امر دوم شخص مفرد مذکّر
# صرف: کمَّلَ، یُکَمِّلُ، تَکمیل
تکمیل کن
کامل کن
لِسانَ صدقٍ
# اصطلاح
یاد نیکو
صِدقِ الحَدیثِ
# اصطلاح
راستگویی
أداءِ الأمانَةِ
# اصطلاح
امانتداری
عَیِّن
# فعل امر دوم شخص مفرد مذکّر
# صرف: عَیَّنَ، یُعیِّنُ، تَعیین
معیّن کن
مشخّص کن
مَلَکَ
# فعل
# مَلَکَ، یَملِکُ، مِلک
فرمانروایی کرد
داشت
تَرجِم
# فعل امر دوم شخص مفرد مذکّر
# صرف: تَرجَمَ، یُتَرجِم، تَرجَمَة
ترجمه کن
لا تَقتُلوا
# فعل نهی دوم شخص جمع مذکّر
# قَتَلَ، یُقتُلُ، قَتل
نکُشید
مُتَفَرِّقَة
# اسم
پراکنده
گوناگون
الفَراغ
# اسم
جای خالی
حَسَب
# اسم
برحسب
مطابق با
ضَع
# فعل امر دوم شخص مفرد مذکّر
# صرف: وَضَعَ، یَضَعُ، وَضع
قرار بده
یَدورُ
# فعل
# دارَ، یَدورُ، دَور
میچَرخَد
مُتراکِم
# اسم فاعل از ثلاثی مزید
فشرده شده
یَنزِلُ
# فعل
# صرف: نَزَلَ، یَنزِلُ، نُزول
فرود می آید
پایین می آید
# أنزَلَ: پایین آورد
مُستَعیناً
# اسم فاعل از ثلاثی مزید
یاری جوینده
الحَمد
# اسم مصدر
ستایش
خَلَقَ
# فعل ماضی
آفرید
جَعَلَ

# فعل ماضی
قرار داد
الصّف
# اسم
کلاس
اُنظُر
# فعل امر
نگاه کن
کیفَ
# اسم استفهام
چگونه
حَبَّة
# اسم
یک دانه
صارَت
# فعل ماضی
شد
گردید
ابحَث
# فعل امر
جست و جو کن
ثَمَر
# اسم
میوه
حَرارَة
# اسم
گرما
الجَوّ
# اسم
هوا
حِکمَة
# اسم مصدر
دانش
کـَ
# حرف جَرّ
مثل
مانند
حِوار
# اسم مصدر
مکالمه
زائر
# اسم فاعل
زیارت کننده
مَرقَد
# اسم مکان
بارگاه
مُوَظَّف
# اسم مفعول
کارمند
عَفواً
# اسم مصدر
ببخشید
سافَرتَ
# فعل ماضی
مسافرت کردی
أُحِبُّ
# فعل مضارع
دوست میدارم
إلی اللِّقاءِ
# اصطلاح
به امید دیدار
مَعَ السَّلامَةِ
# اصطلاح
به سلامت
في أمانِ الله
# اصطلاح
در پناه خدا
آخِرین
# اسم فاعل
آیندگان
اِجعَل
# فعل امر
قرار بده
أیّها (أيّ + ها)
# اسم
ای
لِمَ (لـِ + ماذا)
# اسم استفهام
چرا
تقولونَ
# فعل مضارع
می گویید
صالحاً
# اسم فاعل
نیک
عَلیم
# اسم
آگاه
باخبر
رَبّ
# اسم
پروردگار
مَعَ
# اسم
با
همراه
صَلاة
# اسم
نماز
صَوم
# اسم
روزه
اِرحَم
# فعل امر
رحم کن
مهربانی کرد
اِعمَل
# فعل امر
انجام بده
کأنَّ
# حرف مُشَبَّهٌ بالفِعل
گویا
تَعیشُ
# فعل مضارع
زندگی میکنی
تَموتُ
# فعل مضارع
میمیری
غَداً

# اسم
فردا
الأراذِل
# اسم تفضیل
فرومایگان
الأفاضِل
# اسم تفضیل
شایستگان
زَرَع
# فعل ماضی
کاشت
العُدوان
# اسم
دشمنی
حَصَدَ
# فعل ماضی
درو کرد
الخُسران
# اسم
زیان
الدَّواء
# اسم
دارو
یَنفَعُ
# فعل مضارع
سود میرساند
کانوا یَظلِمون
# فعل ماضی استمراری
ستم میکردند
أنفُس
# اسم
خودتان
لا تَدخُلوا
# فعل نهی
داخل نشوید
اُطلبوا
# فعل امر
بجویید
الصّین
# اسم
کشور چین
فریضَة
# اسم
واجبِ شرعی
إنَّ
#حرف مُشَبَّهٌ بالفِعل
قطعاً
قَدَرتَ
# فعل ماضی
قدرت یافتی
لا أعلَمُ
# فعل مضارع منفی
نمیدانم
الأُسبوع
# اسم
هفته
السَّبت
# اسم
شنبه
الأحَد
# اسم
یکشنبه
الرَّبیع
# اسم
بهار
الصَّیف
# اسم
تابستان
الخَریف
# اسم
پاییز
الشِّتاء
# اسم
زمستان
الفَطور
# اسم
صبحانه
الغَداء
# اسم
ناهار
العِشاء
# اسم
شام
لَون
# اسم
رنگ
الغُراب
# اسم
کلاغ
الرُّمّان
# اسم
انار
الغالیَة
# اسم فاعل
گران
الفُستان
# اسم
پیراهن زنانه
فائز
# اسم فاعل
بَرَنده
البَطاریَّة
# اسم
باتری
الزُّجاج
# اسم
شیشه
مَسرور
# اسم مفعول
خوشحال
یَمین
# اسم
راست
شِراء
# اسم
خریدن
مَسموح
# اسم مفعول
مُجاز
مُجِدّ
# اسم فاعل
کوشا
اُرسُم
# فعل امر
رسم کن
بِکِش
البَحث
# اسم
پژوهش
الإنتِرنت
# اسم
اینترنت
نَصّ
# اسم
متن
اللُّغَة
# اسم
زبان
مُعجَم
# اسم مفعول
واژه نامه
باطلاً
# اسم فاعل
بیهوده
المَواعِظ
# اسم
# مفرد: الموعِظَة
پندها
العَددیَّة
# اسم
عددی
لا یَترُکُ
# فعل مضارع منفی
# صرف: تَرَک، یَترُکُ، تَرک
رها نمیکند
بَعض ... بَعضاً
# اصطلاح
یکدیگر
یَجري
# فعل
# صرف: جَری، یَجري، جَرَیان
جاری میشود
عَلَّمَ
# فعل
# صرف: عَلَّمَ، یُعَلِّمُ، تَعلیم
یاد داد
# این فعل را با دو فعل بسیار مشابه (عَلِمَ: دانست) و (تَعَلَّمَ: یاد گرفت) اشتباده نگیرید.
أجری
# فعل
# صرف: أجری، یُجري، إجراء
جاری کرد
غَرَسَ
# فعل
# صرف: غَرَسَ، یَغرِسُ، غَرس
کاشت
بَنَی
# فعل
# بَنَی، یَبني، بِناء
ساخت
وَرَّثَ
# فعل
# صرف: وَرَّثَ، یُوَرِّثُ، تَوریث
به ارث گذاشت
یَستَغفِرُِ
# فعل
# اِستَغفَرَ، یَستَغفِرُ، اِستِغفار
آمرزش میخواهد
أمسَک
# فعل
# صرف: أمسَک، یُمسِکُ، إمساک
به دست گرفت و نگه داشت
یَتَراحَمُ
# فعل
# صرف: تَراحَمَ، یَتَراحَمُ، تَراحُم
به هم مهربانی میکنند
یَکفي
# فعل
# صرف: کفی، یَکفي، کِفایَة
بس است.
کُلوا
# فعل امر
# صرف: أکَلَ، یَأکُلُ، أکل
بخورید.
# (کُل: بخور) یک فعل امر است که ساختار آن کمی با فعل های امری که در سالهای گذشته خوانده ایم، تفاوت دارد؛ مثل:(سَل: بپرس)
لا تَفَرَّقوا
# فعل نهی
# صرف: تَفَرَّقَ، یَتَفَرَّقُ، تَفَرُّق
پراکنده نشوید
# این فعل نهی در اصل (لا تَتَفَرَّقوا) بوده است که حرف اول آن گاهی حذف میشود!
أخلَصَ
# فعل
# صرف: أخلَصَ، یُخلِصُ، إخلاص
خالص کرد.
# تَخَلَّصَ: رهایی یافت
یَنابیع
# اسم
# مترادف: عُیون
چشمه ها
یَتَناجَیان
# فعل
# صرف: تَناجَی، یَتَناجي، تَناجی
باهم راز میگویند
قامَ
# فعل
# صرف: قَامَ، یَقومُ، قِیام
# مترادف: نَهَضَ
برخاست
قامَ بِـ
# فعل
# صرف: قامَبِـ، یَقومُبِـ، قِیامَ بِـ
# مترادف: عَمِلَ، فَعَلَ
اقدام کرد
عمل کرد
پرداخت
جاءَبِـ
# فعل
# صرف: جاءَبِـ، یَجئُبِـ، مَجِئبِـ
# مترادف: أتیبِـ
آوَرد
المِضیاف
# اسم
مهمان نواز
أرسَلَ
# فعل
# صرف:أرسَلَ، یُرسِلُ، إرسال
# مترادف: بَعَثَ
فرستاد
البَیَّنات
# اسم
# مفرد: البَیِّنَة
دلایل آشکار
یَأتي بِـ
# فعل
# صرف: أتی بِـ، یَأتي بِـ، إتیان بِـ
# مترادف:یَجئُ بِـ
می آورد
سائِح
# اسم فاعل از ثلاثی مجرّد
گردشگر
ما أجمَلَ
# فعل
# مترادف: ما أقبَحَ
چه زیباست
الشَّعب
# اسم
# جمع: الشُّعوب
# الشُّعَب: شعبه ها
# النّاس: مردم
ملّت
نَعجَة
# اسم
# جمع: نِعاج
میش
لا تَتَّخِذوا
# فعل نهی
# اِتَّخَذَ، یَتَّخِذُ، اِتّخاذ
نگیرید
زائد
# اسم فاعل از ثلاثی مجرّد
# متضاد: ناقِص
به علاوة
به اضافة
یُساوي
# فعل
# صرف: ساوی، یُساوي، مُساواة
مساوی میشود
برابر میشود
ناقِص
# اسم فاعل از ثلاثی مجرّد
# متضاد: زائِد
منهای
ضَربٌ في
# اصطلاح
# متضاد: تَقسیمٌ عَلَی
ضرب در
تَقسیمٌ عَلَی
# اصطلاح
# متضاد:ضَربٌ في
تقسیم بر
العُقود
# اسم
عقود (اعداد20،30،40،50،60،70،80،90)
لَبِث
# فعل
# صرف: لَبِث، یَلبَثُ، لَبث
اقامت کرد
ماند
أشَدّ
# اسم تفضیل
# متضاد: أخَفّ
شدیدترین
سخت تر
سخت ترین
الحِلم
# اسم
# مترادف: الصَّبر
# متضاد: العَجَلَة
بردباری
البَرازیل
# اسم
کشور برزیل
غِرام
# اسم
گِرَم
النَّملَة
# اسم
# جمع: النَّمل
مورچه
النَّحلَة
# اسم
# جمع: النَّحل
زنبور عسل
یَفوقُ
# فعل
# صرف: فاقَ، یَفوقُ، فَوق
برتری می یابد
صَدر
# اسم
# جمع: صُدور
سینه
یَسِّر
# فعل امر
# صرف: یَسَّرَ، یُیَسِّرُ، تَیسیر
# متضاد: عَسِّر
آسان کن
اُحلُل
# فعل امر
# صرف: حَلَّ، یَحُلُّ، حَلّ
بگشا
عُقدَة
# اسم
گره
آتِ
# فعل
# صرف: آتی، یُوتي، إتیان
# مترادف: أعطِ، هَب
بده
قِنا (قِ + نا)
# فعل امر
# صرف: وَقی، یَقي، وَقي
ما را نگه دار
آتوا
# فعل امر
# صرف: آتی، یُؤتي، إیتاء
بپردازید
ما تُقَدِّموا
# فعل
# صرف: قَدَّمَ، یُقَدِّمُ، تَقدیم
آنچه پیش بفرستید
تَجِدوهُ
# فعل
# صرف: وَجَدَ، یَجِدُ، وَجد
آن را می یابید
أفرِغ
# فعل امر
# صرف: أفرَغَ، یُفرِغُ، إفراغ
عطا کن
لبریز کن
ثَبِّت
# فعل امر
# ثَبَّتَ، یُثَبِّتُ، تَثبیت
استوار کن
اِخفِض
# فعل امر
# صرف: خَفَضَ، یَخفَضُ، خَفض
فرود آور
جَناح
# اسم
بال
الذُّلّ
# اسم
# متضاد: التّواضُع
فروتنی
خواری
رَبَّیا
# فعل
# صرف: رَبَّی، یُرَبّي، تَربیَة
پرورش دادند
تَیَسَّرَ
# فعل
# صرف: تَیَسَّرَ، یَتَیَسَّرُ، تَیَسُّر
ممکن شد
نَهجُ الفَصاحَة
کتاب نهجالفَصاحَة که دارای احادیث فراوان از پیامبر اکرم است.
ساعَة
# اسم
لحظه ای
سَنَة
# اسم
سال
المَواعِظ
# اسم
پندها
اندرزها
لا یَغفِرُ
# فعل مضارع منفی
نمی آمرزد
لا یَترُک
# فعل مضارع منفی
رها نمیکند
الشِّرک
# اسم مصدر
شرک ورزیدن و شریک قائل شدن برای خدا
العِباد
# اسم
بندگان
نَهر
# اسم
رود
بِئر
# اسم
چاه
نَخل
# اسم
درخت خرما
مُصحَف
# اسم مفعول
کتاب قرآن
جَعَلَ
# فعل ماضی
قرار داد
طَعام
# اسم
غذا
الجَماعَة
# اسم
گروه
عَلَیکُم
# اصطلاح
شما باید
بر شما واجب است
ظَهَرَت
# فعل ماضی
آشکار شد
الوَجَع
# اسم مصدر
درد
لا تَدخُل
# فعل نهی
وارد نشو
رِجال
# اسم
مردان
کَوکَب
# اسم
ستاره
أبواب
# اسم
درها
الصَّفّ
# اسم
کلاس
الحَفلَة
# اسم
جشن
ضُیوف
# اسم
مهمانان
الأعِزّاء
# اسم
عزیزان
اُقتُلوا
# فعل امر
بکشید
أبناء
# اسم
فرزندان
پسران
ضِیاء
# اسم مصدر
نور
إِخوَة
# اسم
برادران
عَرَفَ
# فعل ماضی
شناخت
أنزَلَ
# فعل ماضی
فرود آورد
حِوارات
# اسم
گفت و گوها
مَطار
# اسم مکان
فرودگاه
مَساء
# اسم
عصر
غروب
مَرَّة
# اسم
دفعه
بار
مُحافَظَة
# اسم مصدر
استان
نگه داری کردن
غابات
# اسم
جنگل ها
کَم
# اسم استفهام
چند
کَیفَ
# اسم استفهام
چگونه
بِلاد
# اسم
کشورها
شهرها
سَیَقولونَ
# فعل مستقبل
خواهند گفت
کَلب
# اسم
سگ
أعلَم
# اسم تفضیل
داناتر
داناترین
ساجِدینَ
# اسم فاعل
سجده کنندگان
أمثال
# اسم
نمونه ها
مانندها
الأسبوع
# اسم
هفته
الأحَدَ
# اسم
یک شنبه
الخَمیس
# اسم
پنج شنبه
الخَریف
# اسم
پاییز
الشِّتاء
# اسم
زمستان
الفائِز
# اسم فاعل
برنده
الذَّهبیّة
# اسم
طلایی
الفِضّیَّة
# اسم
نقره ای
عام
# اسم
سال
یَزیدونَ
# فعل مضارع
بیشتر میشوند
فَقیه
# اسم
متفکر
المَعصِیَة
# اسم
گناه
نافرمانی
الوَرَع
# اسم مصدر
پارسایی
تقوا
القِلَّة
# اسم مصدر
کمی
کم بودن
الصِّدق
# اسم مصدر
راستگویی
الخَوف
# اسم مصدر
ترس
ما وَضَعوا
# فعل ماضی منفی
قرار ندادند
لا أنسی
# فعل مضارع منفی
فراموش نمیکنم
سیَمضی
# فعل مضارع مستقبل
خواهد گذشت
لا یَصرُخونَ
# فعل مضارع منفی
فریاد نمیزنند
سَوفَ یَقومُ
# فعل مستقبل
خواهد ایستاد
کانَتا تَنصَحانِ
# فعل ماضی استمراری
نصیحت میکردید
وَصَلتُنَّ
# فعل ماضی
رسیدید
اِکشِفوا
# فعل امر
کشف کنید
لا تَکتُم
# فعل نهی
پنهان مکن
کانوا یَقذِفونَ
# فعل ماضی استمراری
می انداختند
عَطَّرتَ
# فعل ماضی
خوشبو کردی
طَلَبتُ
# فعل ماضی
خواستم
تَطبَعینَ
# فعل مضارع
چاپ میکنی
لا تَندَمنَ
# فعل نهی
پشیمان نشوید(پشیمان نمی شوید)
لا تَطرُدوا
# فعل نهی
طرد و رها نکنید
أکبَر
# اسم تفضیل
بزرگترین
بزرگتر
تَشیعُ
# فعل مضارع
زندگی میکند
سَماع
# اسم مصدر
شنیدن
یَقدِرُ
# فعل مضارع
میتواند
الغُراب
# اسم
کلاغ
في المِئة
# اصطلاح
درصد
یَفقَهوا
# فعل مضارع
تا بفهمند
أقیموا
# فعل امر
به پا دارید
أقدام
# اسم
گام ها
اُنصُر
# فعل امر
یاری کن
پیروز کن
اِرحَم
# فعل امر
مهربانی کن
کانوا یَظلِمونَ
# فعل ماضی استمراری
ستم میکردند
اِغفِر
# فعل امر
بیامرز
حَسَب
# اسم
بر طبق
اِقرَؤوا
# فعل امر
بخوانید