• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/111

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

111 Cards in this Set

  • Front
  • Back

اطبّا

جمع طبیب، پزشکان

افگار

مجروح، خسته

ایزد

خدا، آفریدگار

برنشستن

سوار شدن

بی شبهت

بی تردید، بی شک

توقیع

مهر یا امضای پادشاهان و بزرگان ذیل یا بر پشت فرمان نامه، توقیع کردن: مهر زدن یا امضا کردن

چاشتگاه

هنگام چاشت، نزدیک ظهر

حَشَم

خدمتکاران

خُطوات

جمع خُطوه، گام ها، قدم ها

خیرخیر

سریع، سرسری

خیلتاش

هر یک از سپاهیان که از یک دسته باشند، خدمتکاران، نوکران و چاکران

دربایست

نیاز، ضرورت

دُرُست

سالم، تندرست

دوال

چرم و پوست؛ یک دوال: یک لایه، یک پاره

راغ

دامنه سبز کوه، صحرا

رُقعت

رقعه، نامه کوتاه، یادداشت

روضه

باغ، گلزار

زایل شدن

نابود شدن، برطرف شدن

زرِ پاره

قراضه و خرده زر، زر سکه شده

سبحان الله

پاک و منزه است خدا( برای بیان شگفتی به کار میرود؛ معادل《شگفتا》

سِتَدن

ستاندن، دریافت کردن

سرسام

تورم سر و مغز و پرده های آن که یکی از نشانه های آن هذیان بوده، سرگیجه و پریشانی

سور

جشن

شبگیر

سحرگاه، پیش از صبح

شراع

سایه بان، خیمه

صعب

دشوار، سخت

صِلَت

انعام، جایزه، پاداش

ضَیعَت

زمین زراعی؛ ضیعتک: زمین زراعی کوچک

عارضه

حادثه، بیماری

علت

بیماری

عزَّ و جَل

عزیز است و بزرگ و ارجمند

عِقد

گردن بند

غرامت زده

تاوان زده، کسی که غرامت کشد ،پشیمان

غزو

جنگ کردن با کافران

فارغ شدن

آسوده شدن از کار

فراخ تر

آسوده تر، راحت تر

فراغ

آسایش، آسودگی

فرودِ سرای

اندرونی،اتاقی در خانه که پشت اتاقی دیگر واقع شده باشد، مخصوص زن و فرزند و خدمتگزاران

فیروزه فام

به رنگ فیروزه، فیروزه رنگ

قضا

تقدیر، سرنوشت

کافی

با کفایت، لایق، کارآمد، دانای کار

کران

ساحل، کنار

کراهیّت

ناپسندی

کوشک

ساختمانی بلند، وسیع و زیبا که اغلب در میان باغ قرار گرفته؛ قصر ، کاخ

گداختن

ذوب کردن

گسیل کردن

فرستادن، روانه کردن

لَختی

اندکی

لله دَرُّکُما

خدا شمارا خیر بسیار دهاد!

مبشر

نوید دهنده، مژده رسان

متقارب

نزدیک به هم، در کنار هم، نزدیک شونده، همگرا

محجوب

پنهان، مستور، پوشیده

مخنقه

گردن بند

مرغزار

سبزه زار، زمینی که دارای سبزه و گل های خودروست، چراگاه، علفزار

مطرب

آوازخوان، نوازنده

مقرون

پیوسته، همراه

مهّمات

کارهای مهم و خطیر

مؤكد

تاکید شده، استوار

ناو

کشتی، به ویژه کشتی دارای تجهیزات جنگی

ندیم

همنشین، همدم

نُکت

نکته ها

نماز پیشین

نماز ظهر

وَبال

سختی و عذاب، گناه

وزر

بار سنگین، در اینجا گناه

همایون

خجسته، مبارک، فرخنده، نیک بخت

یوز

یوزپلنگ، جانوری شکاری، کوچکتر از پلنگ که با آن به شکار آهو و مانند آن می‌روند

رود هیرمند

رود بزرگی در سیستان

جامه ها افگندند

گستردنی ها را گستردند، بستر هارا مهیا کردند

دریدن

شکستن

هزاهز

آشوب و فتنه ای که مردم را به جنبش در آورد

غریو

فریاد، صدای غرّش، گریه و زاری

خاست

بلند شد( خواست: طلب کرد)

هنر آن بود

بخت یار بود، خوشبختانه

در جستن

پریدن، جستن، ناگهان و به سرعت سوی چیزی یا کسی رفتن

از آن جهان آمده

از مرگ نجات یافته

تَر

خیس

اضطراب

پریشان حال شدن، آشفتگی، بی تابی، لرزیدن

تشویش

بی آرامی، آشفتگی، اضطراب

اعیان

جمع عَیّن، بزرگان، اشراف، ثروتمندان

استقبال

به پیشواز کسی رفتن، پذیره، پیشواز

غزنین

شهری بزرگ در نزدیک زابلستان

مثال داد

فرمان داد

مستحق

سزاوار، شایسته، دارای استحقاق، محتاج، نیازمند

بار دادن

اجازه ملاقات دادن

متحیر

سرگشته، حیرت زده، حیران

آغاجی خادم

خادم مخصوص سلطان مسعود غزنوی

بشارت

خبر خوش دادن، نوید دادن، مژده، خبر خوش، نکویی

کتان

گیاهی که از ساقه های الیاف آن در نساجی استفاده میشود

تاس

تشت مسی

زبر

بالا، فوق، متضاد زیر

توزی

منسوب به توز، پارچه نازک کتانی که نخست در شهر توز می بافند

درستم

سالم هستم، حالم خوب است

دوات

ظرفی که در آن مرکب ریزند، مرکب دان، جوهردان

نامه توقیعی

نامه امضا شده

دبیر

نویسنده، کاتب

قلم در نهاد

شروع به نوشتن کرد

تنگ دستی

تهی دستی، فقیر

گزاردن

انجام دادن، ادا کردن، به جا آوردن، بیان کردن

فخر

نازیدن، مباهات کردن، افتخار

ولایت

بخش هایی از یک کشور که یک نفر والی بر آنها فرمانروایی کند، شهرستان

سنت

راه، روش، سیرت

در عهده این نشوم

مسئولیت این را به عهده نمیگیرم

مرا چه افتاده است

به من چه ارتباطی دارد

عمید

سرور، رئیس قوم، سردار

علی ایّ حال

به هر حال

حطام

ریزه گیاه خشک، پاره و شکسته، خرده و ریز، مال دنیا

اندیشمند

متفکر، آنکه در فکر فرو رود

عرصه

میدان، فضای خالی جلوی خانه، حیاط

عرضه ده

نمایش دهنده، ارائه کننده، نشان دهنده

نادره

بی مانند، بی نظیر

شاهد

زیبارو، محبوب، معشوق

القصه

خلاصه