لغت ادبیات ، ب

Front 1

بادیه

Back 1

بیابان دشت، کاسه بزرگ (ظرف شیر)

Front 2

بار

Back 2

اجازه، رخصت

Front 3

بارع

Back 3

برجسته

Front 4

بارقه

Back 4

برق زننده، جرقه، پرتو، جلوه

Front 5

باری

Back 5

یکبار، خداوند

Front 6

باسق

Back 6

بلند، استوار

Front 7

ببر

Back 7

ببر بیان، نوعی زره

Front 8

بث الشکوی

Back 8

سکایت و گله کردن

Hint 8

بث=بر انگیختن، آشکار کردن

Front 9

بحل

Back 9

حلال کردن

Front 10

بدعت

Back 10

نوآوری، سنت

Front 11

برآویختن

Back 11

جنگیدن

Front 12

برات

Back 12

سند، حواله

Front 13

براعت

Back 13

برتری، کمال، ممتاز بودن

Front 14

براق

Back 14

اسب تیزرو

Front 15

برگ

Back 15

توشه، زاد سفر

Front 16

بر نشستن

Back 16

سوار شدن

Front 17

بزهکار

Back 17

گناهکار

Front 18

بقل

Back 18

سبزی و تره بار

Front 19

بلاغت

Back 19

چیره زبانی

Front 20

بنگ

Back 20

ماده مخدر از شاهدانه

Front 21

بوته

Back 21

ظرف گلی ریخته گری

Front 22

بور شدن

Back 22

شرمنده، خجالت زده شدن

Front 23

بوقلمون

Back 23

پارچه رنگارنگ رومی

Front 24

بهجت

Back 24

شادی

Front 25

بهره

Back 25

نصیب، حق صاحب زمین

Front 26

بیغوله

Back 26

بیراهه، خرابه، ویرانه

Front 27

بی گاه

Back 27

دیر

Hint 27

بی گاه شدن=سپری شدن

Front 28

بیخته

Back 28

غربال کرده