• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/59

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

59 Cards in this Set

  • Front
  • Back

اَتقی

باتقواترین

اِجتناب

دوری کردن ، خودداری کردن



اِجتَنَبَ = اِمتَنَعَ

اِحتَرَمَ

احترام گذاشت



اِحتَرَمَ یَحتَرِمُ


بر وزن انفعال

اِحتِفاظ

نگه داشتن

اِِساءه

بدی کردن



اِساءه مخالف اِحسان

اِستَوی

برابر است



اِستَوی یَستَوی



اَشرَکَ

شریک قرار داد



اَشرَکَ یُشرِکُ



بر وزن افعال

اِعتَصَمَ

چنگ زد



اِعتَصَمَ یَعتَصِمُ



بر وزن انفعال

اَکَّدَ

تاکید کرد



اَکَّدَ یوکِّدُ



بر وزن تفعیل

اِکراه

اجبار

اَکرَم

گرامی ترین

اُنثی

زن ، جنس ماده

اِیجاد التَّفرَقهِ

تفرقه افکنی

تَجَلَّی

جلوه گر شد ، ظاهر شد



تَجَلَّی یَتَجَّلی



=ظَهَرَ

تَشابَهَ

همانند شد ، شبیه شد



تشابَهَ یَتَشابَهُ



بر وزن تفاعل

تُعارفَ

با هم آشنا شدند



تَعارفَ یَتَعارَفُ



تفاعل

تَعاشَرَ

با همدیگه معاشرت کردند



تَعاشَرَ یَتَعاشَرُ



تفاعل

تَعال

بیا

تَعایَشَ

با همدیگه زندگی کردند ، همزیستی کردند



تَعایَشَ یَتَعایَشُ



تفاعل

تَفَرَّقَ

پراکنده شد



تَفَرَّقَ یَتَفَرَّقُ



تفعل

تَقاعُد

بازنشستگی

تَقاعُد

بازنشستگی

جالَسَ

همنشینی کرد



جالَسَ یُجالِسُ



مفاعله

جَمارک

گمرکات



مفردش جمرک

حَمیم

صمیمی و گرم

حَبل

ریسمان ، طناب

حُرّیّه

آزادی

خِلاف

اختلاف

خُمس

یک پنجم

دَعا

دعا کرد ، فراخواند



دَعا یَدعُو



دَفَعَ

دور کرد



دَفَعَ = طَرَدَ

سُکاّن

ساکنان



مفردش ساکن

ذَکَر

مرد ، جنس نر

ذِکرَیات

خاطرات

سَبَّ

دشنام داد



سَبَّ یَسُبُّ

سِلمیّ

صلح آمیز



سِلم : صلح

سَواء

برابر

صالَه

سالن

صُداع

سردرد

عَجَمی

غیر عربی

عَذَرَ

عذر را پذیرفت



عَذَرَ یَعذِرُ



عُصور

دوران ها



مفردش عصر

علی مرّ العُصور

در گذر زمان

عَمیل

مزدور

عَمیل

مزدور

فَرِح

خوشحال



فَرِحَ = سُرَّ خوشحال شد


فَرِحَ مخالف حَزِنَ

فَرَغَ

خالی شد



فَرَغَ یَفرُغُ



# اِمتلاء

فَضل

برتری

قائد

رهبر ، فرمانده

قائم

استوار

قِشر

پوست

لَدی

نزد



لَدَیهُم : دارند



لَدی = عِند

ماشی

راه رفت با



ماشی یُماشِی

مَرَّ

گذشت ، عبور کرد



مَرَّ یَمُرُّ

مَسموحَه

مجاز



=جائز


# ممنوع

مِن فَضلِکَ

لطفا



=رجاءََ

مُهَدِّی

آرام بخش

وَلیّ

دوست

یَجوزُ

جایز است


جازَ یَجوزُ