• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/105

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

105 Cards in this Set

  • Front
  • Back

گبر

خفتان - لباس جنگی

گرازان

جلوه کنان - با ناز راه رفتن

گره گوری

بدبخت و سیاه بخت (کور و کچل - لاغر و سیاه)

گشن

انبوه - پر شاخ و برگ

لت

سیلی


لت زدن : سیلی زدن ، خدشه به کسی وارد کردن

مال بنده

تکه چوب که در جلوی درشکه و ارابه اسب ها رو به آن می بندند.

مالیده

خوب و مرغوب


موی سر: مرتب شده


نیک بمالید: گوشمال داد

مباهات

فخر کردن - نازیدن

مُتَصیّد

شکارگاه

متقارب

نزدیک شونده - همگرا

متمادی

مدت دارنده - طولانی - دراز

متواتر

پی در‌ پی

مجمر

آتش دان

محاق

پوشیده شده - احاطه شده - حالت ماه در سه شب آخر ماه قمری که از زمین دیده نمیشه

محاورات

جمع محاورة - گفت و گو ها

محتشم

دارنده شکوه و حشمت

محمل

کجاوه که بر شتر‌ بندند.

مِخنَقه

گردن بند - قلاده

مدعی

ادعا کننده- خواهان

مراوده

دوستی - رفت و آمد

مزید

افزونی - زیاد کردن

مسالمت

آشتی کردن با یکدیگر - خوش رفتاری

مستغرق

غرق شده

مستلزم

لازم دارنده

مشحون

پرشده ، انباشته ، مملو

مضیف

جای ضیافت ، مهمانخانه

مضیق

تنگنا ، کار سخت و دشوار

مُطاع

کسیکه دیگر فرمان او را میبرد ، اطاعت شده

مطاوعه

اطاعت ، فرمانبرداری

مطلق

رها شده ، آزاد

معارضه

ستیزه کردن

مُغ

موبد زردشتی ، زردشتی

مَغاک

جای فرورفته و گود ، گودال ، ( مجازا گور )

مفرّح

شادی بخش ، فرح انگیز

مَفخر

آنچه بدان فخر کنند .

مقیم

اقامت کننده

مَلَنگ

مست ، بی خود و بی هوش

مُمِّد

مدد کننده ، یاری رساننده

مُنکر

زشت

مواجب

جمع موجب ، وظایف و اعمالی که انجام آن بر شخص واجب است .

مواهب

جمع موهبت، بخشش ها

مودّت

دوستی گرفتن ، دوستی ، محبت

موزه میکائیلی

نوعی کفش

موهبت

بخشش

مهد

گهواره

مُهمل

کلام بیهوده و بی معنی

ناو

قایقی کوچک که از درخت میان تهی سازند .

نَزِه

باصفا ، خوش آب و هوا

نشتر

نیشتر، چاقوی فلزی نوک تیز ، تیغ جراحی

نفقه

انفاق و بخشش، آنچه صرف هزینه زن و فرزند شود .

نمط

روش ، طریقه

نوش

شهد و شیرینی


گاه نوش : گوارا باد

نهفت

پناهگاه

واصف

وصف کننده - ستاینده

وقیعت

سرزنش ، بدگویی

هزار

بلبل ، عندلیب

هزاهز

آشوب فتنه ای که مردم را به جنبش در آورد .

هماورد

هر یک از دو کس با یکدیگر جنگ کنند، حریف ، رقیب

همیان

کیسه پول

یال

موی گردن اسب و استر ، گردن

دهشت

حیرت ، اضطراب ، ترس ، تعجب ، سرگشتگی

سَموم

باد گرم و کشنده

اقبال

روی آوردن- خوشبختی

گون

گیاهی از تیره سبز آسا

اِلف


اَلف

الفت


هزار

پلاس

گلیم و فرش بافته شده از پشم گوسفند

سحاب

ابر

حازم

دوراندیش - هوشیار

هزیمت

شکست

موحش

وحشت آور - ترسناک

عفریت

اهریمن- شیطان

بحبوحه

میان - وسط - سرو صدا - غوغا

بادی

آغاز

اهتمام

همت و کوشش

بهره

حق مالک

ضیاع

زمین زراعتی - دارایی

محظور


محفوظ

تنگنا ، رودربایستی


بهره ور

ورطه

مهلکه - محل هلاکت - منجلاب - گرداب

مظاهرت

پشتیبانی - حمایت- دلگرمی - یاری

حلاوت

شیرینی - شیرین بودن

وِزر

گناه - بزه - جرم

حطام

ریزه و شکسته گیاه خشک ، مال اندک دنیا

فجور

تبهکاری


فجار : تبهکار

عذار

رخساره

زهی

از ادات تحسین به معنی آفرین


از ادات تاسف به معنی افسوس

قعر

تک و بن


میانه


ته، عمق

خدعه

دستان

استنباط

فهمیدن و درک کردن

مهمیز

فلزی که بر پاشنه کفش میبندند و در هنگام سواری به شکم اسب میزنند.

روزه به دهن

گرسنه و تشنه(نه اینکه ساکت)

مکاس

چونه زدن

مثال داد

فرمان داد

صرّه

کیسه

صلصال

گِل خشک

کهل

کسیکه سنش بین ۳۰ تا ۵۰ باشد

موزن

شعر پرداز

مسعی

مفرد مساعی به معنی تلاش و سعی


حَصر

اندازه

لمحه

مدتی اندک

فند

حیله ، نیرنگ

مقامر

قمارباز

کران

حد و انتها


کنار و ساحل

زایل

برطرف شونده - زوال یابنده - ناپدید شونده

احولی

پیچیدگی در چشم

تعبیه

ساختن - آراستن