• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/198

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

198 Cards in this Set

  • Front
  • Back

elicit

استخراج کردن


به دست آوردن


گرفتن

extract

بیرون کشیدن


گرفتن

obtain

بدست اوردن

gain

به دست آوردن و سود و هایده بردن

attain

کسب کردن و به دست آوردن و رسیدن

procure

به چنگ آوردن و به دست آوردن با تلاش

acquire

خریدن و کسب کردند و به دست آوردن

acquisition

کشف و حوصل و اکتساب و دستاورد

excerpt

گزیده و قدسی قطعه و صحبت یا فیلم

retrieve

دوباره به دست آوردن و بازیابی کردن

gross

به دست آوردن و به تور انداختن

assimilate

درک کردن و جذب نمودن و وفقدادن

fortunate

خوش شانس

committee

کمیته و کمیسیون و هیئت

council

هیئت داوری و مجلس و شورا

inhibition

شرم و حیا و کمرویی و بازداری و ممانعت

introvert

فرد درونگرا و فرد ساکت و خجالتی

timid

ترسو و خجالتی

reserved

کم حرف و خجالتی

shy

خجالتی و کمرو و محجوب

reticent

کمرو و کم حرف و ساکت

taciturn

کم حرف و ساکت

Craven

بز دلانه و بی جرات

intend

دست داشتن و تصمیم داشتنو تمایل داشتن

intentionally

ازقصد و عمدا و حساب شده

deliberate

حساب شده و آگاهانه و تعمق کردن

conscious


Conscience

آگاه و مطیع و بیدار و هوشیار و عامدانه با وجدان


وجدان

conscientious

سخت کوش و دقیق و وظیفه شناس

cautious

آگاه و با دقت و حواس جمع و هوشیار

warily

محتاطانه و هوشیارانه و از روی احتیاط

voluntary

اختیاری و داوطلبانه و عمدی و عامدانه

involuntary

اجباری و تحمیلی و غیر ارادی و ناگهانی

volunteer

داوطلب و داوطلب شدن و پیشنهاد دادن

discretion

قدرت تمیز و تشخیص و صلاحدید و نظر

discretionary


Discrete

انتخابی و اختیاری


بصیرت


جدا مستقل

discreet

ملاحظه کار و محتاط و با احتیاط

indiscriminate

بی ملاحظه و بی قید و بی فکرانه

ad hoc

موردی و تک منظوره و ویژه موضوع خاص

observant

تیز و زبر و زرنگ و هوشیار و ریزبین

vigilant

هوشیار و گوش به زنگ

circumspect

با احتیاط و ملاحظه کار و با تدبیر

painstakingly

با دقت زیاد و به صورت خیلی دقیق

meticulous

بسیار دقیق و باریک بین

accurate

دقیق و صحیح و درست

precise

دقیق و صحیح و باریک بین و جزئی نگر

precious

ارزشمند و با ارزش و قیمتی

narrowly

بده کند و زیرکانه و به دشواری و سختی

fastidious

با دقت و سختگیر و وسواسی و حساس

severe

شدید و سخت و جدی و طاقت فرسا

severity

سختی و شدت و خشونت

strict

سخت‌گیر و دقیق و محکم و سخت گیرانه

harsh

بی رحم به نام لایه و سخت و دلخراش و شدید

Stern

سخت و محکم و سخت گیرانه و عبوس و جدی

drastic

شدید و ناگهانی و جدی و سخت

rigor

سختی و شدت و دقت زیاد در موضوعی

rigorous

در کلیک و حساس و سفت و سخت

stringent

سخت و الزام‌آور و سخت گیرانه و دقیق

acute

تیز و حساس و شدید و حیاتی

potent

نیرومند و قوی و سخت و اثرگذار

impotent

ناتوان و بی اراده و بی اثر

potential

بالقوه و دارای استعداد نهفته و پتانسیل

omnipotent

توانمند به انجام هر چیزی و قادر

forte

قدرت و توانایی و نقطه قوت و مهارت و استعداد

fortify

تقویت نمودن و نیرومند و قوی کردن

fort

دژ و قلعه

reinforce

تقویت کردن و محکم نمودن

robust

جنبی و نیرومند و پایدار و پابرجا

tough

سخت و محکم و قوی و دشوار و سخت گیرانه

tighty

به صورت سفت و محکم و قوی

strengthen

قوی و نیرومند ساختن و تقویت کردن

vigor

نیروی بدنی و توان و انرژی و قدرت فکری

consolidate

تقویت کردن و یکی کردن و تجمیع کردن

sturdy

تنومند و چهارشانه و محکم و قوی

rigid

شق و رق ومحکم و سفت و شدید و سخت گیر

defiant

مخالف و سخت گیر و مقاوم و جسور و سرکش

arduous

طاقت فرسا و دشوار

harden

سفت یا محکم کردن و سخت شدن

essence

جوهره و اصل و ذات و اسانس

crucial

حیاتی و مرگ و زندگی و محوری و ضروری

requisite

ضروری و مورد نیاز و احتیاج و لازمه

prerequisite

پیش نیاز و شرط حیاتی و لازم

pivotal

محوری و مهم و اساسی

crisis

بحران

urgency

موضوع اورژانسی و ضرورت و فوریت

prime

اصلی و پایه ای و عالی

primarily

متقدما و اولا و اصولا

dominant

مسلط و مقتدر و برجسته و عمده و قالب

predominant

اصلی و قالب و مسلط و برجسته

dominate

تسلط داشتن و کنترل کردن و مشرف بودن

substantial

مهم و قابل توجه و شایان و محکم و استوار

matter

امر مهم و موضوع و ماده و جسم و مهم بودن

redundant

زائد و اضافی و به درد نخور و مازاد و زیادی

surplus

مازاد و چیز اضافی و چیز زائد

superfluous

زائد و غیرضروری و بیش از حد نیاز

excess

چیز اضافی و چیز مازاد و باقی مانده

abound

سرشار بودن نه به وفور بودن

abundant

به مقدار فراوان

ample

گسترده و فراوان سرشار و کافی

spacious

جادار و فراخ

replete

پر و سرشار و لبریز و اشباع و سیر

extreme

بی اندازه و مفرط و شدید و وخیم

numerous

بیشمار و تعداد بسیار زیاد و جمع کثیر

numeral

عدد و ارقام و به صورت عددی

occupation

شغل و حرفه و مشغله

vocation

حرفه و تخصص و شغل

colleague

همکار و شریک کاری

apprentice

شاگردی کردن و شاگرد و کار آموز یا وردست

retire

بازنشسته شدن و عقب کشیدن از رقابت

pension

حقوق از کار افتادگی یا بازنشستگی و مستمری

salary

دستمزد و حقوق

wage

حق الزحمه و حقوق

vacancy

جای خالی یا شغل بدون متصدی

vacant

خالی و اشغال نشده و بدون متصدی

vacate

ترک کردن شغل و تخلیه نمودن

incumbent

متصدی خیلی و مسئول وقت

release

رها کردن و آزاد کردن و منتشر کردن

liberate

رها کردن و آزاد ساختن

discharge

اخراج کردن و رها کردن و تخلیه کردن

expulsion

اخراج و برکناری و تخلیه و دفع

dismissal

اخراج و انفصال از خدمت و رد و انکار

expel

بیرون انداختن و اخراج کردند و تبعید کردن

evacuation

پاکسازی و تخلیه معمولاً از فضای ناامن

exclude

بیرون انداختن و مستثنا نمودن

omit

حذف کردن عمدی یا سهوی و جا انداختن

inspect

تحقیق و تفحص نمودن و جستجو کردن

scrutiny

موشکافی و بررسی دقیق

peruse

به دقت مطالعه کردن و بررسی کردن

retrospect

نگاهی به گذشته و تعمق در گذشته

coherence

پیوستگی مطالب و یکپارچگی

coherent

پیوسته و یکپارچه و منسجم

relevance

ارتباط و پیوستگی و انسجام

irrelevant

نامربوط و بی ربط و کم اهمیت

integration

ادغام و یکپارچگی و اتحاد و ائتلاف

integral

ضروری و مهم و جدایی ناپذیر

adherence

پشتیبانی و هوا خواهی و پایبندی و پیروی

adhesive

چسب و چسبنده و چسبناک

cling

چسبیدن

cross

عبور کردن و قطع کردن و مخالفت کردن

cross-section

برش عرضی و مقطع عرضی و نمونه

intersection

محل تقاطع و چهارراه

pedestrian

عابر پیاده و خسته کننده و ملال آور

dispose

مرتب کردن از شر چیزی راحت شدن متمایل کردن و مستعد کردن و جذب کردن

disposal

دسترس


در اختیار

dump

دور انداختن و انهدام و توزیع

scrap

تکه و خورده و قراضه و ضایعات آهن

discard

دور انداختن و دست کشیدن از

eliminate

حذف کردن و ریشه کن کردن و ناکوت کردن

eradicate

برطرف و محو کردن و ریشه کن کردن

doubt

شک داشتن و تردید داشتند و گمان و شک

undoubtedly

بدون شک و تردید

suspect

شک کردن و مظنون بودن

hesitate

درنگ کردن و مکث کردن و تردید داشتن

hesitant

نامطمئن و مرتب و با شک و تردید

vacillate

محدود بودن و دو دل بودن

tentative

مشروط و نامطمئن و دو دل و آزمایشی

indecisively

به طور مبهم و غیر قطعی و غیر قاطعانه

ambivalent

مبهم و دو دل و نامطمئن

equivocally

به طور مبهم و به صورت دو پهلو

ambiguous

مبهم و مشکوک و دوپهلو و نامفهوم

vague

مبهم و نامعلوم و سربسته و پر از ابهام

faint

محو و کوچک و ناچیز و اندک

sketchy

سرسری و سطحی و مبهم

hazy

مه آلود و مبهم و ناواضح

blur

محو کردن و تار کردن و محو و تار و نامعلومی

opaque

غیرشفاف و کدر و محو و ناواضح و گنگ

muddy

گل آلود وگلی و مبهم

regret

افسوس خوردن و پشیمان بودن

remorse

پشیمانی و ندامت

apologize

معذرت خواستن و عذرخواهی کردن

mourn

عزاداری کردن و افسوس خوردن

bemoan

نالیدن و ابراز نارضایتی کردن

verify

تأیید کردن و اثبات کردن و تصدیق کردن

confirm

تایید کردن و تصدیق کردن

attest

شهادت و گواهی دادن و تصدیق کردن

validate

تایید نمودن و معتبر و قانونی ساختن

invalidate

باطل کردن و از اعتبار انداختن و رد کردن

invalid

بی اعتبار و نادرست و مریض و ناتوان و معلول

valid

معتبر و قابل قبول و دارای صحت و درست

endorse

تایید کردن و موافقت کردن و پشت‌نویسی کردن

ratify

تصویب نمودن و تأیید رسمی کردن

testify

تأیید و تصدیق نمودن و گواهی دادن

veracity

صحت و اعتبار و درستی

seal

مهر و موم کردن و مهر تایید زدن

revoke

لغو کردن و حذف کردن و باطل کردن

abrogate

باطل کردن و لغو کردن و از میان بردن

repeal

لغو کردن و حذف کردن در مورد قانون

annul

باطل و بی اعتبار کردن و ملغی نمودن

negate

بی اثر کردن و خنثی نمودن و انکار کردن

counteract

مانع شدن و بی اثر کردن و خنثی کردن

thwart

مانع شدن و بی‌نتیجه نمودن عمل کسی

conceive

درک کردن و تجسم کردن و تدبیر کردن

conceivable

قابل تصور و قابل درک و محتمل

devise

ایجاد و ابداع کردن و طراحی نمودن

envision

در ذهن مجسم کردن و تصور کردن

take in

درک کردن و فهمیدن و گرفتن

comprehend

فهمیدن و درک کردن و فراگرفتن

ascertain

فهمیدن و دریافتن و پی بردن

tangible

ملموس و واقعی و مهم و گویا