• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/20

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

20 Cards in this Set

  • Front
  • Back
  • 3rd side (hint)

زِهی

ادات تحسین


افرین


چه نیکو


احسنت


حبذا


خَهی


خوشا مرحبا


بارک الله


زهی گویا ز تو کام و زبانم


تویی هم اشکارا ، هم نهانم

فروغ

روشنی


پرتو


light


shine


فروغ رویت اندازی سوی خاک



غلغله زن

شور و غوغا کنان

گشت يكی چشمه ز سنگی جدا / غُلغُله زن، چهره نما، تيز پا

چشمه‌ای جوشان، خودنما و تندرو از تخته سنگی جدا شد. (بیرون و زد جاری شد.)


معنی واژگان: غُلغُله زن: شور و غوغاكنان / تيزپا: تندرو ، سريع ، شتابنده


آرایه ها: چهره نما: كنايه از خود نما، كسی كه خود را نمايش مي دهد /



مراعات نظير: سنگ و چشمه / چشمه : تشخيص و استعاره /



چشمه : نماد «انسان مغرور و خودخواه « يا» مردم مغرور و خودخواه » است



/ سنگ: نمادجامعه، خاستگاه و مبدا اوليه /



جدا شدن چشمه: گريز از رُكود و پذيرا بودن

گه به دهان بر ، زده كف چون صدف / گاه چو تيری كه رود بر هدف

چشمه، گاهی مانند صدف، بر اثر خروشندگی دهانش کف آلود می‌شد و گاهی، چون تیری که به سوی هدف می‌رود راست و سریع به پیش می‌رفت.



معنی واژگان: هدف: نشانۀ تير / صدف: نوعی جانور نرم تن آبزي كه بدنش در يک غلاف سخت جا دارد و در بعضي از انواع آن، مرواريد پرورش مييابد.


آرایه ها: تشبيه: چشمه به تيرو صدف /



صدف و هدف: جناس ناقص اختلافي /



چشمه و صدف: تشخيص و استعاره / مراعات نظير: و تير هدف ، دهان و كف /



كف بردهان زدن : كنايه از خشمگين شدن، مستي و نشاط و نيرومندي

گفت : درين معركه ، يكتا منم / تاجِ ِسر گُلبُن و صحرا ، منم

چشمه با خود گفت: من در بین عناصر خلقت و موجودات بی مانند هستم و سرور و بزرگ باغ و دشت هستم.معنی واژگان: معركه: ميدان جنگ / يكتا: يگانه، بي همتا / گُلبُن: بوتۀ گل، گل سرخ، بيخ بوتۀ گل


آرایه ها:


مراعات نظير : سر و تاج - گُلبُن و صحرا /




معركه : استعاره از عناصر خلقت و موجودات / تشبيه : چشمه به تاج/ تاج سر بودن : كنايه از بزرگ و مافوق و سَروَر بودن /


چشمه : تشخيص و استعاره / گُلبُن و صحرا : تشخيص و استعارهمفهوم کلی: چشمه با غرور خودش را دلیل زيبايی و طراوت گل ها و دشت ها مي داند.

چون بِدَوم ، سبزه در آغوش من / بوسه زَنَد بر سر و بر دوش من

وقتی تند و تیز حرکت می‌کنم (جاری می‌شوم)، سبزه در آغوش من (سبزۀ قرارگرفته برکناره‌های جوی آب) سر و تنم را غرق بوسه می‌کند.


معنی واژگان: بِدَوَم: در اينجا: با سرعت جاري شوم.» آرایه ها:


چشمه: تشخيص و استعاره /


سبزه : تشخيص و استعاره /


مراعات نظير: آغوش ، سر، دوش /


سر و دوش : مجاز از تمام وجود چشمه /


بوسه زدن : كنايه از سپاسگزاري كردن

چون بگشايم ز سرِ مو شِكَن / ماه ببيند رخ خود به را من

هرگاه چين موهايم را بگشايم (كنايه از اینکه امواج نداشته باشمو صاف و آرام باشم) ماه چهرۀ زيباي خود در را آيينۀ من ( آب زلال من) مي بيند.


معنی واژگان: شِكَن: پيچ و خم زلف (نقش دستوری: مفعول)آرایه ها: ماه : تشخيص و استعاره/


مو : استعاره از آب چشمه /


شِكَن : استعاره از امواج خروشان

قطرۀ باران كه در افتد به خاک / زو بِدَمَد بس گُهر تابناک

قطرۀ باران به که زمین می‌افتد، گل‌هایی مانند مروارید درخشان را می‌رویاند.


معنی واژگان: بِدَمَد : برويد ، از سر خاك درآوردن ، وزيدن /


تابناك: داراي فروغ و پرتو ، تابان، درخشان ، نوراني/



گُهر: سنگ درخشان و قيمتيآرایه ها: خاك : مجاز از زمين / گُهر: استعاره از گل هاي زيبا و گياهان

در بر من ره چو به پایان برد / از خجلی به سر گريبان بَرَد

قطرۀ باران وقتی سفر دراز خود را در آغوش به من پایان می‌برد، با همۀ شأن و عظمتی که دارد، از شرمندگی سرافکنده خواهد شد.



معنی واژگان:


بر: سينه ، آغوش ، كنار /


خَجِلي: شرمگين بودن ، شرمنده بودن / گريبان : يقهآرایه ها:


سر در گريبان بردن : كنايه از در انديشه بودن از روي شرمندگي يا به فكر فرورفتن از غم، كنار كشيدن و گوشه گرفتن /



بر و سر: جناس ناقص/



چشمه و قطره باران : تشخيص و استعاره

ابر ز من حامل سرمايه شد / باغ ز من صاحب پيرايه شد

ابر سرمایۀ خود از را من می‌گیرد (اشاره به بخارشدن آب و شکل گرفتن ابر در آسمان) و باغ زیبایی و زینت خودش را از من به دست می‌آورد.


معنی واژگان: حامل: صفت فاعلي از حمل ، حَمْل كننده / سرمايه: مال ، دارايي / پيرايه: زينت، زيور، آرايش


آرایه ها: سرمايۀ ابر: استعاره از بخار آبي كه به آسمان مي رود /


باغ : تشخيص و استعاره /


ابر: تشخيص و استعاره /


پيرايه: استعاره از گل و سبزه و گياه

گل، به همه رنگ و برازندگی / می كند از پرتو من زندگی

با گل همه زیبایی و شکوهش، از برکت روشنی وجود من زندگی می‌کند.


معنی واژگان: برازندگي: شايسته بودن آرایه ها: گل : تشخيص و استعاره / مصرع دوم : كنايه از اینکه گل ، نيازمند چشمه است

در بُنِ اين پردۀ نيلوفری / كيست كند با چو منی همسری ؟

زیر این آسمان آبی چه کسی می‌تواند با من برابری کند و هم شأن من باشد؟ هیچ کس هم شأن و برابر با من نیست.معنی واژگان: بُن : بيخ، ريشه /


نيلوفري: صفت نسبي، منسوب به نيلوفر، به رنگ نيلوفر، لاجوردي؛ (مقصود « از پردۀ نيلوفري»، آسمان لاجوردي است.)آرایه ها: استفهام انكاري: در اين بيت شاعر سؤالي را مطرح كرده است كه به پاسخ نياز ندارد و براي تأكيد بيشتر آمده است./


همسري: برابري ، هم شأني /


پردۀ نيلوفري: استعاره از آسمان لاجوردي /


همسري كردن : كنايه از برابري كردن، هم شأني كردن

زين نَمَط آن مست‌شده از غرور / رفت و ز مبدأ چو كمی گشت دور

با این شیوه، چشمۀ زیبا که از تکبر گویی مست شده بود، به پیش می‌رفت. اما هنگامی که کمی از سرچشمه اش دورشد -معنی واژگان: نَمَط : روش ، نوع / غرور: به خود باليدن ، تكبّر، خودخواهي / مبدأ : آغاز، سرچشمه آرایه ها: آن مست شده از غرور: كنايه از چشمه

ديد يكی بحر خروشنده ای / سَهمگِنی ، نادره جوشنده ای

ناگهان دریایی خروشان را روبروی خود دید. دریایی بزرگ و ترسناک با جوششی بی مانند



معنی واژگان: بحر: دريا /


خروشيدن : بانگ برزدن ، فرياد كشيدن/


سَهمگِن : مخفّف سهمگين ، ترسناك ، وحشت انگيز، هراسناك/


نادره ( مؤنّث نادر ) : بي مانند، كمياب ، شگفت، طُرفه/


نادره جوشنده: تركيب وصفي مقلوب، دارندۀ جوشش بي مانند


آرایه ها: بحر: تشخيص و استعاره

نعره بر آورده ، فلک كرده کَر / ديده سيه كرده ، شده زَهره در

دریا فریاد بلندی برآورده و گوش فلک را ناشنوا کرده بود و چشمان سیاهش، همه را می‌ترساند


معنی واژگان:


نعره : فرياد، بانگ بلند /


نعره برآورده: منظور صداي امواج خروشان و بلند دريا /


زَهره : كيسة زرداب ، كيسة صفرا/



زَهره دَر: صفت فاعلي مركّب مرخّم، زَهره درنده آرایه ها: زَهره درشدن : كنايه از ترسناك شدن ، ايجاد وحشت و مايه هلاك شدن /


فلك : تشخيص و استعاره /


دريا: تشخيص و استعاره /


ديده سياه كردن: كنايه از خشمگين شدن

راست به مانندِ يكی زلزله / داده تنش بر تن ساحل یله

درست مانند زلزله‌ای بود که تنش را بر تن ساحل تکیه داده بود.


معنی واژگان: راست: دقیقا، درست / يَله : رها،آزاد آرایه ها: تشبيه : دريا به زلزله /


تن ساحل : اضافه استعاري (تشخيص يا جان بخشي ) /


تكرار : تن /


دريا: تشخيص و استعاره

چشمه ی کوچک چو به انجا رسید


وان همه هنگامه ی دریا بدید

چشمۀ کوچک وقتی به آن جایگاه رسید و آنهمه عظمت و غوغای دریا را دید.


معنی واژگان: هنگامه: غوغا، و داد فرياد، شلوغي، جمعيت مردم /


آنجا: منظور دريا يا نزديك و ساحل دريا


آرایه ها:


دريا: تشخيص و استعاره ؛ زيرا غوغا و دادوفرياد مي كند كه عملي انساني است /


چشمه و دريا : مراعات نظير/


چشمه : تشخيص و استعاره ؛ زيرا چيزي را ديدن عملي انساني است/


دريا: نماد جهان بيكران ، كمال و مرجع ايده آل هر شخص

خواست كزان وَرطِه قدم دركشد / خويشتن از حادثه برتر كشد

تصمیم گرفت خودش از را آن جای خطرناک کنار بکشد و از آسیب دریا در امان بمانَد


معنی واژگان: ورطه: زمين پست، مهلكه، هلاكت / حادثه: واقعه، رُخداد، پيش آمد آرایه ها: قدم دركشيدن : كنايه از عقب نشيني كردن، بازپس رفتن/


خويشتن از حادثه برتر كشيدن : كنايه از خود را از آسيب دوركردن ، خود را در امان نگه داشتن

ليک چنان خيره و خاموش ماند / كز همه شيرين سخنی، گوش ماند

امّا چنان شگفت و زده خاموش درجای خودش ساکت ماند که همه‌ی شیرین سخنی خود از را یاد برد و خاموش شد.


معنی واژگان: خيره: سرگشته، حيران، فرومانده، لجوج، بيهودهآرایه ها: شیرین سخنی: حس آمیزی / گوش ماندن: کنایه از ساکت وخاموش گشتن / گوش: مجاز از شنیدن مفهوم: با دیدن شکوهمندی دریا، چشمه کوچکی خودش را دریافت و سکوت اختیار کرد.