• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/167

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

167 Cards in this Set

  • Front
  • Back

however,


,however,

اما تضادرا می رساند

however+ clause

هرطور

however+ adj/ adv

هرقدر، هرچقدر

abbreviation

اختصار، كوتاه نوشته

abbreviation

اختصار، كوتاه نوشته

expression

اصطلاح


express ابراز كردن، بيان كردن

distinction

تفاوت تمايز( در چيزهاي خيلي شبيه)

distinction

تفاوت تمايز( در چيزهاي خيلي شبيه)

etymology

ريشه شناسي

distinction

تفاوت تمايز( در چيزهاي خيلي شبيه)

etymology

ريشه شناسي

as well

too


همچنين

find out

discover, understand


فهميدن، دريافتن

find out

discover, understand


فهميدن، دريافتن

indicate

بيانگر ، حكايت از چيزي داشتن


نشانه ي چيزي بودن


index شاخص

find out

discover, understand


فهميدن، دريافتن

indicate

بيانگر ، حكايت از چيزي داشتن


نشانه ي چيزي بودن


index شاخص

hesitation

تامل، درنگ ، ترديد

find out

discover, understand


فهميدن، دريافتن

indicate

بيانگر ، حكايت از چيزي داشتن


نشانه ي چيزي بودن


index شاخص

hesitation

تامل، درنگ ، ترديد

doubt

دات


شك

find out

discover, understand


فهميدن، دريافتن

indicate

بيانگر ، حكايت از چيزي داشتن


نشانه ي چيزي بودن


index شاخص

hesitation

تامل، درنگ ، ترديد

doubt

دات


شك

root

ریشه

stream

جریان رود

stream

جریان رود

remembering

بخاطر سپردن

stream

جریان رود

remembering

بخاطر سپردن

spell

دیکته شدن، نوشته شدن

stream

جریان رود

remembering

بخاطر سپردن

spell

دیکته شدن، نوشته شدن

usage

کاربرد استفاده

abbreviate

مختصرکردن

abbreviated

مختصرشده

abbreviated

مختصرشده

distinguish

تشخیص دادن، متمایز کردن

distinctive

متفاوت متمایز مشخص

abbreviated

مختصرشده

distinguish

تشخیص دادن، متمایز کردن

distinctive

متفاوت متمایز مشخص

distinctly

بوضوح، به روشنی

etymological

بلحاظ ریشه شناختی

etymological

بلحاظ ریشه شناختی

indication

نشان، علامت نشانه

etymological

بلحاظ ریشه شناختی

indication

نشان، علامت نشانه

indicative

نشانگر، گویا

etymological

بلحاظ ریشه شناختی

indication

نشان، علامت نشانه

indicative

نشانگر، گویا

originate

آغازشدن، پدیدآوردن

etymological

بلحاظ ریشه شناختی

indication

نشان، علامت نشانه

indicative

نشانگر، گویا

originate

آغازشدن، پدیدآوردن

original


originally

اصلی، اولیه


دراصل، از ابتدا، در ابتدا

etymological

بلحاظ ریشه شناختی

indication

نشان، علامت نشانه

indicative

نشانگر، گویا

originate

آغازشدن، پدیدآوردن

original


originally

اصلی، اولیه


دراصل، از ابتدا، در ابتدا

tropical

گرمسیری، حاره ای

feature

مشخصه

feature

مشخصه

dome- shaped roof

سقف گنبدی شکل

feature

مشخصه

dome- shaped roof

سقف گنبدی شکل

tissue

بافت

feature

مشخصه

dome- shaped roof

سقف گنبدی شکل

tissue

بافت

leaves

برگ

feature

مشخصه

dome- shaped roof

سقف گنبدی شکل

tissue

بافت

leaves

برگ

disorder

اختلال

command

دستور امر فرمان

command

دستور امر فرمان

treat

تیرخورده فلذا معالجه کنیم و بعد بررسی میکنیم و اگر خوب شد سور می دهد


١- برخورد کردن، رفتار کردن


٢- معالجه کردن


٣- بررسی کردن ، پرداختن به موضوع


۴- مهمان کردن، سوردادن

comparative

تطبيق و مقايسه اي

comparative

تطبيق و مقايسه اي

compare

مقايسه كردن

comparasion

مقايسه

comparasion

مقايسه

contrast

تضاد


مقايسه كرديم و ديدم مشكل ازكنتور است

comparasion

مقايسه

contrast

تضاد


مقايسه كرديم و ديدم مشكل ازكنتور است

tension

تنش كشمكش

tend to

تمايل داشتن

headstrong

آدم كله شق

make up ones mind

....

make up ones mind

تصمیم گرفتن،


عقل و شعور mind

change ones mind

نظر عوض شدن

consist of

be formed of, include


شامل چیزی بودن

consist of

be formed of, include


شامل چیزی بودن

mainly

غالبا

consist of

be formed of, include


شامل چیزی بودن

mainly

غالبا

equal

مساوی بودن، برابر بودن

consist of

be formed of, include


شامل چیزی بودن

mainly

غالبا

equal

مساوی بودن، برابر بودن

equivalent

معادل، برابر، مساوی، هم ارزش

consist of

be formed of, include


شامل چیزی بودن

mainly

غالبا

equal

مساوی بودن، برابر بودن

equivalent

معادل، برابر، مساوی، هم ارزش

value

ارزش


ولی خیلی باارزشه

equally

بطور مساوی، یک اندازه

function .v

عمل کردن

function .v

work,operate, perform


عمل کردن

function. n.

کار، وظیفه

herbs

داروهای گیاهی

stomach

معده شکم

modify

change, reform, describe


توصیف کردن

regulations

مقررات

modification

اصلاح، تغییر

specify

مشخص کردن، تعیین کردن، تصریح کردن

specify

مشخص کردن، تعیین کردن، تصریح کردن

in detail

مفصل

specification

تصریح، تعیین

specific adj.

خاص، ویژه

specific adj.

خاص، ویژه

specifically

بطور خاص، مخصوصا، ویژه

flour

ارد

target

هدف قراردادن

most people

اکثریت افراد

i think

guess- belive


نظرم(قطعی)

i think

guess- belive


نظرم(قطعی)

i should/ would think

من حدس میزنم/ گمانم


( کمتر وغیرقطعی)

proper

مناسب

resolve

حل کردن

solution

محلول، حل ، راهکار

solution

محلول، حل ، راهکار

compaign

رقابت کردن

solution

محلول، حل ، راهکار

compaign

رقابت کردن

at least

حداقل، لااقل، دستکم

presidency

ریاست جمهوری

presidency

ریاست جمهوری

view

چشم انداز، دیدگاه

presidency

ریاست جمهوری

view

چشم انداز، دیدگاه

view.....as

تلقی کردن

thing

چیز


مسئله، موضوع

thing

چیز


مسئله، موضوع

explain

شرح دادن


تبیین کردن

explanation

تبیین

see

دیدن


مراجعه کردن

see

دیدن


مراجعه کردن

foolish

احمق، نادان

ugly

زمخت، بدقیافه،. ناخوشایند

investment

سرمایهگذاری

timid

خجالتی

through

بخاطر، بواسطه به دلیل


٢- تا


تو روی من بخاطر دیگری وایستاد

through

بخاطر، بواسطه به دلیل


٢- تا


تو روی من بخاطر دیگری وایستاد

unless

مگر اینکه


except that

inspection

بازرسی تفتیش

inspection

بازرسی تفتیش

inception

آغاز، شروع ابتدا


اینا ابتدا ثبت بشن

instead

بجای درعوض


این ایستاد بجای