Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;
Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;
H to show hint;
A reads text to speech;
20 Cards in this Set
- Front
- Back
- 3rd side (hint)
زِهی |
ادات تحسین افرین چه نیکو احسنت حبذا خَهی خوشا مرحبا بارک الله |
زهی گویا ز تو کام و زبانم تویی هم اشکارا ، هم نهانم |
|
فروغ |
روشنی پرتو |
light shine فروغ رویت اندازی سوی خاک |
|
غلغله زن |
شور و غوغا کنان |
|
|
گشت يكی چشمه ز سنگی جدا / غُلغُله زن، چهره نما، تيز پا |
چشمهای جوشان، خودنما و تندرو از تخته سنگی جدا شد. (بیرون و زد جاری شد.) معنی واژگان: غُلغُله زن: شور و غوغاكنان / تيزپا: تندرو ، سريع ، شتابنده آرایه ها: چهره نما: كنايه از خود نما، كسی كه خود را نمايش مي دهد / مراعات نظير: سنگ و چشمه / چشمه : تشخيص و استعاره / چشمه : نماد «انسان مغرور و خودخواه « يا» مردم مغرور و خودخواه » است / سنگ: نمادجامعه، خاستگاه و مبدا اوليه / جدا شدن چشمه: گريز از رُكود و پذيرا بودن |
|
|
گه به دهان بر ، زده كف چون صدف / گاه چو تيری كه رود بر هدف |
چشمه، گاهی مانند صدف، بر اثر خروشندگی دهانش کف آلود میشد و گاهی، چون تیری که به سوی هدف میرود راست و سریع به پیش میرفت. معنی واژگان: هدف: نشانۀ تير / صدف: نوعی جانور نرم تن آبزي كه بدنش در يک غلاف سخت جا دارد و در بعضي از انواع آن، مرواريد پرورش مييابد. آرایه ها: تشبيه: چشمه به تيرو صدف / صدف و هدف: جناس ناقص اختلافي / چشمه و صدف: تشخيص و استعاره / مراعات نظير: و تير هدف ، دهان و كف / كف بردهان زدن : كنايه از خشمگين شدن، مستي و نشاط و نيرومندي |
|
|
گفت : درين معركه ، يكتا منم / تاجِ ِسر گُلبُن و صحرا ، منم |
چشمه با خود گفت: من در بین عناصر خلقت و موجودات بی مانند هستم و سرور و بزرگ باغ و دشت هستم.معنی واژگان: معركه: ميدان جنگ / يكتا: يگانه، بي همتا / گُلبُن: بوتۀ گل، گل سرخ، بيخ بوتۀ گل آرایه ها: مراعات نظير : سر و تاج - گُلبُن و صحرا / معركه : استعاره از عناصر خلقت و موجودات / تشبيه : چشمه به تاج/ تاج سر بودن : كنايه از بزرگ و مافوق و سَروَر بودن / چشمه : تشخيص و استعاره / گُلبُن و صحرا : تشخيص و استعارهمفهوم کلی: چشمه با غرور خودش را دلیل زيبايی و طراوت گل ها و دشت ها مي داند. |
|
|
چون بِدَوم ، سبزه در آغوش من / بوسه زَنَد بر سر و بر دوش من |
وقتی تند و تیز حرکت میکنم (جاری میشوم)، سبزه در آغوش من (سبزۀ قرارگرفته برکنارههای جوی آب) سر و تنم را غرق بوسه میکند. معنی واژگان: بِدَوَم: در اينجا: با سرعت جاري شوم.» آرایه ها: چشمه: تشخيص و استعاره / سبزه : تشخيص و استعاره / مراعات نظير: آغوش ، سر، دوش / سر و دوش : مجاز از تمام وجود چشمه / بوسه زدن : كنايه از سپاسگزاري كردن |
|
|
چون بگشايم ز سرِ مو شِكَن / ماه ببيند رخ خود به را من |
هرگاه چين موهايم را بگشايم (كنايه از اینکه امواج نداشته باشمو صاف و آرام باشم) ماه چهرۀ زيباي خود در را آيينۀ من ( آب زلال من) مي بيند. معنی واژگان: شِكَن: پيچ و خم زلف (نقش دستوری: مفعول)آرایه ها: ماه : تشخيص و استعاره/ مو : استعاره از آب چشمه / شِكَن : استعاره از امواج خروشان |
|
|
قطرۀ باران كه در افتد به خاک / زو بِدَمَد بس گُهر تابناک |
قطرۀ باران به که زمین میافتد، گلهایی مانند مروارید درخشان را میرویاند. معنی واژگان: بِدَمَد : برويد ، از سر خاك درآوردن ، وزيدن / تابناك: داراي فروغ و پرتو ، تابان، درخشان ، نوراني/ گُهر: سنگ درخشان و قيمتيآرایه ها: خاك : مجاز از زمين / گُهر: استعاره از گل هاي زيبا و گياهان |
|
|
در بر من ره چو به پایان برد / از خجلی به سر گريبان بَرَد |
قطرۀ باران وقتی سفر دراز خود را در آغوش به من پایان میبرد، با همۀ شأن و عظمتی که دارد، از شرمندگی سرافکنده خواهد شد. معنی واژگان: بر: سينه ، آغوش ، كنار / خَجِلي: شرمگين بودن ، شرمنده بودن / گريبان : يقهآرایه ها: سر در گريبان بردن : كنايه از در انديشه بودن از روي شرمندگي يا به فكر فرورفتن از غم، كنار كشيدن و گوشه گرفتن / بر و سر: جناس ناقص/ چشمه و قطره باران : تشخيص و استعاره |
|
|
ابر ز من حامل سرمايه شد / باغ ز من صاحب پيرايه شد |
ابر سرمایۀ خود از را من میگیرد (اشاره به بخارشدن آب و شکل گرفتن ابر در آسمان) و باغ زیبایی و زینت خودش را از من به دست میآورد. معنی واژگان: حامل: صفت فاعلي از حمل ، حَمْل كننده / سرمايه: مال ، دارايي / پيرايه: زينت، زيور، آرايش آرایه ها: سرمايۀ ابر: استعاره از بخار آبي كه به آسمان مي رود / باغ : تشخيص و استعاره / ابر: تشخيص و استعاره / پيرايه: استعاره از گل و سبزه و گياه |
|
|
گل، به همه رنگ و برازندگی / می كند از پرتو من زندگی |
با گل همه زیبایی و شکوهش، از برکت روشنی وجود من زندگی میکند. معنی واژگان: برازندگي: شايسته بودن آرایه ها: گل : تشخيص و استعاره / مصرع دوم : كنايه از اینکه گل ، نيازمند چشمه است |
|
|
در بُنِ اين پردۀ نيلوفری / كيست كند با چو منی همسری ؟ |
زیر این آسمان آبی چه کسی میتواند با من برابری کند و هم شأن من باشد؟ هیچ کس هم شأن و برابر با من نیست.معنی واژگان: بُن : بيخ، ريشه / نيلوفري: صفت نسبي، منسوب به نيلوفر، به رنگ نيلوفر، لاجوردي؛ (مقصود « از پردۀ نيلوفري»، آسمان لاجوردي است.)آرایه ها: استفهام انكاري: در اين بيت شاعر سؤالي را مطرح كرده است كه به پاسخ نياز ندارد و براي تأكيد بيشتر آمده است./ همسري: برابري ، هم شأني / پردۀ نيلوفري: استعاره از آسمان لاجوردي / همسري كردن : كنايه از برابري كردن، هم شأني كردن |
|
|
زين نَمَط آن مستشده از غرور / رفت و ز مبدأ چو كمی گشت دور |
با این شیوه، چشمۀ زیبا که از تکبر گویی مست شده بود، به پیش میرفت. اما هنگامی که کمی از سرچشمه اش دورشد -معنی واژگان: نَمَط : روش ، نوع / غرور: به خود باليدن ، تكبّر، خودخواهي / مبدأ : آغاز، سرچشمه آرایه ها: آن مست شده از غرور: كنايه از چشمه |
|
|
ديد يكی بحر خروشنده ای / سَهمگِنی ، نادره جوشنده ای |
ناگهان دریایی خروشان را روبروی خود دید. دریایی بزرگ و ترسناک با جوششی بی مانند معنی واژگان: بحر: دريا / خروشيدن : بانگ برزدن ، فرياد كشيدن/ سَهمگِن : مخفّف سهمگين ، ترسناك ، وحشت انگيز، هراسناك/ نادره ( مؤنّث نادر ) : بي مانند، كمياب ، شگفت، طُرفه/ نادره جوشنده: تركيب وصفي مقلوب، دارندۀ جوشش بي مانند آرایه ها: بحر: تشخيص و استعاره |
|
|
نعره بر آورده ، فلک كرده کَر / ديده سيه كرده ، شده زَهره در |
دریا فریاد بلندی برآورده و گوش فلک را ناشنوا کرده بود و چشمان سیاهش، همه را میترساند معنی واژگان: نعره : فرياد، بانگ بلند / نعره برآورده: منظور صداي امواج خروشان و بلند دريا / زَهره : كيسة زرداب ، كيسة صفرا/ زَهره دَر: صفت فاعلي مركّب مرخّم، زَهره درنده آرایه ها: زَهره درشدن : كنايه از ترسناك شدن ، ايجاد وحشت و مايه هلاك شدن / فلك : تشخيص و استعاره / دريا: تشخيص و استعاره / ديده سياه كردن: كنايه از خشمگين شدن |
|
|
راست به مانندِ يكی زلزله / داده تنش بر تن ساحل یله |
درست مانند زلزلهای بود که تنش را بر تن ساحل تکیه داده بود. معنی واژگان: راست: دقیقا، درست / يَله : رها،آزاد آرایه ها: تشبيه : دريا به زلزله / تن ساحل : اضافه استعاري (تشخيص يا جان بخشي ) / تكرار : تن / دريا: تشخيص و استعاره |
|
|
چشمه ی کوچک چو به انجا رسید وان همه هنگامه ی دریا بدید |
چشمۀ کوچک وقتی به آن جایگاه رسید و آنهمه عظمت و غوغای دریا را دید. معنی واژگان: هنگامه: غوغا، و داد فرياد، شلوغي، جمعيت مردم / آنجا: منظور دريا يا نزديك و ساحل دريا آرایه ها: دريا: تشخيص و استعاره ؛ زيرا غوغا و دادوفرياد مي كند كه عملي انساني است / چشمه و دريا : مراعات نظير/ چشمه : تشخيص و استعاره ؛ زيرا چيزي را ديدن عملي انساني است/ دريا: نماد جهان بيكران ، كمال و مرجع ايده آل هر شخص |
|
|
خواست كزان وَرطِه قدم دركشد / خويشتن از حادثه برتر كشد |
تصمیم گرفت خودش از را آن جای خطرناک کنار بکشد و از آسیب دریا در امان بمانَد معنی واژگان: ورطه: زمين پست، مهلكه، هلاكت / حادثه: واقعه، رُخداد، پيش آمد آرایه ها: قدم دركشيدن : كنايه از عقب نشيني كردن، بازپس رفتن/ خويشتن از حادثه برتر كشيدن : كنايه از خود را از آسيب دوركردن ، خود را در امان نگه داشتن |
|
|
ليک چنان خيره و خاموش ماند / كز همه شيرين سخنی، گوش ماند |
امّا چنان شگفت و زده خاموش درجای خودش ساکت ماند که همهی شیرین سخنی خود از را یاد برد و خاموش شد. معنی واژگان: خيره: سرگشته، حيران، فرومانده، لجوج، بيهودهآرایه ها: شیرین سخنی: حس آمیزی / گوش ماندن: کنایه از ساکت وخاموش گشتن / گوش: مجاز از شنیدن مفهوم: با دیدن شکوهمندی دریا، چشمه کوچکی خودش را دریافت و سکوت اختیار کرد. |
|