• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/462

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

462 Cards in this Set

  • Front
  • Back

انعام

چهارپایان

مکیل

قابل پیمانه

صبی

کودک

الاَبل

شتر

شاة

گوسفند

نَصُب

نصاب

بقره

گاو

غَنَم

گوسفند

السَّوْم

چریدن

نقدان

طلا، نقره

فصاعداً

بیشتر

تبرعاً

مجانی

المُؤَن

هزینه‌ها

الغوص

غواصی

مکاسب

شغل‌ها

اَرباح

سود

العنبر

عنبر

ابن السبیل

در راه ماندگان

تسمّی

نامیده اند

وَهَب

بخشیدن

عابَت

معیوب شدن

اَجود

بهتر

قولین

دو نظر

یَدهَمُ

حمله نموده اند

سَبْی

اسارت گرفتن

تختلف

میزان، مقدار

اَنسَلَخَ

به پایان رسید

عدو

دشمن

العَرَج

لنگی

الموسر

توانگر

المقام

ماندن

یحرم

حرام است

الرِباط

مرزبانی

الارصاد

کمین نمودن

اربعون یوماً

چهل روز

قتال

جنگیدن

الدعاء

دعوت نمودن

یُسلِم

به اسلام روی آورند

بذل

پرداختن

التزام

رعایت نمودن

الفتنه

آشوب

قطع الطریق

سد کردن راه

لحم

گوشت

الخنزیر

خوک

تقدیر

تعیین نمودن

یوم الجباریه

روز جمع آوری جزیه

یبدَا

در ابتدا

ضِعفاً

دوبرابر

مُتحرِّفٍ

تغییر دادن

الحصون

قلعه‌ها

ارسال ماء

جاری نمودن آب

القاءُ السم

وارد ساختن زهر

الصبیان

کودکان

المجانین

دیوانگان

عاونوا

معاونت (یاری رساندن)

الکبیر

مرد سالخورده

التُرْس

سپر

التبْییت

شبیخون زدن

زالت

برداشته می‌شود (از بین می‌رود)

مواراةُ

به خاک سپردن

محلّه

موضوع

مفهمه

گویا (واضح)

النزول

گردن نهادن

سبی الذراریه

اسیر نمودن خانواده کافر

المهادنة

بستن پیمان ترک مخاصمه

البغاة

شورشیان

باغ

شورشی

یُتبع

تعقیب می‌شوند

مُدبِرُهم

فراریان شورشیان

یُفرقون

مشتت (پراکنده) می‌شوند

الفریقین

دو گروه

اختلاس

ربودن

اَنجِلاءُ

فرار کردن

وَضَعْتَ الحربُ

اتمام جنگ

المنّ

منت بگذارد

الرَّضح

کنارگذاشتن پاداش‌ها

النَفَل

پرداخت‌های اضافه

المقاتله

رزمندگان

الحیازة

دست پیدا کردن به غنیمت

القسمة

تقسیم کردن

الفارس

فرد اسب سوار

الراجل

فرد پیاده

المُخذِل

ترساننده از جنگ

المُرجِف

تضعیف کننده روحیه

القَحم

اسب پیر

الضَرَع

اسب ناتوان

الحَطِم

اسب لاغر

الرازِح

اسب وامانده

کثیر

فراوان (زیاد)

المندوب

مستحب

اصرار

پافشاری

الفاعل

انجام دهنده

التارک

ترک کننده

الامن

ایمنی

عرضاً

آبرویی

تجویز

احتمال

اظهار

ابراز نمودن

اللَیِّن

نرم

الغلیظ

تند

التَدَرُّج

رسیدن نوبت(اولویت بندی)

اجتمعت

وجود داشتن، مهیا بودن

تجوَّزَ

مجاز دانسته اند

الحکم

قضاوت

اتصافهم

دارابودن صفات

معرفه

شناختن

القدرة

توانایی

فَیعَصی

مرتکب گناه می‌شوند

یفسق

فاسق می‌شود

یأثم

گناه کرده است

متعة

موقت

إضْطَره

کسی را مجبور کند

التسویة

رعایت تساوی

انصات

گوش دادن

وَضَحَ

روشن باشد

بین الخصمین

میان طرفین دعوی

ترغیبهما فی الصلح

طرفین دعوی را به سازش تشویق نمایند

خصومة

دعوی

حیث عُرِفَ المدعی

در هر موردی که مدعی شناخته شود

جازمةً

به صورت جزمی

دعوی مسمومة

دعوایی که از طرف دادگاه قابل شنیدن می‌باشد

حلیة

ویژگی‌های ظاهری

حَلَف

سوگند بخورد

اصل الدعوی بغیرِ مالٍ

اصل دعوی غیرمالی می‌باشد

قضی بعلمة

براساس علم خویش حکم می‌کند

یتعقَّبَه

به گواهی، سخنی را ضمیمه کردن

یزهِّدَه

بی میل ساختن

اِن جَهِلَ استزکی

اگر آگاهی نداشته باشد، خواستار تزکیه او می‌شود

عناداً

لجاجت

الحالف

قسم خورنده

الموجبه للحقِّ اَو المسقطة للدعوی

حق را اثبات می‌کند یا باعث سقوط دعوی می‌شود

کسر العظام

شکستن استخوان

رُجِّحَ

ترجیح داده می‌شود

الاَعدلُ

عادل‌تر

تمییز

جدا نمودن

یُجَبر

اجبار می‌شود

المهایات

تقسیم توافقی

غلطٌ

اشتباهی رخ داده است

القسمة لیست بیعاً

تقسیم، بیع به حساب نمی‌آید

اذا عُدِّلت السهام

هرگاه سهام تعدیل گردد

مفیقاً

زمان افاقه

دارَ الجنونُه

جنونش ادواری است

مفیقاً

در زمان افاقه

العدالة تزول بالکبیرة و الاصرار علی الصغیرة

عدالت با انجام گناه کبیره و اصرار ورزیدن بر گناه صغیره از بین می‌رود

العداوة

دشمنی

استنطاق

درخواست

عدلان

دو شاهد عادل

الاَصم

شخص کر

تَعَیَّن

عینی می‌گردد

الاخرس

شخص لال

ثقة

قابل اعتماد

نسوة

زنان

الرَّدَّة

ارتداد

الرجم

سنگسار نمودن

جلد

تازیانه

عیوب النساء الباطنة

عیب های پنهانی زنان

سواء کانت عقوبةً کالقصاص

خواه کیفری باشد مثل قصاص

تألفةً

تلف شده باشد

اقتصَّ

قصاص می‌شود

استُعید

بازگردانده می‌شود

عزِّروا

تعزیر می‌گردند

تزویر

دروغ بودن

تحبیس

حبس نمودن

یعتبر وقوعه باِذن الواقف

وقوع قبض با اذن واقف باشد

رفع الحجر

رشد

النَظَرُ

حق نظارت

القناطر

پل‌ها

العصاة

گناهکاران

الغُلاة

اهل غلو (افرادی که در مسائل دینی بسیار غلو میکنند، مثلا حضرت علی را خدا می‌دانند)

تبیَّنَ

کشف می‌شود

المدَّة الباقیه

مدت باقی مانده

اشترک اولاد البنین و البنات

فرزندان پسری و دختری در وقف شریک می‌باشند

المحمولة

حیوان بارکش

المعونة

کمک کردن

الضلال

گمراه‌کننده

الماشِطة

زن آرایشگر

رُشاة

رشوه گرفتن

الخمر

شراب انگور

النبیذ

شراب خرما

الفقاع

آب جو

الدم

خون

غیرالماکول

حرام گوشت

الخنزیر

خوک

الکلب

سگ

الصنم

بت

لعبة الصبیان

وسیله بازی کودکان

اَعداء

دشمنان

الخشب

چوب

حائط

نگهبان

بیع الاکفان

کفن فروشی

ضراب الفحل

جهاندن حیوان نر بر مادگان

کسب الصبیان

کاسبی کردن با پولی که بچه به دست می‌آورد

مؤنتة

مخارج

التوسعة

فراهم نمودن آسایش

المحاویج

نیازها

عیاله الواجبی النفقه

افراد واجب النفقه

یباح

مباح می‌باشد

العجز

ناتوانی

لایشترط

شرط نمی‌باشد

الرضا المتعقب

رضای بعدی

الهازل

کسی که قصد شوخی دارد

المتخلل

در فاصله، درخلال

اَجَزتُ

اجازه دادم

انفَذتُ

تنفیذ کردم

امضَیتُ

امضا نمودم

رَضَیتُ

رضایت دادم

التَزَمتُ به

به عقد متعهد هستم

النَّماء

منافع

اغتَرَم

خسارت پرداختی

تقویم

قیمت گذاری

رضی

راضی باشد

یملک

قابل تملک

لایُملَک

غیرقابل تملک

مُستحِل

حلال دانستن

القائم مقامه

جانشینان او

یَجحَد

انکار می‌کند

المقاص

تقاص کننده

استأذن

کسب اجازه

المتصرف

تصرف کننده

لبن المرأة

شیر زن

عودة

بازگشت

ان شوهِدَ

اگر مشاهده شده باشد

العوضان

مبیع و ثمن

المعتاد

متعارف

البطیخ

خربزه

الجوز

گردو

البیض

تخم مرغ

کسره

شکستن

وقت البتیاع

هنگام قرارداد

المغبون

زیان دیده

یمین

سوگند

قُدِّمَ

مقدم می‌گردد

دود القز

کرم ابریشم

القز

ابریشم

النّوی

هسته

التَمر

خرما

رأس

سر

الجلد

پوست

التفقه

آگاهی

المتاع

کالا

الشراء

خریدن

المسامحه

آسان گرفتن

الربح

سود

الادنین

افراد فرومایه

الحکرة

انبار نمودن (احتکار)

المعدود

‌شمردنی

الوضیعة

زیان

یکال

پیمانه‌ای

یوزَن

وزن کردنی

الحنطة

گندم

ملح

نمک

راس المال

سرمایه

المحارفین و ذوی الشبهه فی المال

افرادی که از برکت به دور می‌باشند و اشخاصی که اموال آنها شبه‌ناک است

الثمرة

میوه

بُدُوِّ صلاح

صلاحیت بقا

الخُضَر

سبزیجات

و یجوز بیع الخضر و ان لم یتناه عَظَمها لَقَطعاتٍ معینةً

فروش سبزیجات با تعداد یک یا چند بار چیدن اگرچه رشد نکرده باشد، جایز است

السنبل

خوشه

الفواکه

میوه‌ها

الأثمان

طلا و نقره

اصطحابُهما

در کنار هم بودن طرفین عقد

مسکوراً

شکسته شود

ردیئاً

پست

الرافع

برطرف کننده

الاجود

مرغوب

الأرَد

پست ترین

اللآلیء الکبار

مرواریدهای بزرگ

الشَّحم

پیه

الطیب

عطر

السائغ

مشروع

الاجل

مدت

تعیین الاجل المحروس من التفاوت

تعیین دقیق زمان تسلیم مبیع

ابعاض

اجزا

غلطه

اشتباه نموه است

الصدق

راستگو

اخذ ارشاً

ارش گرفته باشد

لا یُقَوِّم

نباید قیمت گذاری کند

التشریک جائز

شریک کردن جائز می‌باشد

المتجانسان

دو مال هم جنس

ضابط

معیار

الزبیب

کشمش

الجفاف

خشک شدن

یَهَبَه

ببخشد

یتبارء

بری الذمه نماید

یتبارء

بری الذمه نماید

یهبه

ببخشد

مفارقه

جدا شدن

قُدِّمَ

مقدم می‌گردد

المُجیز

اجازه دهنده

المؤامره

مشاوره

بحسب الشرط

مطابق شرط

اقباض

تحویل دادن

دخول الیل

رسیدن شب

ما تُنبِتُ من الارض

آنچه از زمین می‌روید

اِناث

ماده

الخَیل

اسب

العَتیق

نجیب (اسب نجیب)

السنّة الثانیة

دو سالگی

ستٌّ

ششم

ستٌّ و عِشرون

بیست و شش

سَنَتانِ الی ثَلاثٍ

دو تا سه ساله

اِحدی و ستُّون

بیست و شش

مِائةً و احِدی و عَشرَینِ

صد و بیست و یک

خَمسَیْنِ

پنجاه

تَبیع

گوساله نر

تبیعَةٌ

گوساله ماده

غَنَم=شاة

گوسفند

نَقَصَ

کم بودن

عَفْوٌ

زکات ندارد

الحَول

سپری شدن سال

مُضیٍّ

سپری شدن

سِخال

چهارپایان

غناء

بی‌نیازی

رَعْی

چریدن

رُبعُ العُشْر

یک چهلم

اَلفانِ و سبعُ مائة

دو هزار و هفتصد

یَأثِم

گناهکار است

قابض

قرض گیرنده

اَعواز

فقدان

مَروی

روایت شده است

نهضت بحاجةٍ

رفع نیاز نمودن

اَرُزِ منزوعَ القِشر

برنج پوست کنده

اَقْطِ

کشک

سُعر

قیمت

سُعْرِ الوقت

قیمت روز

یَقصُر

کم‌تر بودن

یَخَصَّ

اختصاص دهد

اُرتُجِعَت

برگردانده می‌شود

تُجزی

کفایت می‌کند

اِن بَل

درصورتی که

ََاَوجَبَ

واجب می‌داند

بِاَنَّهُ

با این استدلال که

الاَوَلُ حَسَنٌ لظهور

قول نخست نیکو است

اِعتَبَرَ

لازم می‌داند

یُعتَبرُ

معتبر است


شرط است

الأرباح

ارباح مکاسب

نُوّاب

جانشینان

ذی القربی

خویشاوندان پیامبر

العُدول

عادل

دونَ

نه

علی قِبَلِهِما

از سوی آنان

اِنجَلی

کوچ کرده اند

بادَ

نابود شد

الآجام

نیزارها

أودِیة

دره‌ها

قَطاء

زمین‌ها

صوافی

اموال

الناسُ فیها شَرَعٌ

مردم مالک آن هستند

مَندوب

مستحبی

یُتَّهَمَ

متهم گردد

اَفضَلُ

بهتر است

رَحِم

خویشاوند نسبی

اَو یَکُن

نباشد

موهوب

متهب

یُجیزَ

اجازه دهد

اقَّتَتْ

محدود شود

اَمْد

مدت معین

مُسکن

مالک

ساکن

منتفع

یُعَبِّرُ

تعبیر می‌شود

قُرِنَت

مقید شود

اِعمار

به عمری دادن

اِرقاب

به رقبی دادن

ظَهَرَ

آشکار می‌گردد

من جرت

کسی که با دیگری است (همراه)

و قیلَ

قول دیگر این است که

ساکن

منتفع

تحبیس

حبس

تقیید

مقید شدن

اعتبار

نیازمندی

فَرَس

اسب

حابِس

مالک

محبوس

محبوس له

قَرَنَ

مقید نماید

دُعائِهِم

دعوت آن‌ها

یَدهَمُ

حمله می‌کند

ما اَشبهه

امثال آن

و اِن قَلَّ

و اگرچه ناچیز باشد

سَبْی

به اسارت گرفتن

بُغاة

کسانی که سرکشی نموده‌اند

یَجِبُ علی الکفایَة

واجب کفایی است

یَتَعَیَّنَ

واجب عینی شود

قام به

اقدام به انجام امری نمودن

مَرَّةٌ

یک بار

فی کل عامٍ

در کل سال

اِنسَلَخَ

به اتمام رسید

بیضة الاسلام

اساس اسلام

یُخشی

به خطر بیفتد

عَرَج

لنگی

جهاد بمعنی الاول

جهاد ابتدایی

مع عدم التَلعَیُّن

درصورتی که واجب عینی نشده باشد

المُدین

دائِن

موسِر

توانگر

ااحلول

فرا رسیدن (زمان ادای دین)

مُقام

ماندن

اظهار

به صورت آشکارا عمل نمودن

یَتَمَکَّنُ

می‌تواند

رِباط

مرزبانی

اِرصاد

کمین نمودن

علی تقدیر هجومهم

درصورت حمله کردن آنها

قتال الحربی

جنگیدن با کفار حربی

یَجِبُ القتال حتی یُسلِم

جنگ واجب است تا زمانی که تسلیم شوند

بذلُ الجِزیة

پرداختن جزیه

ایواءِ العَینُ المشرکین

پناه به عناصر نفوذی مشرکان

الدلالة علی عوراتِ المسلمین

فاش نمودن اسرار مسلمانان

تقویرِ الجزیة

تعیین میزان جزیه

یومَ الجباریة

روز جمع آوری جزیه

صاغَراً

درحالی که به خفت افتاده

ضِعفاً

دو برابر

متحرف القتال

کسی که تغییر موضع جنگی می‌دهد

مُتُحَیِّزٍ الی فِئةٍ

کسی که در کنار گروه دیگری (از مسلمانان) قرار می‌گیرد

شیخُ الفانی

پیرمرد از کار افتاده

تُرْس

سپر

کبیر

سالخورده

ذا رأیٍ

صاحب رأی

ذا قتالٍ

جنگجو

تَعْجَبِ الکفارة

کفاره واجب است

کُفَّ عنهم

از آنها دست بکشید

قَوَدَ

قصاص

التبییت

شبیخون زدن

قبلَ الزوال

قبل از ظهر

ولو اضطَرَّ زالَت

و اگر ناچار گردند کراهت برداشته می‌شود

مُواراة

خاکسپاری نمودن

مَحَلُّهُ

موضوع آن

اَسْر

اسارت

قتل

کشتن

قِتال

جنگیدن

متی

زمانی که، هر وقت که

سَبْیُ الذِراریَه

اسیر کردن خانواده‌اش

وَضَعَ

تمام شدن

الفِداء

دریافت فدیه

اِستِرقاق

به بردگی گرفتن

ما لا یُنقَل

مال غیرمنقول

جعائِل

کسر مبلغ

الرَّضْح

پاداش

الرَّضْح

پاداش

نَفَل

پرداخت اضافه

یَصطَفی

کنار می‌گذارد

مقاتِلَةِ

رزمندگان

حَیازة

تصرف

مَدَد

نیروی کمکی

فارِس

اسب سوار

راجِل

شخص پیاده

اَفراس

کسی که چند سهم دارد

قاتَلَ

مبارزه کرد

سُفُن

کشتی‌ها

لا یُسهَم

سهمی نیست

مُخذِل

ترسانده

یُجبَنُ

می‌ترساند

مُراجِف

تضعیف کننده روحیه

یُؤَدّی

فراهم می‌کند

خِذلان

سستی

باغٍ

شورشی

یَفئ

برگردد

ذو الفئة

صاحب پایگاه

یُجهَز

کشته می‌شود

جَریح

مجروح

قول اللیِّن

سخن نرم

قول الغلیظ

سخن تند

تَدَرُّج

اولویت بندی کردن

اِضطَرَّ

مجبور نماید

یَعْصی

مرتکب گناه می‌شود

الرادّ

کسی که حکم فقیه را رد می‌کند