• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/157

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

157 Cards in this Set

  • Front
  • Back

بحث

جستجو کرد


(مترادف فتش)

آخرین

دیگران

اراذل

انسان های پست و بی مقدار


مفرد : ارذل


متضاد افاضل

افاضل

انسان های شایسته


مفرد : افضل


متضاد اراذل

الوان

رنگ ها


مفرد : لون

انجُم

ستاره ها


مفرد : نجم


مترادف کَواکب (جمع کوکب)

انزل

نازل کرد

اَنعُم

نعمت ها


مفرد : نعمة


مترادف مواهب

اَوجَد

به وجود آورد

بالغ

کامل ، تمام


مترادف تامّ


متضاد ناقص

بطاریة

باتری

تعارُف

آشنا شدن

تعیشُ

زندگی میکنی


مترادف تسکن

جذوة

پاره آتش

حبَّة

دانه

حرارة

گرما


متضاد برودة

خسران

زیان ، ضرر


مترادف ضرر


متضاد نفع

دُرَر

مروارید ها


مفرد : دُرّ

ذاتَ

صاحب ، دارای


(برای مونث)

ذاک

آن

رخیص

ارزان


متضاد باهظ ، غالی

رَقَدَ

خوابید ، بستری شد


مترادف نامَ

زانَ

زینت داد ، آراست

زجاجة

شیشه

شراء

خریدن


متضاد بیع

صارَت

شد


مترادف أصبَحَ

صَوم

روزه

ضیاء

روشنایی


متضاد ظلمة

ظلمات

تاریکی ها


مفرد : الظلمة

عُدوان

دشمنی

غالی

گران قیمت


مترادف باهظ


متضاد رخیص

غَدَاً

فردا


متضاد أمس

غصون

شاخه ها


مفرد : غُصن

غَیم

ابر


مترادف سحاب

فائز

برنده و پیروز


مترادف ناجح


متضاد راسب (مردود)

فُستان

پوشاک زنانه

فَطور

صبحانه

حَصَدَ

درو کرد


متضاد زرع

قاعة

سالن

قل

بگو

لسان صدق

یاد نیکو

لِمَ

برای چه

مراجعة

مرور کردن

مُستَعِرَة

فروزان

مسموح

مجاز


مترادف جائز

مطار

فرودگاه

مَطَر

باران

مُنتَشِرَة

پخش کننده

مُنهَمِرَة

ریزان

مُوَظَّف

کارمند

نَضِرَة

تروتازه

نَمَت

رشد کرد

هَلَک

هلاک شد

یُخرِجُ

خارج میکند ، بیرون می آورد


متضاد یُدخِلُ (وارد میکند)

یَدوزُ

می گردد

شررة

پاره آتش

اجری

جاری کرد

اخلَصَ

خالص کرد ، مخلص شد

ارسَلَ

فرستاد


مترادف بَعَثَ

اشَدّ

سخت تر ، شدید تر

الف

هزار

امسَکَ

نگه داشت

بنی

ساخت


متضاد هدَّمَ

بَیِّنات

دلایل روشن


مفرد : بَیِّنة

جاءَ بِ

آورد

حِلم

صبر و بردباری


مترادف صبر


متضاد عَجَلَة

جَناح

بال

خَفَضَ

پایین آورد


متضاد رَفَعَ

سائح

گردشگر

شَعب

ملت

صَدر

سینه

عِدَّة

تعداد

عُقدة

گره

عَلَّمَ

یاد داد

غَرَصَ

کاشت

قِ

مراقبت کن ، حفظ کن


مترادف حافِظ علی

کَتَمَ

پنهان کرد


مترادف سَتَرَ


متضاد اظهَرَ

لاتَتَّخَذوا

نگیرید

لَبِثَ

ماند ، اقامت گزید


مترادف سَکَنَ

ما اجمَلَ

چه زیباست

مِضیاف

مهمان نواز

مَواعِظ

پندها ، نصیحت ها


مفرد : مَوعظة

وَعَظَ

نصیحت کرد


مترادف نَصَحَ

مَوت

مرگ


متضا. حیاة

نعجة

میش

نَملَة

مورچه

وَجَع

درد


مترادف الَم

وَرَّثَ

به ارث گذاشت

وَرَع

پرهیزکاری ، پارسایی

یَتراحَمُ

به یکدیگر رحم میکنند

یَتَناجَیان

با هم نجوا میکنند

یَجری

جاری میشود

یَستَغفِرُ

آمرزش میخواهد

یسَّرَ

آسان ساخت


متضاد عَسَّرَ (دشوار کرد)

یَکفی

کافی است

ینابیع

چشمه ها


مفرد : یَنبوع


مترادف عَین

عام

سال


مترادف سَنَة

یَفقَهُ

می فهمد ، درک میکند


مترادف یَفهَمُ

زائِد

به اضافه‌ی


متضاد ناقص (منهای)

الطاعَة

فرمانبرداری


متضاد المَعصِیَة (نافرمانی)

البَنین

پسران


متضاد البَنات

قِلَة

کم بودن


متضاد کثرة

حَسَنَة

خوب


متضاد سَیِّئَة

تَفَرَّقَ

پراکنده شد


متضاد اِجتَمَعَ (جمع شد)

اِستَغفَرَ

آمرزش خواست

اِعصار

گردباد ، طوفان

اِنتَبَه

آگاه شد ، بیدار شد


متضاد نامَ

اِنفَتَحَ

باز شد

اِنقَطَعَ

قطع شد


متضاد اِتَصَلَ

بِقاع

مکان ها ، قطعه های زمین


مفرد : بُقعَة

بِطاقَة

بلیت ، کارت

بَهائم

چهارپایان


مفرد : بَهیمة


متضاد وحوش

تُثیرُ

برمی انگیزد

تَخَرَّجَ

فارغ التحصیل شد

تَرَی

می بینی


مترادف تُشاهِدُ

تساقَطَ

افتاد


مترادف وَقَعَ


متضاد صَعِدَ

تُصبِحُ

می شود


مترادف صارَ (شد)

تُصَدَّقُ

باور می کنی


متضاد تُکَذِبُ

تفتیش

بازرسی

تُمطِرُ

می بارد

تناوُل

خوردن


مترادف اکل

ثلج

برف ، یخ

جادَلَ

جدال و دشمنی کرد

جاهِز

آماده


مترادف حاضر

جَواز

گذرنامه

حسنا

بسیار خوب

حَمَّلَ

تحمیل کرد ، بار کرد

حیّرَ

به تعجب انداخت


مترادف اعجَبَ

سَنَوی

سالانه

سَوداء

سیاه


مذکر : اسود


متضاد بیضاء

شَرَّفتُم

مشرف فرمودید

ظاهرة

پدیده

فریق

تیم ، گروه

فِلم

فیلم


جمع : افلام

کَاَنَ

گویا ، مثل اینکه

محیط

اقیانوس

مُرافِق

همراه

مرحبا بِکُم

خوش آمدید

مفروش

پوشیده ، فرش شده

مِهرَجان

جشنواره


مترادف حفلة

نُزول

پایین آمدن


متضاد صعود

نیام

خفتگان


مفرد : نائم

یَبسُطُ

می گستراند


مترادف یَنشرُ


متضاد یَجمَعُ (جمع میکند)

یَحتَفِلُ

جشن می گیرد

یُرسِلُ

می فرستد


مترادف یَبعَثُ

یسار

چپ


متضاد یمین

یَسحَبُ

می کشد

یُسَمی

می نامد

یُلاحِظُ

ملاحظه می کند

یُمسِک

به دست می گیرد ، نگه می دارد

هَجَرَ

رها کرد


متضاد تَرکَ

رجاء

امیدواری


متضاد یاس

الجیران

همسایگان


مفرد : الجار

اِقتَرَحَ

پیشنهاد داد

اَخبَرَ

باخبر کرد

سوقِ الاسماک

بازار ماهی فروشی

مائَتی

دویست